مافیا سرد 27
همو بغل کردنو خوابشون برد
صبح شد دیدم ات کنارم نشسته و به من
زل زده
ات : سلام خوبی
ته : سلام خوبم چیزی شده
ات : نه امم میدونی امروز چه روزیه
ته : نه
چه روزیه
ات : واقعا نمیدونی
ته : نه
ات : خب پس ولش کن
ته : میشه بگی
ات : حالا بهت میگم
ویو ته
رفتم پایین دیدم یه میز مفصل چیده
ته : اینارو خودت درست کردی
ات : آره
غذا هارو خوردیم و ات گفت
ات : هنوز یادت نیومده
ته : نه
فقط الان که پیراهن پوشیدی میتونم یه درخواستی بکنم
ات : چه درخواستی
ته : پسر عموت تا کجاشو باز کرد
ات : تا اینجا
ته : پس یعنی زیاد باز نکرد
ات : نه
من دیگه باید برم شرکت
ات : باشه
ته: خداف
به صورتش نگاه کردم حس کردم
میخواد یه چیزی بگه
ته : ات
ات : بله
ته :چیزی میخوای بهم بگی
که یهو پرید بغلم کرد
منم بغلش کردم
ات : خدافظ
ویو ات
خب امروز تولد تهیونگه
منم وقتی رفت میتونم تدارک تولدشو ببینم
اول کیکو خریدم
بعد رفتم گل خریدم
بعد غذای مورد علاقشو پختم
حالا باید ببینم
تهیونگ چه کادویی دوست داره
لطفا حمایت 💵💡
صبح شد دیدم ات کنارم نشسته و به من
زل زده
ات : سلام خوبی
ته : سلام خوبم چیزی شده
ات : نه امم میدونی امروز چه روزیه
ته : نه
چه روزیه
ات : واقعا نمیدونی
ته : نه
ات : خب پس ولش کن
ته : میشه بگی
ات : حالا بهت میگم
ویو ته
رفتم پایین دیدم یه میز مفصل چیده
ته : اینارو خودت درست کردی
ات : آره
غذا هارو خوردیم و ات گفت
ات : هنوز یادت نیومده
ته : نه
فقط الان که پیراهن پوشیدی میتونم یه درخواستی بکنم
ات : چه درخواستی
ته : پسر عموت تا کجاشو باز کرد
ات : تا اینجا
ته : پس یعنی زیاد باز نکرد
ات : نه
من دیگه باید برم شرکت
ات : باشه
ته: خداف
به صورتش نگاه کردم حس کردم
میخواد یه چیزی بگه
ته : ات
ات : بله
ته :چیزی میخوای بهم بگی
که یهو پرید بغلم کرد
منم بغلش کردم
ات : خدافظ
ویو ات
خب امروز تولد تهیونگه
منم وقتی رفت میتونم تدارک تولدشو ببینم
اول کیکو خریدم
بعد رفتم گل خریدم
بعد غذای مورد علاقشو پختم
حالا باید ببینم
تهیونگ چه کادویی دوست داره
لطفا حمایت 💵💡
۳.۷k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.