"پارت۱۵"
"پارت۱۵"
کوک:ات حالت خوبه؟ چرا گریه میکنی؟
ات:تو..هق..خوبی؟..هیونگ..زد..تو..گوشت..هق
کوک:آره خوبم
ات:نه جای دستش مونده(بغض)
کوک:نه چیزی نیست منم خوبم
ات:باشه(بغض)حالا برو با هیونگ آشتی کن وگرنه من محکم تر میزنم
کوک:ب..باشه
تهیونگ:کوک بیا بریم خونه تو خونه آشتی میکنیم
کوک:باشه
ات:(لبخند)
تهیونگ:جیمین تو فعلا مراقب ات باش
جیمین:باشه
کوک:خب فعلا خدافس
ات و جیمین:خدافس😁✌🏻
ویو توی ماشین ته و کوک*
تهیونگ:کوک ببخشید نباید میزدمت
کوک:...
تهیونگ:الان قهری
کوک:اوهوم
تهیونگ:بخاطر ات آشتی کن ببین من کار واقعا اشتباهی کردم
کوک:بگو گوه خوردم
تهیونگ:گوه خوردم
کوک:بگو غلط کردم
تهیونگ:غلط کردم
کوک:آفرین الان دیگه آشتی کردیم
تهیونگ:(لبخند)
رسیدن خونه*
تهیونگ:کوک گشنمه(دااااااااااااااااااااااااد)
کوک:برو یه گوهی بخور(دااااااااااااااد)
تهیونگ:چه بی ادب شدی اگه به بابا نگفتم(دااااااااااااااااااااااااد)
کوک:تو....میکنی بگی(داااااااااااااد)
تهیونگ:بیا پایین هنجرم نابود شد(داااااد)(هنجره درست نوشتم آیا؟🗿🚬)
کوک:باشههههه(داااااااد)
اومد پایین*
کوک:آها راستی داداش من رل زدم
تهیونگ:تو گوه میخوری حالا کی هست
کوک:خودم😂
تهیونگ:بی مزه
کوک:خالا بیخیال چی میخوایی درست کنی آها راستی به آجوما بگو
تهیونگ:همه ی کارکنانو مرخصی دادم به خصوص آجوما
کوک:ااااااااییییییییششششششش حالا چه گوهی بخوریم(عصبانی)
تهیونگ:گوه تورو😐
کوک:گوه خودتو بخور
تهیونگ:یااااااا میخوایی دعوا کنی؟
کوک:آره
تهیونگ:میخوایی دوباره بزنمت
کوک:بزنی میزنم
راوی:تهیونگ پرید رو کوک داشتن همو میزدن که جیمین اومد
جیمین:دارین چیکار میکنین
کوک:هیچی یه دعوای کوچولو بود
جیمین:یه دعوای کوچولو آره سر و صورتتون داره خون میاد
کوک و تهیونگ:چیییییییی(دااااااااد)
نگای هم کردن و داد زدن*
جیمین:حالا آروم باشین میرم جعبه ی کمک های اولیه رو بیارم
رفت آورد*
جیمین:آخه این چه کاریه دستاتونم زخم شده
منم خواهرمو همینقد اذیت میکردم ولی چیزی نمیگفت ولی همیشه باهم خوب بودیم(اول بغض کرد بعد گریه کرد)
تهیونگ:یااا گریا نکن دیگه(بغلش کرد)
کوک:گریه نکن اگه گریه کنی منم گریم میگیره
تهیونگ:از کی تاحالا از جیمین انقد خوشت میاد؟
کوک:خب شوهر خواهرمه
تهیونگ:خب حالا جیمین گریه نکن
جیمین:..
کوک:جیمین
جیمین:..
تهیونگ:جیمین
جیمین:..
کوک:چش شده
تهیونگ:نمیدونم
کوک:بیا ببریمش بیمارستان
تهیونگ:باشه
بردنش بیمارستان*
چند دیقه بعد*
دکتر:...
کوک:ات حالت خوبه؟ چرا گریه میکنی؟
ات:تو..هق..خوبی؟..هیونگ..زد..تو..گوشت..هق
کوک:آره خوبم
ات:نه جای دستش مونده(بغض)
کوک:نه چیزی نیست منم خوبم
ات:باشه(بغض)حالا برو با هیونگ آشتی کن وگرنه من محکم تر میزنم
کوک:ب..باشه
تهیونگ:کوک بیا بریم خونه تو خونه آشتی میکنیم
کوک:باشه
ات:(لبخند)
تهیونگ:جیمین تو فعلا مراقب ات باش
جیمین:باشه
کوک:خب فعلا خدافس
ات و جیمین:خدافس😁✌🏻
ویو توی ماشین ته و کوک*
تهیونگ:کوک ببخشید نباید میزدمت
کوک:...
تهیونگ:الان قهری
کوک:اوهوم
تهیونگ:بخاطر ات آشتی کن ببین من کار واقعا اشتباهی کردم
کوک:بگو گوه خوردم
تهیونگ:گوه خوردم
کوک:بگو غلط کردم
تهیونگ:غلط کردم
کوک:آفرین الان دیگه آشتی کردیم
تهیونگ:(لبخند)
رسیدن خونه*
تهیونگ:کوک گشنمه(دااااااااااااااااااااااااد)
کوک:برو یه گوهی بخور(دااااااااااااااد)
تهیونگ:چه بی ادب شدی اگه به بابا نگفتم(دااااااااااااااااااااااااد)
کوک:تو....میکنی بگی(داااااااااااااد)
تهیونگ:بیا پایین هنجرم نابود شد(داااااد)(هنجره درست نوشتم آیا؟🗿🚬)
کوک:باشههههه(داااااااد)
اومد پایین*
کوک:آها راستی داداش من رل زدم
تهیونگ:تو گوه میخوری حالا کی هست
کوک:خودم😂
تهیونگ:بی مزه
کوک:خالا بیخیال چی میخوایی درست کنی آها راستی به آجوما بگو
تهیونگ:همه ی کارکنانو مرخصی دادم به خصوص آجوما
کوک:ااااااااییییییییششششششش حالا چه گوهی بخوریم(عصبانی)
تهیونگ:گوه تورو😐
کوک:گوه خودتو بخور
تهیونگ:یااااااا میخوایی دعوا کنی؟
کوک:آره
تهیونگ:میخوایی دوباره بزنمت
کوک:بزنی میزنم
راوی:تهیونگ پرید رو کوک داشتن همو میزدن که جیمین اومد
جیمین:دارین چیکار میکنین
کوک:هیچی یه دعوای کوچولو بود
جیمین:یه دعوای کوچولو آره سر و صورتتون داره خون میاد
کوک و تهیونگ:چیییییییی(دااااااااد)
نگای هم کردن و داد زدن*
جیمین:حالا آروم باشین میرم جعبه ی کمک های اولیه رو بیارم
رفت آورد*
جیمین:آخه این چه کاریه دستاتونم زخم شده
منم خواهرمو همینقد اذیت میکردم ولی چیزی نمیگفت ولی همیشه باهم خوب بودیم(اول بغض کرد بعد گریه کرد)
تهیونگ:یااا گریا نکن دیگه(بغلش کرد)
کوک:گریه نکن اگه گریه کنی منم گریم میگیره
تهیونگ:از کی تاحالا از جیمین انقد خوشت میاد؟
کوک:خب شوهر خواهرمه
تهیونگ:خب حالا جیمین گریه نکن
جیمین:..
کوک:جیمین
جیمین:..
تهیونگ:جیمین
جیمین:..
کوک:چش شده
تهیونگ:نمیدونم
کوک:بیا ببریمش بیمارستان
تهیونگ:باشه
بردنش بیمارستان*
چند دیقه بعد*
دکتر:...
۵.۸k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.