عشقی که بهم دادی
"part 72"
+این همه زنای دیگه که دورتن فقط برای اینه که منو فراموش کنی؟
٪ا.ت من عاشقتم اینو بفهم
چرخیدم که برم
دستم گرفت و کشید سمت خودش
دستشو گرفت روی صورتم و سعی کرد به زور منو ببوسه
*از زبان تهیونگ
سریع داشتم نزدیکشون میشدم
اون داره ا.ت رو...
مرتیکه عوضی
چطور جرات کردی من اموال بقیه دست درازی کنی
الان نشونت میدم کثافت
طوری که تا آخر عمرت یادت بمونه که نزدیک ا.ت نشی
*از زبان ا.ت
دستمو آوردم بالا و با آرنج زدم توی صورتش
ازم جدا شد
دوباره سعی کرد نزدیکم شه
مشت محکمی زدم توی صورتش
داشت از بینی ش خون میومد
٪ا.ت من...
دستشو گرفتم و انداختمش روی پشتم و پرتش کردم روی زمین
چندتا مشت دیگه زدم تو صورتش
از روش بلند شدم و یه لگد محکم مهمونش کردم
جلوی غضمو گرفته بودم
خیلی وقت بود که خفه ش کرده بودم
ضربه به سرش انقد محکم بود که بیهوش شد
صدا زدنای یکی توجهمو به خودش جلب کرد
_ا.ت...ا.تتتت
چرخیدم و دیدم تهیونگ
دو نفر دیگه هم دارن پشت سرش میان
امد جلو و شونه هامو گرفت تو دستش
_ا.ت...خوبی؟...داشت چیکارت میکرد؟...
*از زبان تهیونگ
فقط بهت زده بهم نگاه میکرد
چندبار تکونش دادم تا به خودش بیاد
رو به آدمام چرخیدم و گفتم
_سریع جمش کنید...بگید ماشین به نزدیک ترین موقعیت به ما بیاد
؛چشم رئیس
ا.ت رو براید بغل کردم
انقدر تو شوک بود که حتی نگفت بذارمش زمین
ماشین چند متر اونور تر بود
سوار ماشینش کردم و راننده رو مرخص کردم و بهش گفتم بره کمک اون دوتا
ا.ت کنارم بود
کل مدت داشت پایینو نگاه میکرد
تلاشش برای پنهان کردن بغضش عالی بود
ولی از من نمیتونست پنهانش کنه
رفتم خونه خودم
دستشو گرفتم و بردم داخل
نشوندمش روی کاناپه
براش یه لیوان آب آوردم
خودمم نشستم کنارش
نه نگاهم میکرد نه چیزی میگفت
صورتشو گرفتم سمت خودم مجبورش کردم تو چشمام نگاه کنه
نگاهش تو نگاهم قفل شد
_ا.ت...بریز بیرون...خودتو خالی کن
اینو که گفتم چشماش مهلت ندادن و پر اشک شدن
+تهیونگ
اینو گفت که بغلش کردم
زد زیر گریه
موهاشو نوازش کردم
فقط داشت گریه میکرد
محکم بغلش کردم و محکم بغلم کرد
آروم تو گوشش گفتم
_میفهممت...قول میدم حق اون عوضی رو بذارم کف دستش تو دیگه فکر اینم که بهت نزدیک شه به سرش نزنه
من جای تهیونگ بودم طرفو جر میدادم
شما چی؟!
+این همه زنای دیگه که دورتن فقط برای اینه که منو فراموش کنی؟
٪ا.ت من عاشقتم اینو بفهم
چرخیدم که برم
دستم گرفت و کشید سمت خودش
دستشو گرفت روی صورتم و سعی کرد به زور منو ببوسه
*از زبان تهیونگ
سریع داشتم نزدیکشون میشدم
اون داره ا.ت رو...
مرتیکه عوضی
چطور جرات کردی من اموال بقیه دست درازی کنی
الان نشونت میدم کثافت
طوری که تا آخر عمرت یادت بمونه که نزدیک ا.ت نشی
*از زبان ا.ت
دستمو آوردم بالا و با آرنج زدم توی صورتش
ازم جدا شد
دوباره سعی کرد نزدیکم شه
مشت محکمی زدم توی صورتش
داشت از بینی ش خون میومد
٪ا.ت من...
دستشو گرفتم و انداختمش روی پشتم و پرتش کردم روی زمین
چندتا مشت دیگه زدم تو صورتش
از روش بلند شدم و یه لگد محکم مهمونش کردم
جلوی غضمو گرفته بودم
خیلی وقت بود که خفه ش کرده بودم
ضربه به سرش انقد محکم بود که بیهوش شد
صدا زدنای یکی توجهمو به خودش جلب کرد
_ا.ت...ا.تتتت
چرخیدم و دیدم تهیونگ
دو نفر دیگه هم دارن پشت سرش میان
امد جلو و شونه هامو گرفت تو دستش
_ا.ت...خوبی؟...داشت چیکارت میکرد؟...
*از زبان تهیونگ
فقط بهت زده بهم نگاه میکرد
چندبار تکونش دادم تا به خودش بیاد
رو به آدمام چرخیدم و گفتم
_سریع جمش کنید...بگید ماشین به نزدیک ترین موقعیت به ما بیاد
؛چشم رئیس
ا.ت رو براید بغل کردم
انقدر تو شوک بود که حتی نگفت بذارمش زمین
ماشین چند متر اونور تر بود
سوار ماشینش کردم و راننده رو مرخص کردم و بهش گفتم بره کمک اون دوتا
ا.ت کنارم بود
کل مدت داشت پایینو نگاه میکرد
تلاشش برای پنهان کردن بغضش عالی بود
ولی از من نمیتونست پنهانش کنه
رفتم خونه خودم
دستشو گرفتم و بردم داخل
نشوندمش روی کاناپه
براش یه لیوان آب آوردم
خودمم نشستم کنارش
نه نگاهم میکرد نه چیزی میگفت
صورتشو گرفتم سمت خودم مجبورش کردم تو چشمام نگاه کنه
نگاهش تو نگاهم قفل شد
_ا.ت...بریز بیرون...خودتو خالی کن
اینو که گفتم چشماش مهلت ندادن و پر اشک شدن
+تهیونگ
اینو گفت که بغلش کردم
زد زیر گریه
موهاشو نوازش کردم
فقط داشت گریه میکرد
محکم بغلش کردم و محکم بغلم کرد
آروم تو گوشش گفتم
_میفهممت...قول میدم حق اون عوضی رو بذارم کف دستش تو دیگه فکر اینم که بهت نزدیک شه به سرش نزنه
من جای تهیونگ بودم طرفو جر میدادم
شما چی؟!
۵.۱k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.