فیک کوک
𝕸𝖞 𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆¹⁶
از یه طرف دوست نداشت رز رو تنها بزاره، و اینکه اگر اون بتونه ماده ای رو تولید بکنه که اونا با قیمت های نجومی میخریدنش....
که اونا با قیمت های نجومی میخریدنش، میترسه که اونا ازش سواستفاده کنن و براش دردسر بشه.
سی مین بعد دخترک رو سوار ماشین کردن. رز با نگرانی به تنها دوستش نگاه میکرد. تنها کسی که بهش اعتماد داشت. مینا لبخند تلخی به دوست مهربونش زد و به خانم جئون که کلافه شاهد این وضعیت بود؛ و خدمتکارای فوضولی که یواشکی بهشون اونا رو دیدمزدن، نگاه کرد و همراه دوتا قول بیابونی کنارش وارد ماشین شد.
[ آزمایشگاه پایگاه مخفی 'آنجئون جیدِی' ]
ساعت ⁰⁰:¹⁵ £
روپوش سفیدی که بهش دادن رو پوشید. سر میزی که کلی از مواد های شیمیایی مختلف بود رفت.
جئون دست به سینه رو بهروش ایستاده بود.
جیمین هم کنار پدرش وایساده بود.
جونگکوک هم طبق معمول خیلی بیحس روی صندلی کنارشون نشسته بود و خسته بهشون نگاه میکرد.
که آروم زیرلب زمزمه کرد:
_: الان من برای چی باید اینجا باشم؟
دستشو روی صورتش گذاشت و دوباره زمزمه کرد:
_: آیگوووو من کارامو کردم به من چه اینا الان چیکار دارن!؟ پوفففففففف.
جیون بدون هیچ حرکتی وقتی که همچنان داشت به کارای مینا نگاه میکرد گفت:
$: چیشده جونگکوک.
_: هیچی!😀💔 فقط انقدر حالم خوبه که میخوام برم خونه!👽
$: آها. خب چیشد مینا؟
+: خب. بیاین یه کاری بکنیم...........
+: بیاین یه کاری بکنیم.
جئون یه ابروشو بالا داد و گفت:
$: خب؟؟
+: براتون ⁸⁰ تا شیشه همین قدری خالص خالص ازش میسازم. ولی در عوضش باید یه چیزی هم به من برسه دیگه‽
جئون دستشو روی میز گذاشت و گفت:
$: ⁴⁰⁰ میلیون وون.
+: پس میشه ⁴⁰ تا شیشه.
$: سگ خورد!!.....⁸⁰⁰ میلیون وون.
+: خیلی هم عالی!
جئون پوزخند زد.
$: نمیدونستم انقدر شجاع و باهوشی!
+:....
از یه طرف دوست نداشت رز رو تنها بزاره، و اینکه اگر اون بتونه ماده ای رو تولید بکنه که اونا با قیمت های نجومی میخریدنش....
که اونا با قیمت های نجومی میخریدنش، میترسه که اونا ازش سواستفاده کنن و براش دردسر بشه.
سی مین بعد دخترک رو سوار ماشین کردن. رز با نگرانی به تنها دوستش نگاه میکرد. تنها کسی که بهش اعتماد داشت. مینا لبخند تلخی به دوست مهربونش زد و به خانم جئون که کلافه شاهد این وضعیت بود؛ و خدمتکارای فوضولی که یواشکی بهشون اونا رو دیدمزدن، نگاه کرد و همراه دوتا قول بیابونی کنارش وارد ماشین شد.
[ آزمایشگاه پایگاه مخفی 'آنجئون جیدِی' ]
ساعت ⁰⁰:¹⁵ £
روپوش سفیدی که بهش دادن رو پوشید. سر میزی که کلی از مواد های شیمیایی مختلف بود رفت.
جئون دست به سینه رو بهروش ایستاده بود.
جیمین هم کنار پدرش وایساده بود.
جونگکوک هم طبق معمول خیلی بیحس روی صندلی کنارشون نشسته بود و خسته بهشون نگاه میکرد.
که آروم زیرلب زمزمه کرد:
_: الان من برای چی باید اینجا باشم؟
دستشو روی صورتش گذاشت و دوباره زمزمه کرد:
_: آیگوووو من کارامو کردم به من چه اینا الان چیکار دارن!؟ پوفففففففف.
جیون بدون هیچ حرکتی وقتی که همچنان داشت به کارای مینا نگاه میکرد گفت:
$: چیشده جونگکوک.
_: هیچی!😀💔 فقط انقدر حالم خوبه که میخوام برم خونه!👽
$: آها. خب چیشد مینا؟
+: خب. بیاین یه کاری بکنیم...........
+: بیاین یه کاری بکنیم.
جئون یه ابروشو بالا داد و گفت:
$: خب؟؟
+: براتون ⁸⁰ تا شیشه همین قدری خالص خالص ازش میسازم. ولی در عوضش باید یه چیزی هم به من برسه دیگه‽
جئون دستشو روی میز گذاشت و گفت:
$: ⁴⁰⁰ میلیون وون.
+: پس میشه ⁴⁰ تا شیشه.
$: سگ خورد!!.....⁸⁰⁰ میلیون وون.
+: خیلی هم عالی!
جئون پوزخند زد.
$: نمیدونستم انقدر شجاع و باهوشی!
+:....
۷.۹k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.