فانتزی من
فانتزی من
part5
از حرصم پاشدم رفتم دستشویی
رفتم روبه روی اینه وایسادم
عوضی حالم ازش بهم میخوره
یهو در دستشویی باز شد لایلا اومد داخل
لایلا:اوه داری گریه میکنی یونا؟
یونا:چی گریه نه برای چی
لایلا:آ یونا نمیدونم چرا انقدر از دستم ناراحتی نکنه به خاطر اینه که پیش جونگکوک نشستم؟؟
آ چیز خوبی نیست نیاز نیست به خاطر پسر با هم جنگ داشته باشیم
من و خو میتونیم با هم دیکه دوست باشیم مگه نه؟؟..دروغ..
یونا:هه دوست؟؟؟عمرا
یونا شروع کرد قدم برداشتم سمت لایلا
درحالی که لایلا با بازیگری تعجب داشت عقب میرفت
یونا:میدونم که وز وز گوش نداری و مچ دستت هم صدمه ندیده هیج وقت لیسا رو ندیدی و از هلند برنگشتی چون هیچ وقت اون جا نرفتی و آلمان هم نرفتی همه این نقش هارو بازی کردی تت به جونگکوک نزدیک شی
آخرین جمله رو که خواستم بگم لایلا چسبید به دیوار
یونا:تو یه دروغگویی لایلا
یهو لایلا چشماشو بست و یه لبخند شیطانی زد و حالا جاها عوض شده بود این لایلا بود که به سمت یونا حرکت میکرد و یونا با تعجب به عقب میرفت
لایلا:درست میگی یونا من هرکاری میکنم تا به جونگکوک نزدیک بشم
به نظر میرسه یکم کمتر از بقیه احمق باشی ولی این به این دلیل نمیشه که سر منو شیره بمالی پس....
یونا:تو داری به همه دروغ میگی
لایلا:من چیزی رو میگم که اونا دوست دارن بشنون
یونا:اسم این کار دروغگویی هست
لایلا:هرچی دلت میخواد اسمش رو بزار یا از این به بعد بر علیه منی یا با منی انتخاب از توعه
بعد موهاش رو داد پشت گوشش و از دستشویی رفت بیرون
اعصابم زیادی خورد بود رفتم کلاس
دیدم اون لایلا عوضی پیش جونگکوک نشسته و بقیه هم دور میزش جمع شدن
لایلا:اوه یونا حالت خوبه؟؟
یونا:فکر نیمکنم باید بهت جواب پس بدم
رفتم ته کلاس نشستم
یهو سوجین با اخم اومد طرفم
سوجین:یونا بست کن از لایلا بدت میاد چون پیش جونگکوکه من میدونم دیگه
یونا:چرا تموم نمیکنی.باور کن
سوجین:هرگز
یونا:چ.چی تو داری دوستت رو به یه دختر دروغگوی ۲ روزه میفروشی
سوجین:یونا تو دوست منی و این دوستی باید با همه باشه
یونا:باشه پس هرجور راحتی
پاشدم رفتم بیرون
روی نیمکت نشستم
عوضی تا کی میخواد دروغ بگه
فکر میکردم سلنا بد جنسه ولی به گرد پای اون هم نمیرسه اگر همینجوری پیش بره میتونه همه دوستام رو ازم بگیره وای خداااا
پاشدم رفتم سر کلاس
استاد اومد
استاد:خب بجه ها این زنگ میتونید هر کاری دلتون میخواد بکنید ولی قبلش بگم فردا امتحان فیزیک دارید
پاشدم رفتم بیرون
یهو لایلا اومد پیشم
لایلا:خب یونا تصمیمت..؟
یونا:تصمیمم رو میخوای بدونی آره من باهات نیستم اینو تو گوشت فرو کن ..یه روزی...همه دروغ هات رو فاش میکنم
لایلا:بگرد تا بگردیم
کوک ویو
راستش از این که لایلا راست میگه شک کردم
part5
از حرصم پاشدم رفتم دستشویی
رفتم روبه روی اینه وایسادم
عوضی حالم ازش بهم میخوره
یهو در دستشویی باز شد لایلا اومد داخل
لایلا:اوه داری گریه میکنی یونا؟
یونا:چی گریه نه برای چی
لایلا:آ یونا نمیدونم چرا انقدر از دستم ناراحتی نکنه به خاطر اینه که پیش جونگکوک نشستم؟؟
آ چیز خوبی نیست نیاز نیست به خاطر پسر با هم جنگ داشته باشیم
من و خو میتونیم با هم دیکه دوست باشیم مگه نه؟؟..دروغ..
یونا:هه دوست؟؟؟عمرا
یونا شروع کرد قدم برداشتم سمت لایلا
درحالی که لایلا با بازیگری تعجب داشت عقب میرفت
یونا:میدونم که وز وز گوش نداری و مچ دستت هم صدمه ندیده هیج وقت لیسا رو ندیدی و از هلند برنگشتی چون هیچ وقت اون جا نرفتی و آلمان هم نرفتی همه این نقش هارو بازی کردی تت به جونگکوک نزدیک شی
آخرین جمله رو که خواستم بگم لایلا چسبید به دیوار
یونا:تو یه دروغگویی لایلا
یهو لایلا چشماشو بست و یه لبخند شیطانی زد و حالا جاها عوض شده بود این لایلا بود که به سمت یونا حرکت میکرد و یونا با تعجب به عقب میرفت
لایلا:درست میگی یونا من هرکاری میکنم تا به جونگکوک نزدیک بشم
به نظر میرسه یکم کمتر از بقیه احمق باشی ولی این به این دلیل نمیشه که سر منو شیره بمالی پس....
یونا:تو داری به همه دروغ میگی
لایلا:من چیزی رو میگم که اونا دوست دارن بشنون
یونا:اسم این کار دروغگویی هست
لایلا:هرچی دلت میخواد اسمش رو بزار یا از این به بعد بر علیه منی یا با منی انتخاب از توعه
بعد موهاش رو داد پشت گوشش و از دستشویی رفت بیرون
اعصابم زیادی خورد بود رفتم کلاس
دیدم اون لایلا عوضی پیش جونگکوک نشسته و بقیه هم دور میزش جمع شدن
لایلا:اوه یونا حالت خوبه؟؟
یونا:فکر نیمکنم باید بهت جواب پس بدم
رفتم ته کلاس نشستم
یهو سوجین با اخم اومد طرفم
سوجین:یونا بست کن از لایلا بدت میاد چون پیش جونگکوکه من میدونم دیگه
یونا:چرا تموم نمیکنی.باور کن
سوجین:هرگز
یونا:چ.چی تو داری دوستت رو به یه دختر دروغگوی ۲ روزه میفروشی
سوجین:یونا تو دوست منی و این دوستی باید با همه باشه
یونا:باشه پس هرجور راحتی
پاشدم رفتم بیرون
روی نیمکت نشستم
عوضی تا کی میخواد دروغ بگه
فکر میکردم سلنا بد جنسه ولی به گرد پای اون هم نمیرسه اگر همینجوری پیش بره میتونه همه دوستام رو ازم بگیره وای خداااا
پاشدم رفتم سر کلاس
استاد اومد
استاد:خب بجه ها این زنگ میتونید هر کاری دلتون میخواد بکنید ولی قبلش بگم فردا امتحان فیزیک دارید
پاشدم رفتم بیرون
یهو لایلا اومد پیشم
لایلا:خب یونا تصمیمت..؟
یونا:تصمیمم رو میخوای بدونی آره من باهات نیستم اینو تو گوشت فرو کن ..یه روزی...همه دروغ هات رو فاش میکنم
لایلا:بگرد تا بگردیم
کوک ویو
راستش از این که لایلا راست میگه شک کردم
۱.۹k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.