چند پارتی متیو ریدل
پارت ۳ :
از زبان ا/ت:
فردا شد و تقریبا ساعت ۴ عصره ت کل کلاسا نگاهای خیره ی نفرو حس میکردم ولی نفهمیدم کیه
با متیوهم حرفی نزدم نمیدونم خودش نیومد جلو منم چیزی نگفتم
بلخره زنگ آخرم خورد و داشتم کیفم رو آماده میکردم تا از کلاس برم ک دیدم متیو اومد جلوم
متیو: وقت داری ا/ت ؟
ا/ت: برای ت اره
متیو لبخندی زد و دستشو از توی جیبش در آورد و جعبه ی کوچیکی بیرون آورد و سمتم گرفت
متیو: امشب ی پارتیه... با من میای؟
ا/ت: آره
و جعبه رو توی دستام گذاشت و موهامو پشت گوشم هدایت کرد
آروم جوری ک فقط خودمون بشنویم گفتم
ا/ت: خوب نقش بازی میکنی
متیو: این نقش نیست
تعجب کردم.. ینی اون روی من واقعا کراشه؟ ینی از قصد گفت نقش یارشو بازی کنم؟
شتتتت ویعنی واقعا ...
متیو: خب امید وارم دوستش داشته باشی
و از کلاس بیرون رفت
ی دقیقه ب خودم اومدم دیدم فقط من ت کلاسم سریع جعبه رو توی جیبم گذاشتم و رفتم سمت اتاقم
درو باز کردم و کیفمو رو تخت پرت کردم بعد درو با پام بستم و رو صندلیم نشستم و جعبه رو توی دستام گذاشتم و دروشو باز کردم
ی نگاهی انداختم دیدم ی گردنبند( عکس دوم) قشنگ توش بود لبخندی زدم و دیدم پشت گردنبند ی نامس برداشتم و دیدم نوشته
از گردنبند خوشت اومد؟ امیدوارم دوستش داشته باشی.. امشب ساعت ۷ میام دنبالت بیب
از طرف متیو
لبخندم پر رنگ تر شد و جعبه و نامه رو میز گذاشتم و شروع کردم ب درست کردن موهام و آرایش و در آخر پوشیدن لباسم ( عکس ۳ یا ۴)ساعت ۷ بود ک صدای در اومد عمرم رو زدم و
رفتم رفتم درو باز کردم
متیو با کت و شلوار مشکی جلوم بود چقدر هات شده
متیو: نگاهی ب لباسم کرد و گفت
متیو: بانو اجازه هست بیام ت؟
ا/ت: بفرما مستر و از جلوی در رفتم کنار تا بیاد داخل و اومد ت و درو بستم
متیو: خیلی خوشگل شدی بیب
ا/ت: ممنون .. ت هم خوش تیپ شدی متیو
متیو: لبخند*
متیو نگاهی ب گردنم کرد و دوباره نگاهشو ب چشمام داد
متیو: گردنبند...
ا/ت: الان ميندازم
رفتم سمت گردنبند ک متیو دستمو گرفت و گردنبند رو از توش برداشت و گفت
متیو: خودم میندازم
و منم با لبخند پشتمو کردم تا برام ببندتش
گردنبند رو انداخت و در گوشم گفت
متیو: جذابیت زیادت باعث میشه دیوونه بشم
ا/ت: خب ت کلا دیوونه ای با خنده*
متیو: آره
با دستاش برگردوندم سمتش
متیو: دیوونه ی ت
ا/ت : خندیدم*
متیونگاهی ب رژم کرد ک خیلی پر رنگ بود( قرمز جیغ)
متیو آرومم اومد جلو و بو..س....ی...د..م و ازم جدا شد
ا/ت: از عمد اینکارو کردی ک رژم کمرنگ تر شه درسته؟
متیو: آره عمدی بود.. در کل آلام قشنگ تر شدی
ا/ت: هرچی ت بگی
متیو دستمو گرفت و از اتاق رفتیم بیرون
ت مهمونی همه چی خوب بود تا اینکه
ادامه دارد
حمایت؟
از زبان ا/ت:
فردا شد و تقریبا ساعت ۴ عصره ت کل کلاسا نگاهای خیره ی نفرو حس میکردم ولی نفهمیدم کیه
با متیوهم حرفی نزدم نمیدونم خودش نیومد جلو منم چیزی نگفتم
بلخره زنگ آخرم خورد و داشتم کیفم رو آماده میکردم تا از کلاس برم ک دیدم متیو اومد جلوم
متیو: وقت داری ا/ت ؟
ا/ت: برای ت اره
متیو لبخندی زد و دستشو از توی جیبش در آورد و جعبه ی کوچیکی بیرون آورد و سمتم گرفت
متیو: امشب ی پارتیه... با من میای؟
ا/ت: آره
و جعبه رو توی دستام گذاشت و موهامو پشت گوشم هدایت کرد
آروم جوری ک فقط خودمون بشنویم گفتم
ا/ت: خوب نقش بازی میکنی
متیو: این نقش نیست
تعجب کردم.. ینی اون روی من واقعا کراشه؟ ینی از قصد گفت نقش یارشو بازی کنم؟
شتتتت ویعنی واقعا ...
متیو: خب امید وارم دوستش داشته باشی
و از کلاس بیرون رفت
ی دقیقه ب خودم اومدم دیدم فقط من ت کلاسم سریع جعبه رو توی جیبم گذاشتم و رفتم سمت اتاقم
درو باز کردم و کیفمو رو تخت پرت کردم بعد درو با پام بستم و رو صندلیم نشستم و جعبه رو توی دستام گذاشتم و دروشو باز کردم
ی نگاهی انداختم دیدم ی گردنبند( عکس دوم) قشنگ توش بود لبخندی زدم و دیدم پشت گردنبند ی نامس برداشتم و دیدم نوشته
از گردنبند خوشت اومد؟ امیدوارم دوستش داشته باشی.. امشب ساعت ۷ میام دنبالت بیب
از طرف متیو
لبخندم پر رنگ تر شد و جعبه و نامه رو میز گذاشتم و شروع کردم ب درست کردن موهام و آرایش و در آخر پوشیدن لباسم ( عکس ۳ یا ۴)ساعت ۷ بود ک صدای در اومد عمرم رو زدم و
رفتم رفتم درو باز کردم
متیو با کت و شلوار مشکی جلوم بود چقدر هات شده
متیو: نگاهی ب لباسم کرد و گفت
متیو: بانو اجازه هست بیام ت؟
ا/ت: بفرما مستر و از جلوی در رفتم کنار تا بیاد داخل و اومد ت و درو بستم
متیو: خیلی خوشگل شدی بیب
ا/ت: ممنون .. ت هم خوش تیپ شدی متیو
متیو: لبخند*
متیو نگاهی ب گردنم کرد و دوباره نگاهشو ب چشمام داد
متیو: گردنبند...
ا/ت: الان ميندازم
رفتم سمت گردنبند ک متیو دستمو گرفت و گردنبند رو از توش برداشت و گفت
متیو: خودم میندازم
و منم با لبخند پشتمو کردم تا برام ببندتش
گردنبند رو انداخت و در گوشم گفت
متیو: جذابیت زیادت باعث میشه دیوونه بشم
ا/ت: خب ت کلا دیوونه ای با خنده*
متیو: آره
با دستاش برگردوندم سمتش
متیو: دیوونه ی ت
ا/ت : خندیدم*
متیونگاهی ب رژم کرد ک خیلی پر رنگ بود( قرمز جیغ)
متیو آرومم اومد جلو و بو..س....ی...د..م و ازم جدا شد
ا/ت: از عمد اینکارو کردی ک رژم کمرنگ تر شه درسته؟
متیو: آره عمدی بود.. در کل آلام قشنگ تر شدی
ا/ت: هرچی ت بگی
متیو دستمو گرفت و از اتاق رفتیم بیرون
ت مهمونی همه چی خوب بود تا اینکه
ادامه دارد
حمایت؟
۱۷.۰k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.