🌌پارت اول🌌
ات ویو
صبح از خواب بیدار شدم ساعت ۸ صبح بود و من باید ساعت ۹ برای کار به خونه ی یکی برم بلند شدم یه حموم ۱۰ مینی گرفتم اومدم سمت آشپز خونه صبحونه رو خوردم بعد پنج مین رفتم یه لباس دارک پوشیدم (عکس لباس رو میذازم) و راه افتادم تا اونجا راه زیادی نبود برای همین سریع رسیدم
جونگ کوک ویو
امروز قرار بود برام یه خدمتکار بیاد واسه همین پاشدم یه لباس پوشیدم( عکس لباس اسلاید سه) و رفتم دم در که یه دختر خوشگل رو دیدم
ات: سلام
جونگ کوک :سلام
جونگکوک :خودت رو معرفی کن
ات :من کیم ات هستم ۲۰ سالمه و برای کار به اینجا اومدم
❤🖤این داستان ادامه دارد❤🖤
صبح از خواب بیدار شدم ساعت ۸ صبح بود و من باید ساعت ۹ برای کار به خونه ی یکی برم بلند شدم یه حموم ۱۰ مینی گرفتم اومدم سمت آشپز خونه صبحونه رو خوردم بعد پنج مین رفتم یه لباس دارک پوشیدم (عکس لباس رو میذازم) و راه افتادم تا اونجا راه زیادی نبود برای همین سریع رسیدم
جونگ کوک ویو
امروز قرار بود برام یه خدمتکار بیاد واسه همین پاشدم یه لباس پوشیدم( عکس لباس اسلاید سه) و رفتم دم در که یه دختر خوشگل رو دیدم
ات: سلام
جونگ کوک :سلام
جونگکوک :خودت رو معرفی کن
ات :من کیم ات هستم ۲۰ سالمه و برای کار به اینجا اومدم
❤🖤این داستان ادامه دارد❤🖤
۱۹.۹k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.