P35
(هه جین ویو)
دستم رو محکم کوبیدم روی میز ، شنیدم جونگ کوک بچه دار شده هه با اون دختره ندیمه ؟ حتما الان عاشق همن چه عشق مزخرفی ، اشتباه کرد کنارم زد شاید بتونم به خاطر کنار زدنش ببخشمش اما هرگز به خاطر تحقیری که اون روز پیش اون دختره ی بی ارزش کردم نمی بخشمش ، جوری براش تلافی میکنم که بفهمه از دست دادن یه چیز چه حسی داره .
توی همون حالت بودم که راننده شخصیم از در اومد تو و بعد از اینکه ادای احترام کرد گفت : خانم با من امری داشتین ؟
هه جین : یه کار واسط دارم
X : بفرمایید
هه جین : میخوام از شر یکی واسم خلاص شی
میدونستم درخواستم رو قبول میکنه چون قبلا هم همچین درخواست هایی ازش داشتم اما اون ها درباره ی یه آدم نبوده این اولین باره که دارم ازش درخواست میکنم برام آدم بکشه پس باید یه جوری راضیش کنم تا قبول کنه ، رفتم سمتش و جلوش وایسادم بعدم روی شونش دست کشیدم و گفتم : بعد این کار یه جایزه خوب پیشه من داری
X : اونوقت اون چیه ؟
هه جین : نمیدونم شاید یه شب خوب یا هرچی تو بخوای
بهم نگاه کرد و انگار که منظورم رو گرفته باشه خندید و گفت : اون آدم کیه ؟
هه جین : یه دختر کوچولو
(ا/ت ویو)
عروسک رو گرفتم و جلوی بچه تکونش دادم هنوز خیلی کوچولو بود که بخوام عروسک رو بدم دستش اما انگار که خیلی ازش خوشش اومده باشه یه خنده بامزه ای کرد ، با فکر اینکه باید سریع برگردم عمارت و گرنه جونگ کوک نگران میشه ، یه تاکسی گرفتم و رفتم به سمت عمارت، توی راه فقط به بچه نگاه میکردم که چقدر ناز توی بغلم جا گرفته بود بنظرم این یکی از اونی که پیش جونگ کوک بود یکم آروم تره ، داشتم به بچه نگاه میکردم که صدای راننده توجهم رو جلب کرد .
راننده : بچه خودتونه ؟
ا/ت : بله
راننده : اصلا بهتون نمیخوره بچه داشته باشین
با خنده گفتم : مرسی
یکم بعد دوباره صدای راننده رو شنیدم که گفت : ببخشید خانم
ا/ت : بله
راننده : میدونین این ماشینیه چرا داره دنبالمون میاد ؟
ا/ت : ماشین ؟
سرم رو برگردوندم و بهش نگاه کردم یه ماشین مشکی بود که شیشه های ماشین نمیزاشت توشو ببینم ، خواستم برگردم و بگم نمیدونم که از پشت محکم زد به ماشین ، تنها کاری که کردم این بود که بچه رو محکم گرفتم ، اما اینبار خودش رو محکمتر کوبید به ماشین که فرمون از دست راننده در رفت و ماشین خورد به یه کامیون ، احساس کردم ضربه ی بدی به سرم خورد ، که گرمای خون رو روی صورتم حس کردم و تنها چیزی که شنیدم صدای کمرنگ راننده بود .
راننده : خانم ، خانم حالتون خوبه ، صدای منو ...میشنوین ؟
چیزی نفهمیدم و از حال رفتم
دستم رو محکم کوبیدم روی میز ، شنیدم جونگ کوک بچه دار شده هه با اون دختره ندیمه ؟ حتما الان عاشق همن چه عشق مزخرفی ، اشتباه کرد کنارم زد شاید بتونم به خاطر کنار زدنش ببخشمش اما هرگز به خاطر تحقیری که اون روز پیش اون دختره ی بی ارزش کردم نمی بخشمش ، جوری براش تلافی میکنم که بفهمه از دست دادن یه چیز چه حسی داره .
توی همون حالت بودم که راننده شخصیم از در اومد تو و بعد از اینکه ادای احترام کرد گفت : خانم با من امری داشتین ؟
هه جین : یه کار واسط دارم
X : بفرمایید
هه جین : میخوام از شر یکی واسم خلاص شی
میدونستم درخواستم رو قبول میکنه چون قبلا هم همچین درخواست هایی ازش داشتم اما اون ها درباره ی یه آدم نبوده این اولین باره که دارم ازش درخواست میکنم برام آدم بکشه پس باید یه جوری راضیش کنم تا قبول کنه ، رفتم سمتش و جلوش وایسادم بعدم روی شونش دست کشیدم و گفتم : بعد این کار یه جایزه خوب پیشه من داری
X : اونوقت اون چیه ؟
هه جین : نمیدونم شاید یه شب خوب یا هرچی تو بخوای
بهم نگاه کرد و انگار که منظورم رو گرفته باشه خندید و گفت : اون آدم کیه ؟
هه جین : یه دختر کوچولو
(ا/ت ویو)
عروسک رو گرفتم و جلوی بچه تکونش دادم هنوز خیلی کوچولو بود که بخوام عروسک رو بدم دستش اما انگار که خیلی ازش خوشش اومده باشه یه خنده بامزه ای کرد ، با فکر اینکه باید سریع برگردم عمارت و گرنه جونگ کوک نگران میشه ، یه تاکسی گرفتم و رفتم به سمت عمارت، توی راه فقط به بچه نگاه میکردم که چقدر ناز توی بغلم جا گرفته بود بنظرم این یکی از اونی که پیش جونگ کوک بود یکم آروم تره ، داشتم به بچه نگاه میکردم که صدای راننده توجهم رو جلب کرد .
راننده : بچه خودتونه ؟
ا/ت : بله
راننده : اصلا بهتون نمیخوره بچه داشته باشین
با خنده گفتم : مرسی
یکم بعد دوباره صدای راننده رو شنیدم که گفت : ببخشید خانم
ا/ت : بله
راننده : میدونین این ماشینیه چرا داره دنبالمون میاد ؟
ا/ت : ماشین ؟
سرم رو برگردوندم و بهش نگاه کردم یه ماشین مشکی بود که شیشه های ماشین نمیزاشت توشو ببینم ، خواستم برگردم و بگم نمیدونم که از پشت محکم زد به ماشین ، تنها کاری که کردم این بود که بچه رو محکم گرفتم ، اما اینبار خودش رو محکمتر کوبید به ماشین که فرمون از دست راننده در رفت و ماشین خورد به یه کامیون ، احساس کردم ضربه ی بدی به سرم خورد ، که گرمای خون رو روی صورتم حس کردم و تنها چیزی که شنیدم صدای کمرنگ راننده بود .
راننده : خانم ، خانم حالتون خوبه ، صدای منو ...میشنوین ؟
چیزی نفهمیدم و از حال رفتم
۲۲.۱k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.