وقتی اون بچه میخواست ولی تو نه ∴━━━✿━━━∴ p ▪︎⁵
چند پارتی
ک:(داره با بچه حرف میزنه: پس کی حرف میزنی....بگو باباااااااااا
جین: داداش اون بچه ۵ ماهشه....بیا غذا بخور
ک: پس بچه چی بخوره
جین: شیر
ک: هعی کاش ممه داشتم(آروم)
***************
ا.ت: بابت همه چی ممنون......خدافظ کوچولو
ک: داداش نمیشه بچت و چند روز بهم قرض بدی؟
جین: نه(خنده)
ا.ت: بیا بریم بسه دیگه(خنده)
تو ماشین:
ا.ت: جونگ کوک بچه خیلی دوست داری نه؟
ک: ولی تو رو بیشتر دوست دارم
ا.ت: میگم....
ک: هوم
ا.ت: بیا بچه دار شیم
ک: چی...
ا.ت: بیا بچه دار شیم
ک: حالت خوبه......جدی میگی
ا.ت: آره
ک: تب که نداری ..(داره چک میکنه)
ا.ت: عه....تب چیه...جدی میگم
ک: (ترمز کرد)
ا.ت: چرا وایسادی
ک: داری جدی میگی؟
ا.ت: ای خدا چرا باور نمیکنی...کاملا جدی میگم
ک:چ...چطوری نظرت عوض شد...باورم نمیشه
ا.ت: مهم نیس....فقط...فقط بیا بچه دار شیم
ک: باورم نمیشه......دارم خواب میبینم؟.....چطوری آخه...
ا.ت: برو دیگه تا صب میخوای اینجا بمونیم(خنده)
من اونروز ذوق و برق تو چشماش رو میدیدم برای همین حاضر شدم از ترس و.... خودم بگذرم
ک:(داره با بچه حرف میزنه: پس کی حرف میزنی....بگو باباااااااااا
جین: داداش اون بچه ۵ ماهشه....بیا غذا بخور
ک: پس بچه چی بخوره
جین: شیر
ک: هعی کاش ممه داشتم(آروم)
***************
ا.ت: بابت همه چی ممنون......خدافظ کوچولو
ک: داداش نمیشه بچت و چند روز بهم قرض بدی؟
جین: نه(خنده)
ا.ت: بیا بریم بسه دیگه(خنده)
تو ماشین:
ا.ت: جونگ کوک بچه خیلی دوست داری نه؟
ک: ولی تو رو بیشتر دوست دارم
ا.ت: میگم....
ک: هوم
ا.ت: بیا بچه دار شیم
ک: چی...
ا.ت: بیا بچه دار شیم
ک: حالت خوبه......جدی میگی
ا.ت: آره
ک: تب که نداری ..(داره چک میکنه)
ا.ت: عه....تب چیه...جدی میگم
ک: (ترمز کرد)
ا.ت: چرا وایسادی
ک: داری جدی میگی؟
ا.ت: ای خدا چرا باور نمیکنی...کاملا جدی میگم
ک:چ...چطوری نظرت عوض شد...باورم نمیشه
ا.ت: مهم نیس....فقط...فقط بیا بچه دار شیم
ک: باورم نمیشه......دارم خواب میبینم؟.....چطوری آخه...
ا.ت: برو دیگه تا صب میخوای اینجا بمونیم(خنده)
من اونروز ذوق و برق تو چشماش رو میدیدم برای همین حاضر شدم از ترس و.... خودم بگذرم
۲۳.۵k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.