نام رمان :یک گل بین صد گل خار دار
نام رمان :یک گل بین صد گل خار دار
پارت دوم
متوجه نگاه سنگین کسی شدم بر گشتم دیدم هان اون ور وایسا ده و منو نگاه میکنه
من:ع سلام هان خبی چه خبر تو کی امدی به این مدرسع من خبر نداشتم !
نمیدونم چرا بهم زل زده بود فقط نگام میکرد دستی جلوی صورتش تکون دادم انگار به خودش امد
هان:عا آهااره من خیلی وقته امدم یعنی میشه گفت که هفته پیش امدم امروز اولین ردزع تو این مدرسع امدم
من: اهاخوش امدی خب زرو کونه پشتیتو بزار بعد برو کلاست بچه ها منتظرت 😊
هان:باشع مرسی
منو هان قبل وقتی کوچیک بودیم هم کلاسی بودیم و خیلی دوستای صمیمی بودیم و هستیم هان پسره خوشگل و خوش تیپیع و همه ی دخترا انگار محوش شدن و دنبالش میرن منم فقط از چشم یه دوست صمیمی میبینمش زنگ تفریح خورد و رفتیم تو کلاس اوفف این زنگ شیمی دا ریم و پن اصلا حوله ای ایم معلمو ندارم و حالم ازش بهم میخوره فقط حواسش به دانش آموزای زرنگشع رفتیم ت کلاس نشستیم منم همیشه صندلیه وسط میشنسم چون پشم هان و جلوم هان جی نشسته بودن و انگار حواسشون به من بود شاید فکر کنین من دختر خیلی خوشحال و شادیم چیزای رنگی رنگی دوست دارم اما اینطور نیست من تمام چیزارم مشکی و قهویه رنگ مورد علاقم مشکیه گلاس شروع شد معلم در حوال درس دادن شد منم چون حوصلشو نداشتم هندفری گذاشتم تو گوشم ا آهنگ غمگین گوش دادم آهنگ (The Truth Untoldاهنگ مورد علاقمه)زنگ اخر بود اخرای کلاس بود منم حوصلم سر رفته بود و از پنجره به بیرون نگاه کردم یهو یکی دستشو گذاشت رو شونم بر گشتم هان بود هندفریمو در اورد گفت
هان:جونکیوگ زنگ خونه خورد باشو برو خونه(یه لبخند کم رنگ)
من : باشه مرس (سرد)
رفتم بیرون همونطور اوا بارو ن بود ساک لباسامو برداشتم رفتم تو دست شویی و تا لباسامو عوض کنم یه هودیع قهویی تابالای زانوم و یه کلاه و پوت بلند تا پایین زانو پوشیدم هندفریم مشکی بود آهنگ گذاشتم و زدم بیرون از مدرسع نوک کلامو گرفتم تو کسی منو نبینه رفتم راه افتادم
قرار بود منو ریونجین بریم دریا منم چون دریا رو دوست داشتم قبول کردم تا باهاش برم
پارت دوم
متوجه نگاه سنگین کسی شدم بر گشتم دیدم هان اون ور وایسا ده و منو نگاه میکنه
من:ع سلام هان خبی چه خبر تو کی امدی به این مدرسع من خبر نداشتم !
نمیدونم چرا بهم زل زده بود فقط نگام میکرد دستی جلوی صورتش تکون دادم انگار به خودش امد
هان:عا آهااره من خیلی وقته امدم یعنی میشه گفت که هفته پیش امدم امروز اولین ردزع تو این مدرسع امدم
من: اهاخوش امدی خب زرو کونه پشتیتو بزار بعد برو کلاست بچه ها منتظرت 😊
هان:باشع مرسی
منو هان قبل وقتی کوچیک بودیم هم کلاسی بودیم و خیلی دوستای صمیمی بودیم و هستیم هان پسره خوشگل و خوش تیپیع و همه ی دخترا انگار محوش شدن و دنبالش میرن منم فقط از چشم یه دوست صمیمی میبینمش زنگ تفریح خورد و رفتیم تو کلاس اوفف این زنگ شیمی دا ریم و پن اصلا حوله ای ایم معلمو ندارم و حالم ازش بهم میخوره فقط حواسش به دانش آموزای زرنگشع رفتیم ت کلاس نشستیم منم همیشه صندلیه وسط میشنسم چون پشم هان و جلوم هان جی نشسته بودن و انگار حواسشون به من بود شاید فکر کنین من دختر خیلی خوشحال و شادیم چیزای رنگی رنگی دوست دارم اما اینطور نیست من تمام چیزارم مشکی و قهویه رنگ مورد علاقم مشکیه گلاس شروع شد معلم در حوال درس دادن شد منم چون حوصلشو نداشتم هندفری گذاشتم تو گوشم ا آهنگ غمگین گوش دادم آهنگ (The Truth Untoldاهنگ مورد علاقمه)زنگ اخر بود اخرای کلاس بود منم حوصلم سر رفته بود و از پنجره به بیرون نگاه کردم یهو یکی دستشو گذاشت رو شونم بر گشتم هان بود هندفریمو در اورد گفت
هان:جونکیوگ زنگ خونه خورد باشو برو خونه(یه لبخند کم رنگ)
من : باشه مرس (سرد)
رفتم بیرون همونطور اوا بارو ن بود ساک لباسامو برداشتم رفتم تو دست شویی و تا لباسامو عوض کنم یه هودیع قهویی تابالای زانوم و یه کلاه و پوت بلند تا پایین زانو پوشیدم هندفریم مشکی بود آهنگ گذاشتم و زدم بیرون از مدرسع نوک کلامو گرفتم تو کسی منو نبینه رفتم راه افتادم
قرار بود منو ریونجین بریم دریا منم چون دریا رو دوست داشتم قبول کردم تا باهاش برم
۳.۱k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.