عشق در شرکت p14
شوگا
رفتم پایین پدر نشسته بود با مادر حرف میزد رفتم پیششون سلام دادم.
÷سلام پسرم
~سلام
_خوب کاری داشتید
÷خوب راستش پسرم کی قرار ازدواج کنی تا سلامتی ۳۰سالت شدهها
_وای دوباره این بخش شروع کردید
~پسرم مادرت درست میگه بلاخره باید تشکیل خونواده بدی
_ من که بهتون چند بار گفتم تا از کسی خوشم نیاد ازدواج نمیکنم
÷ پسرم آخه چرا اینجوری میکنی این همه دختر مخوان برات دست پا بشکونن تازه دختر حالت به این خوبی
_وای مامان چرا وقتی من عاشق کسی نیستم باید باهاش ازدواج چرا
~پسرم آروم باش مادرت راست میگه دختر حالت به این خوبی.
_پدرو مادر عزیزم لطفاً یکم به من زمان بدید منو تحت فشار نزارید
~خیلی خوب
÷باشه
_مرسی (یکم با حالت حرصی)
شوگا
اوف همیشه به ازدواج من گیر میدن . آخه از اون دختر هم خوشم نمیاد(منظورش دختر خالشه) اون یه هرزس واسه چی همیشه منو به کارایی که دوست ندارم وادار میکنم.
ا/ت
خواب بودم که با صدای یه نفر از خواب بیدار شدم.
×بله کی چی زلزله آمده
+خنده. پاشو خانم خوابلو تاکی میخای بخوابی ساعت ۸شده
×وایی جیمین ولم کن ساعت۶ پاشدم
+پاشو شب میخوابی
×اح باشه
+خنده.
×رفتم کارای لازم کردم آمدم بیرون رفتم پایین جیمین رو مبل بود.
جیمین
رفتم پیش ا/ت که خواب بود چقدر بامزه تو خواب مثل خونه دیگه دلم نمیومد بیدارش کنم ولی چراره دیگه ای نداشتم.
بیدارش کردم رفت دستشویی منم رفتم بیرون حال بودم که ا/ت آمد
×خوب کاری داشتی
+اره
×خوب بگو
+میگم نظرت چیه با شرکت شما قرارداد ببندم
×واسه چی
+خوب مگه شما طراح لباس اینا نیستید والاس میپرید
×اره چطور
+وای چقدر تو خنگی خوب من پارچه تولد میکنم دیگه با شرکت شما قرارداد ببینم که پارچه ها رواز من بگیری.
×آهان فکر خوبه باید به رئیس بگم
+اکی. میگم چیره این رئیست چطور آدمیه.
× خیلی آدمه خوبیه تو این چند سال مثل پدرم بود خیلی کمک کرد.
+اوو پس حتماً باید ببینم ش پارس قدر دانی کنم
×ممم اره فقط فردا نمیاد میخای بندازم واسه پس فردا
+اکی ومیگم فردا من میرسونمت که راه شرکت یاد بگیرم
×اکی
+خوبه
×خوب شام چی میخوری
+ممم نمیدنم هرچی باشه
×اکی رامین درست میکنم
+باشع
رفتم پایین پدر نشسته بود با مادر حرف میزد رفتم پیششون سلام دادم.
÷سلام پسرم
~سلام
_خوب کاری داشتید
÷خوب راستش پسرم کی قرار ازدواج کنی تا سلامتی ۳۰سالت شدهها
_وای دوباره این بخش شروع کردید
~پسرم مادرت درست میگه بلاخره باید تشکیل خونواده بدی
_ من که بهتون چند بار گفتم تا از کسی خوشم نیاد ازدواج نمیکنم
÷ پسرم آخه چرا اینجوری میکنی این همه دختر مخوان برات دست پا بشکونن تازه دختر حالت به این خوبی
_وای مامان چرا وقتی من عاشق کسی نیستم باید باهاش ازدواج چرا
~پسرم آروم باش مادرت راست میگه دختر حالت به این خوبی.
_پدرو مادر عزیزم لطفاً یکم به من زمان بدید منو تحت فشار نزارید
~خیلی خوب
÷باشه
_مرسی (یکم با حالت حرصی)
شوگا
اوف همیشه به ازدواج من گیر میدن . آخه از اون دختر هم خوشم نمیاد(منظورش دختر خالشه) اون یه هرزس واسه چی همیشه منو به کارایی که دوست ندارم وادار میکنم.
ا/ت
خواب بودم که با صدای یه نفر از خواب بیدار شدم.
×بله کی چی زلزله آمده
+خنده. پاشو خانم خوابلو تاکی میخای بخوابی ساعت ۸شده
×وایی جیمین ولم کن ساعت۶ پاشدم
+پاشو شب میخوابی
×اح باشه
+خنده.
×رفتم کارای لازم کردم آمدم بیرون رفتم پایین جیمین رو مبل بود.
جیمین
رفتم پیش ا/ت که خواب بود چقدر بامزه تو خواب مثل خونه دیگه دلم نمیومد بیدارش کنم ولی چراره دیگه ای نداشتم.
بیدارش کردم رفت دستشویی منم رفتم بیرون حال بودم که ا/ت آمد
×خوب کاری داشتی
+اره
×خوب بگو
+میگم نظرت چیه با شرکت شما قرارداد ببندم
×واسه چی
+خوب مگه شما طراح لباس اینا نیستید والاس میپرید
×اره چطور
+وای چقدر تو خنگی خوب من پارچه تولد میکنم دیگه با شرکت شما قرارداد ببینم که پارچه ها رواز من بگیری.
×آهان فکر خوبه باید به رئیس بگم
+اکی. میگم چیره این رئیست چطور آدمیه.
× خیلی آدمه خوبیه تو این چند سال مثل پدرم بود خیلی کمک کرد.
+اوو پس حتماً باید ببینم ش پارس قدر دانی کنم
×ممم اره فقط فردا نمیاد میخای بندازم واسه پس فردا
+اکی ومیگم فردا من میرسونمت که راه شرکت یاد بگیرم
×اکی
+خوبه
×خوب شام چی میخوری
+ممم نمیدنم هرچی باشه
×اکی رامین درست میکنم
+باشع
۴.۰k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.