.
.
دوتا چای دارچین ریخت و اومد رو صندلی روبروییم نشست
انگار خودشم خیلی حالش خوش نبود
بوی دارچین تو کلِ خونه پیچیده بود
گفت بخور،اعصاب تو آروم میکنه..
گفتم دلم و چی؟اونو هم آروم میکنه؟اصلا اگه چی بخورم دلم آروم میگیره؟
یه تلخ خند زد و گفت اون که اصلا ساخته شده واسه آشوب بودن،واسه نا آروم بودن..
یه نفس عمیق کشیدم و خیره شدم به قاب عکسِ روی میز
خواست حواسم و پرت کنه،گفت: "دِل"
اگه بخوای این واژه ی دو حرفی و به یه چیز تشبیهش کنی به چی تشبیهش میکنی؟
یه لحظه مکث کردم،نگاش کردم و گفتم دلِ بقیه رو نمیدونم،اما دلِ من؛درست مثل یه اسب سرکش میمونه..
یه اسب یال بلندِ سفید که هرچی روزا تیمارش میکنم،شبا یادش میره و هی رم میکنه،هی میدوئه تو سینم،هی شیهه میکشه..
یه اسبِ سرکش که هرچی میخوام رامش کنم،بیشتر رم میکنه،یه اسبِ وحشیِ تیزپایِ یال بلندِ عاشق که هیچ جوره نمیتونم فراموش کردن و یادش بدم..
یه اسب..یه اسبِ وحشی..یه اسبِ سرکش..
فنجونِ چای و گذاشت تو دستام
گفت بخورش دیگه؛داره سرد میشه ها.. _مهسا ولیپور
دوتا چای دارچین ریخت و اومد رو صندلی روبروییم نشست
انگار خودشم خیلی حالش خوش نبود
بوی دارچین تو کلِ خونه پیچیده بود
گفت بخور،اعصاب تو آروم میکنه..
گفتم دلم و چی؟اونو هم آروم میکنه؟اصلا اگه چی بخورم دلم آروم میگیره؟
یه تلخ خند زد و گفت اون که اصلا ساخته شده واسه آشوب بودن،واسه نا آروم بودن..
یه نفس عمیق کشیدم و خیره شدم به قاب عکسِ روی میز
خواست حواسم و پرت کنه،گفت: "دِل"
اگه بخوای این واژه ی دو حرفی و به یه چیز تشبیهش کنی به چی تشبیهش میکنی؟
یه لحظه مکث کردم،نگاش کردم و گفتم دلِ بقیه رو نمیدونم،اما دلِ من؛درست مثل یه اسب سرکش میمونه..
یه اسب یال بلندِ سفید که هرچی روزا تیمارش میکنم،شبا یادش میره و هی رم میکنه،هی میدوئه تو سینم،هی شیهه میکشه..
یه اسبِ سرکش که هرچی میخوام رامش کنم،بیشتر رم میکنه،یه اسبِ وحشیِ تیزپایِ یال بلندِ عاشق که هیچ جوره نمیتونم فراموش کردن و یادش بدم..
یه اسب..یه اسبِ وحشی..یه اسبِ سرکش..
فنجونِ چای و گذاشت تو دستام
گفت بخورش دیگه؛داره سرد میشه ها.. _مهسا ولیپور
۵.۰k
۱۰ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.