فیک تهیونگ، تنفروعشق پایانی پارت 4
هایییی کیوتام (امیدوارم تا اینجا از ذهن خلاقم لذت برده باشیددد😂)
اومد سمتم و یهوووو لباشو گذاشت روی لبام بعد ورشون داشت من یکی زدم تو گوشش گفت: چرا میزنی گفتم: این چه کاری بود😠 گفت: ببخشید خو، بعد نگهبان درو باز کرد رفتم داخل تهیونگم گفت بای بیبی گرل گفتم من بیبی توع نیستم گفت باشه بیبی گرلللل بعد گازشو گرفت و رفت منم رفتم داخل گفتم سلام اوما سلام بابا گفتن سلام
......................
فردا صبح: رفتم کافه که بعد برم مدرسه تهیونگ و دیدم داخل کافه بود منم یه چیزی سفارش دادم و خوردم بلند شدم رفتم بیرون یه چند قدمی رفتم که یه ماشین وایساد تهیونگ. بود گفت سلام سوار شو باهم میریم گفتم ممنونم گفت بشین دیگه لج نکن منم نشستم......
رفتیم رسیدیم رفتیم داخل کلاس رفتم سرجام نشستم معلم درسو شروع کرد ۳۰مین بعد زنگ تفریح خورد داشتم میرفتم بیرون یه دوتا دختره اومدن سمتمو گفتن ببین کی با تهیونگ من میگرده ، بعد دوتا شون دستامو کشیدن و بردن پشت حیاط مدرسه داشتن منو میزدن که صدای داد یکی اومد گفت: دارین چه غلطی میکنین ها اومد سمتشون و زدشون کنار کمک کرد بلند شم عه تهیونگه که
گفت کاری به اینا نداشته باش اینا پروهن بعد بهشون گفت یه باره دیگه دورو بر ا. ت ببینمتون من میدونم و شماها فهمیدین بعد گریه کنان رفتن(گریه کنان به صحرا رفتن که فرشته ی وحی اومد جلوشو نو گفت الان جئون را صدا میزنعم🤣🤣) بعد تهیونگ بردم سمت دستشویی کمکم کرد لباسای خاکیمو تمیز کنم وای نه نه من چرا هروقت اینو می بینم قلبم اینجوری میکنه قلب بی شعور ساکت شو اهه
فلش بک تهیونگ: هرچی دنبال ا. ت میگشتم نمیدیدمش رسیدم به پشت مدرسه دیدم دوتا دخترا دارن میزننش رفتم سمتشون و (مکالمه ی بالا دیگه نمینویسم)......
کمک کردم و بردمش سمت دستشویی و لباساشو کمکش تمیز کردم، وای این با موهای پریشون چه هات و خوشکله وای این قلبه لامصب چرا اینجوری میکنه هاااااا
(۳روز بعد)
ا. ت: سه روزه تهیونگو ندیدم دلم براش تنگ شده وای من چی دارم میگم چرا هر وقت می دیدمش قلبم تند تند میزد انگاری داشت کنده میشد نه نکنه عاشقش شدم ،
فردا صبح: دیگه کافه نرفتم و یه راست رفتم مدرسه
فلش بک عصر: از کافه داشتم بر میگشتم که 2 تا پسر اومدن سمتم و داشتن سعی میکردن منو ببوسن من سعی داشتم پسشون بزنم بغضم گرفته بود بعد: دیدم تهیونگ اومد و اینقدر زدشون که رفتن منو برد توی ماشین شوفر درو باز کرد نشستیم عقب بغضم ترکیدو زدم زیر گریه
تهیونگ هق.. هق.. هق
فلش بک تهیونگ: یه چند روز با بابام رفتیم دیدن عموم که خارج از کشوره. دلم برای ا. ت تنگ شده بود من عاشقش شدم مهم نیست که توی بازی ببازم
زمان حال، تهیونگ: سرشو گذاشت روی شونمو گریه کرد منم دستمو میکشیم توی موهاش و گفتم هیچی نیست قربونت برم،، چند مین بعد، دیدم ا. ت خوابش برده رفتم خونه خودمون مامان و بابام یه دوماهی رفتن سفر فقط کانگ جو خونه بود(خدمتکاره) ا. ت و برن اصتایل بغل کردم و رفتم داخل کانگ جو اومد سمتمو گفت دوست دخترته پسرم گفتم قراره به زودی بشه دادمش کانگ جو اروم بردش بالا، منم شاممو خوردم و رفتم بالا کنارش اما با کمی فاصله خوابیدم، دیدم دوستم پیام داده کارشو زودتر تموم کن زود باش،
(فردا صبح)
خب خب بچه ها اینم پارت 4،فعلا شرایط نداریم
ممکنه پارتا رو دور دور بزارم اخه اگه تایمه زیادی داخل گوشیم باشم گوشیمو میگیرنع، بای بای💜
اومد سمتم و یهوووو لباشو گذاشت روی لبام بعد ورشون داشت من یکی زدم تو گوشش گفت: چرا میزنی گفتم: این چه کاری بود😠 گفت: ببخشید خو، بعد نگهبان درو باز کرد رفتم داخل تهیونگم گفت بای بیبی گرل گفتم من بیبی توع نیستم گفت باشه بیبی گرلللل بعد گازشو گرفت و رفت منم رفتم داخل گفتم سلام اوما سلام بابا گفتن سلام
......................
فردا صبح: رفتم کافه که بعد برم مدرسه تهیونگ و دیدم داخل کافه بود منم یه چیزی سفارش دادم و خوردم بلند شدم رفتم بیرون یه چند قدمی رفتم که یه ماشین وایساد تهیونگ. بود گفت سلام سوار شو باهم میریم گفتم ممنونم گفت بشین دیگه لج نکن منم نشستم......
رفتیم رسیدیم رفتیم داخل کلاس رفتم سرجام نشستم معلم درسو شروع کرد ۳۰مین بعد زنگ تفریح خورد داشتم میرفتم بیرون یه دوتا دختره اومدن سمتمو گفتن ببین کی با تهیونگ من میگرده ، بعد دوتا شون دستامو کشیدن و بردن پشت حیاط مدرسه داشتن منو میزدن که صدای داد یکی اومد گفت: دارین چه غلطی میکنین ها اومد سمتشون و زدشون کنار کمک کرد بلند شم عه تهیونگه که
گفت کاری به اینا نداشته باش اینا پروهن بعد بهشون گفت یه باره دیگه دورو بر ا. ت ببینمتون من میدونم و شماها فهمیدین بعد گریه کنان رفتن(گریه کنان به صحرا رفتن که فرشته ی وحی اومد جلوشو نو گفت الان جئون را صدا میزنعم🤣🤣) بعد تهیونگ بردم سمت دستشویی کمکم کرد لباسای خاکیمو تمیز کنم وای نه نه من چرا هروقت اینو می بینم قلبم اینجوری میکنه قلب بی شعور ساکت شو اهه
فلش بک تهیونگ: هرچی دنبال ا. ت میگشتم نمیدیدمش رسیدم به پشت مدرسه دیدم دوتا دخترا دارن میزننش رفتم سمتشون و (مکالمه ی بالا دیگه نمینویسم)......
کمک کردم و بردمش سمت دستشویی و لباساشو کمکش تمیز کردم، وای این با موهای پریشون چه هات و خوشکله وای این قلبه لامصب چرا اینجوری میکنه هاااااا
(۳روز بعد)
ا. ت: سه روزه تهیونگو ندیدم دلم براش تنگ شده وای من چی دارم میگم چرا هر وقت می دیدمش قلبم تند تند میزد انگاری داشت کنده میشد نه نکنه عاشقش شدم ،
فردا صبح: دیگه کافه نرفتم و یه راست رفتم مدرسه
فلش بک عصر: از کافه داشتم بر میگشتم که 2 تا پسر اومدن سمتم و داشتن سعی میکردن منو ببوسن من سعی داشتم پسشون بزنم بغضم گرفته بود بعد: دیدم تهیونگ اومد و اینقدر زدشون که رفتن منو برد توی ماشین شوفر درو باز کرد نشستیم عقب بغضم ترکیدو زدم زیر گریه
تهیونگ هق.. هق.. هق
فلش بک تهیونگ: یه چند روز با بابام رفتیم دیدن عموم که خارج از کشوره. دلم برای ا. ت تنگ شده بود من عاشقش شدم مهم نیست که توی بازی ببازم
زمان حال، تهیونگ: سرشو گذاشت روی شونمو گریه کرد منم دستمو میکشیم توی موهاش و گفتم هیچی نیست قربونت برم،، چند مین بعد، دیدم ا. ت خوابش برده رفتم خونه خودمون مامان و بابام یه دوماهی رفتن سفر فقط کانگ جو خونه بود(خدمتکاره) ا. ت و برن اصتایل بغل کردم و رفتم داخل کانگ جو اومد سمتمو گفت دوست دخترته پسرم گفتم قراره به زودی بشه دادمش کانگ جو اروم بردش بالا، منم شاممو خوردم و رفتم بالا کنارش اما با کمی فاصله خوابیدم، دیدم دوستم پیام داده کارشو زودتر تموم کن زود باش،
(فردا صبح)
خب خب بچه ها اینم پارت 4،فعلا شرایط نداریم
ممکنه پارتا رو دور دور بزارم اخه اگه تایمه زیادی داخل گوشیم باشم گوشیمو میگیرنع، بای بای💜
۴۲.۱k
۰۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.