jan maryam...
خوب قضیه ازین قراره که وانیا(اوسیم) تو یه دعوا گنگا چاقو میخوره میبرنش بیمارستان بعد چند ساعت دیگه دکتر میاد بیرون به دوستاش میگه که اوکیه میتونید ببرینش خونه
بعد یکی (اسپویل نمیکنممم)میره تو وانیا از خداظی میکنه و میگه دلش براش تنگ میشه و چند ساعت دیگه پخ میشه
بعد یکی (اسپویل نمیکنممم)میره تو وانیا از خداظی میکنه و میگه دلش براش تنگ میشه و چند ساعت دیگه پخ میشه
۱۸۱
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.