➖⃟♥️•• 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒑⁴³
_نمیخوای؟خو نخا خودم میخورمش
_مگه از قحطی در رفتی؟ بدش من
یانگ ساندویچو داد به جونگ کوک
_نمیخوای بری ببینیش؟ دکتر گفت بهوش اومده
جونگ کوک با دهن پر
_من...حتی روم نمیشه تو چشاش نگا کنم
_ای بمیری پسره کله شق خنگول اون به فارسی سخت چه بخوای چه نخوای زنته حتی اگه
_ببند کوفت کن
_نه ببین ببین تو رییس مافیایی
_حالا جار بزن
_اصا گوش میدی چی میگم الاغ میگم اون مونجی نجات دهنده رحمت الهی تو بوده(بچم یانگ زد به سیم آخر)
_باشه باشه حالا پاشو برو ببین چیشد
_اه الاغ
و رفت و کوک به یانگ خیره شد و بعد رفتنش سرشو انداخت پایین و یه نفس عمیق و سنگین کشید یانگ اومد
_ببین کوک اون هیچکسو نداره مامانش که تو بار فروختتش دلم براش...
_یانگ بس کن دلت سوخت چرااووردیش؟
_تو که منو میشناسی اونم بهتر از هرکسی
_ایگوووووو
_ خودم میرم شایدم...
_فق بلدی مزخرف بگی اره؟
_ببین کوک تو میری دیدنش خب شما عشقتون به هم زیادتر میشه و باز دوباره بچه دار میشن بچتونم اینبار پسره
_برو خودت عروسی کن بچه دار شو
_اه نشد دیگه ببین دختره زنت حساب میاد برا نجات جونت خودشو به کشتن داد
دوتا زد تو سر کوک
_هیچیم نیس توش اه
_به تو چه
_اره اره به من چه اصا تو بمون و اون ...هوفففف من میرم دیدنش ... چه رویی داری
(از زبان سویون)
چشمامو بسته بودم که با یه صدای آشنا چشامو وا کردم یانگ بود خوشحال کننده بود دلم براش تنگ شده بود
_سلاممممم
_سلام یانگ
_ متاسفم
_چرا کاری که نکردی
_دلم برات تنگ شده بود...
_من بیشتر یانگ
_جونگ کوک میخواست بیاد گفت اول من برم بعد اون بیاد
_عاو خوبه
میدونم دروغه
_من ببین ...یکاری پیش اومده الان میام
پاشد رفت بیرون یه قطره اشک از رو گونم اومد پایین... من جونگ کوکو میشناسم هوفففف تصمیم گرفتم بعد اینکه مرخص شدم برم خونه دیگه دلم نمیخواد ادامه بدم
_مگه از قحطی در رفتی؟ بدش من
یانگ ساندویچو داد به جونگ کوک
_نمیخوای بری ببینیش؟ دکتر گفت بهوش اومده
جونگ کوک با دهن پر
_من...حتی روم نمیشه تو چشاش نگا کنم
_ای بمیری پسره کله شق خنگول اون به فارسی سخت چه بخوای چه نخوای زنته حتی اگه
_ببند کوفت کن
_نه ببین ببین تو رییس مافیایی
_حالا جار بزن
_اصا گوش میدی چی میگم الاغ میگم اون مونجی نجات دهنده رحمت الهی تو بوده(بچم یانگ زد به سیم آخر)
_باشه باشه حالا پاشو برو ببین چیشد
_اه الاغ
و رفت و کوک به یانگ خیره شد و بعد رفتنش سرشو انداخت پایین و یه نفس عمیق و سنگین کشید یانگ اومد
_ببین کوک اون هیچکسو نداره مامانش که تو بار فروختتش دلم براش...
_یانگ بس کن دلت سوخت چرااووردیش؟
_تو که منو میشناسی اونم بهتر از هرکسی
_ایگوووووو
_ خودم میرم شایدم...
_فق بلدی مزخرف بگی اره؟
_ببین کوک تو میری دیدنش خب شما عشقتون به هم زیادتر میشه و باز دوباره بچه دار میشن بچتونم اینبار پسره
_برو خودت عروسی کن بچه دار شو
_اه نشد دیگه ببین دختره زنت حساب میاد برا نجات جونت خودشو به کشتن داد
دوتا زد تو سر کوک
_هیچیم نیس توش اه
_به تو چه
_اره اره به من چه اصا تو بمون و اون ...هوفففف من میرم دیدنش ... چه رویی داری
(از زبان سویون)
چشمامو بسته بودم که با یه صدای آشنا چشامو وا کردم یانگ بود خوشحال کننده بود دلم براش تنگ شده بود
_سلاممممم
_سلام یانگ
_ متاسفم
_چرا کاری که نکردی
_دلم برات تنگ شده بود...
_من بیشتر یانگ
_جونگ کوک میخواست بیاد گفت اول من برم بعد اون بیاد
_عاو خوبه
میدونم دروغه
_من ببین ...یکاری پیش اومده الان میام
پاشد رفت بیرون یه قطره اشک از رو گونم اومد پایین... من جونگ کوکو میشناسم هوفففف تصمیم گرفتم بعد اینکه مرخص شدم برم خونه دیگه دلم نمیخواد ادامه بدم
۱۱.۲k
۲۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.