(اون برادر من نیست)
P26
***صبح از خواب بیدار شدم.
که دیدم جونگ کوک هنوز خوابه ....خیلی آروم از روی تخت اومدم پایین و رفتم سمت کمدم و یه استایل زدم (اسلاید بعد)
....از اتاق اومدم بیرون و به سمت کمپانی راه افتادم .....به خاطر دیشب استرس داشتم ....دوباره توی راه تنها ....ولی سعی کردم خونسردی خودم و حفظ کنم ...الان روز بود و همه جا شلوغ بود ...
وقتی رسیدم به کمپانی اول لوکا رو دیدم
**روی دماغش کلی چسب چسبونده بود و لبش زخم شده بود و دورش کبود شده بود ***
ات: واییییییییییی لوکا ....من...من... واقعا متاسفم ...نمیدونم جونگ کوک چرا دیگ تورو زد
لوکا:ن...میدونم ....دیشب همچین اوضاع خوب نبود .....از جونگ کوک انتظاری نمیرفت
ات: الان خوبی؟؟؟
لوکا: میبینی که اومدم سر کار
ات: ....
لوکا: بیا بریم ....خانم لی قبل از این که بیایی گفت که وقتی تو اومدی بریم طبقه سوم ...توی سالن عکاسی
ات: آها....خوب ...پس بریم
**با لوکا باهم رفتیم توی سالن عکاسی **
که خانم لی جلومون ظاهر شد
لی: خوب ....خانم کیم ات و آقای لوکا
دنبال من بیایید
**توی راه خانم لی داش درمورد کارایی که باید انجام بدیم توضیح میداد ***
لی: خوب شما دوتا باید دوربین هارو چک کنید ..اگر مشکلی بود تعویض میکنید
امروز هم آقای پارک جیمین برای آلبوم جدیدشون میان اینجا برای عکاسی ...پس سعی کنید عکس هارو خراب نکنید که ...
(ولی دیگ ادامه ی حرفش رو نگفت و نفس عمیقی کشید و گفت: حالا برید سر کارتون )
*منم با لوکا رفتیم تا دوربین هارو چک کنیم ....ولی نگاه های یکم اذیتم میکرد....اما سعی میکردم بی تفاوت باشم **
که دیدم جیمین وارد سالن شد ***
**با استایلی سر تاسر مشکی **
از توی دوربین جیمین و نگاه میکردم و سعی میکردم توی زاویه ای دقیق عکس بگیرم
****بعد از تموم شدن عکاسی از توی سالن اومدیم بیرون**
لوکا: بیا بریم توی اتاق استراحت یکم ..و**ی**س*کی با خودم آوردم....میخوری؟؟؟
***صبح از خواب بیدار شدم.
که دیدم جونگ کوک هنوز خوابه ....خیلی آروم از روی تخت اومدم پایین و رفتم سمت کمدم و یه استایل زدم (اسلاید بعد)
....از اتاق اومدم بیرون و به سمت کمپانی راه افتادم .....به خاطر دیشب استرس داشتم ....دوباره توی راه تنها ....ولی سعی کردم خونسردی خودم و حفظ کنم ...الان روز بود و همه جا شلوغ بود ...
وقتی رسیدم به کمپانی اول لوکا رو دیدم
**روی دماغش کلی چسب چسبونده بود و لبش زخم شده بود و دورش کبود شده بود ***
ات: واییییییییییی لوکا ....من...من... واقعا متاسفم ...نمیدونم جونگ کوک چرا دیگ تورو زد
لوکا:ن...میدونم ....دیشب همچین اوضاع خوب نبود .....از جونگ کوک انتظاری نمیرفت
ات: الان خوبی؟؟؟
لوکا: میبینی که اومدم سر کار
ات: ....
لوکا: بیا بریم ....خانم لی قبل از این که بیایی گفت که وقتی تو اومدی بریم طبقه سوم ...توی سالن عکاسی
ات: آها....خوب ...پس بریم
**با لوکا باهم رفتیم توی سالن عکاسی **
که خانم لی جلومون ظاهر شد
لی: خوب ....خانم کیم ات و آقای لوکا
دنبال من بیایید
**توی راه خانم لی داش درمورد کارایی که باید انجام بدیم توضیح میداد ***
لی: خوب شما دوتا باید دوربین هارو چک کنید ..اگر مشکلی بود تعویض میکنید
امروز هم آقای پارک جیمین برای آلبوم جدیدشون میان اینجا برای عکاسی ...پس سعی کنید عکس هارو خراب نکنید که ...
(ولی دیگ ادامه ی حرفش رو نگفت و نفس عمیقی کشید و گفت: حالا برید سر کارتون )
*منم با لوکا رفتیم تا دوربین هارو چک کنیم ....ولی نگاه های یکم اذیتم میکرد....اما سعی میکردم بی تفاوت باشم **
که دیدم جیمین وارد سالن شد ***
**با استایلی سر تاسر مشکی **
از توی دوربین جیمین و نگاه میکردم و سعی میکردم توی زاویه ای دقیق عکس بگیرم
****بعد از تموم شدن عکاسی از توی سالن اومدیم بیرون**
لوکا: بیا بریم توی اتاق استراحت یکم ..و**ی**س*کی با خودم آوردم....میخوری؟؟؟
۹.۲k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.