p5
ات: ساکت شو اصلا چیکار به کار من داری
جیمین: نمیدونم
بعد صبحونه رفتم لباس پوشیدم (عکسشو میزارن)
موتاو. بستم و رفتم تاکسی گرفتمو به سمت شهر بازی حرکت کردم. وارد شهربازی شدم که سوجونو دیدمو رفتم پیشش
سوجون: سلام
ات: سلام
سوجون: با جیمین خوش میگذرع؟
ات: ییااا ازیت نکن
سوجون: باشه ببخشید بریم
ات: بریم... اووم بریم تونل وحشت
سوجون: باشهه
رفتین سمت تونل وحشتو دوتا بلیط گرفتیم که...
ات: جیمین اینجا چیکار میکنهههه
سوجون: کجا... اون اینجا چیکار میکنه؟
رفتم پیشش
ات: تو اینجا چیکار می کنی؟
جیمین: خودت اینجا چیکار میکنیی... منو دنبال کردی؟
ات: مگه بیکارم... من با سوجون اومدم
جیمین: منم با ته و کوک اومدم
ات: ایش، حالا مجبورم با تو برم تونل وحشت
جیمین: فکر نکن من خوسم میاد
ات: منم خوشم نمی...
کوک: اینا تا فردا بحث می کنن بریم تووو
سوجون: اره بریم
ته: جیمین داش، بحث نکن بیا بریییم
جیمین: باش
سوجون: ات توعم بیا دیگه
ات: اومدم
رفتیم تو تونل که کم کم صداهای ترسناک اومد و ماهم همونجور میرفتیم جلو که یدفعه یچیز پرید جلومون
همه به جز ات: جیییغ
ات: اخی ترسیدین
ته: یه مشکلی هست این دختره اما نترسییید
ات: من فیلم ترسناک زیاد نگاه می کنم برام ترسناک نیست
جیمین: عع نکشیمون دختر شجاع
ات: خودت عین سگ جیغ کشیدی پس خفه شو
که یچیزی زد به شونم نزدیک بود جیغ بزنم اما نمیخواستم زایه بشم و جلوی مودمو گرفتم
ات: خیلی ترسوندنتون ابتداییه
که یه دلقک عین چی جلومون سبز شد و منم به دلقک فوبیا داشتم که عقب عقب رفتم و نزدیک بود بیفتم که افتادم تو بغل یکی
جیمین: حواست کجاست
ات: ب.. بخشید
کوک: اخی چه قشنگ
ات و جیمین: خفه شوو
کوک: چشم ببحشید
سوجون: بچه تا یچیزی از اونجا رد شد
ات: اون هیولای کوتوله خوره اومده جیمیتو ببره
جیمین: یجوری میزنمت بلند نشیاا
ات: بزن ببینم
جیمین: الان میزنم صبر کن...
ته: هیونگ اروم باش
جیمین: من ارومم
بعد از اینکه از تونل اومدیم بیرون میخواستیم با بچه ها بریم از مغازه ی شهر بازی بستنی بخزیم که دیدم کای با همون دختره پیش هم نشستن بستنی میخورن
جیمین ویو
دیدم ات به یه جایی خیره شده رد نگاهشو دنبال کردم که دیدم داره به کای و دوست دخترش نگاه می کنه منم از اونجایی که از کای متنفر بودم رفتمو
جیمین: میخوای حرصشو در بیاری؟
ات: ها؟ چی؟
جیمین: من نقش دوست پسرتو بازی میکنم تا حزصش در بیاد
ات: حالت خوبه جیمین؟
جیمین: خودمم دوست ندارم اما خب از کای بدم میاد میخوام عصبانی شه
ات: باشه
کای ویو
دیدم ات و جیمین و دوستاش با یه پسر دیگه یه جا دارن حرف میزنن رفتم سمتشون که دیدم دستشو کرد دور دست جیمینو جیمینم دستشو محکم گرفت
کای: ات این پسره کیه؟
ات: فکر نکنم یه ط ربط داشته باشه اما دوست پسرمه
کای: واقعا؟ یعنی به این زودی...
ات: خب مثل تو نیستم وسط رابطه عاشق شم
جیمین: عشقم این همون پیریه که گفتی؟
ات: اره چاگیا
ات ویو
دیدم پیشونیمو بوسید، نمیدونم چرا قلبم لرزید و تند زد... برای اینکهخجالت کشیدم
جیمین: پسره عوضی گمشو مزاحم نشو، ات منو ناراحت میکنی بعد مزاحمشم میشی
منم برای اینکه طبیعی تر به نظر بیاد لپ جیمینو بوسیدم
ات: دوستت دارم عشقم
کای رفت وقتی مطمئن شدیم رفته
ات و جیمین: تف تف تف
ات: چرا بوسیدی؟
جیمین: تا طبیعی بنظر بیاد
ته و کوک سوجون: وااات... چاگی؟ عشقم؟ بوس؟
جیمین: خفه شین برای اینبود که حرصش در بیاد و...
ات: ما از هم متنفریم
جیمین: وقتی لپمو بوسید یه حس عجیبی بهم داد... حتما... تنفر و خجالته... انتظار داشتی چی باشه جیمین هااا
ته: کای اکس اته؟
جیمین: اره، بهش خیانت کرده بهم زدن
کوک: اها... حالا واقعا چرا اینکارو کردب؟
جیمین: گمشو بابا برای اینکه عصبامی شه... ات حالا میدونه دشمنیم برای همین تعجب نکرد که چرا میخوام عصبانیش کنم
ته: هووم اصلا چیز دیگه ای نیست
جیمین: زبونتونو در مبارم میندازم جلو سگااا
کوک: باسه داش چرا عصاب نداری
ات ویو
(پرش زمانی به خونه)
رفتم لباسمو عوض کردمو و خودمو رو تخت پرت کردم... چرا وقتی جیمینو میبینم قلبم تند میزنه؟ ازش بدم میاد اما... ازش خوشم میاد... یجور عشقه؟
اونقدر خسته بودم که بعد چند مین خوابم برد
ادامه دارد
جیمین: نمیدونم
بعد صبحونه رفتم لباس پوشیدم (عکسشو میزارن)
موتاو. بستم و رفتم تاکسی گرفتمو به سمت شهر بازی حرکت کردم. وارد شهربازی شدم که سوجونو دیدمو رفتم پیشش
سوجون: سلام
ات: سلام
سوجون: با جیمین خوش میگذرع؟
ات: ییااا ازیت نکن
سوجون: باشه ببخشید بریم
ات: بریم... اووم بریم تونل وحشت
سوجون: باشهه
رفتین سمت تونل وحشتو دوتا بلیط گرفتیم که...
ات: جیمین اینجا چیکار میکنهههه
سوجون: کجا... اون اینجا چیکار میکنه؟
رفتم پیشش
ات: تو اینجا چیکار می کنی؟
جیمین: خودت اینجا چیکار میکنیی... منو دنبال کردی؟
ات: مگه بیکارم... من با سوجون اومدم
جیمین: منم با ته و کوک اومدم
ات: ایش، حالا مجبورم با تو برم تونل وحشت
جیمین: فکر نکن من خوسم میاد
ات: منم خوشم نمی...
کوک: اینا تا فردا بحث می کنن بریم تووو
سوجون: اره بریم
ته: جیمین داش، بحث نکن بیا بریییم
جیمین: باش
سوجون: ات توعم بیا دیگه
ات: اومدم
رفتیم تو تونل که کم کم صداهای ترسناک اومد و ماهم همونجور میرفتیم جلو که یدفعه یچیز پرید جلومون
همه به جز ات: جیییغ
ات: اخی ترسیدین
ته: یه مشکلی هست این دختره اما نترسییید
ات: من فیلم ترسناک زیاد نگاه می کنم برام ترسناک نیست
جیمین: عع نکشیمون دختر شجاع
ات: خودت عین سگ جیغ کشیدی پس خفه شو
که یچیزی زد به شونم نزدیک بود جیغ بزنم اما نمیخواستم زایه بشم و جلوی مودمو گرفتم
ات: خیلی ترسوندنتون ابتداییه
که یه دلقک عین چی جلومون سبز شد و منم به دلقک فوبیا داشتم که عقب عقب رفتم و نزدیک بود بیفتم که افتادم تو بغل یکی
جیمین: حواست کجاست
ات: ب.. بخشید
کوک: اخی چه قشنگ
ات و جیمین: خفه شوو
کوک: چشم ببحشید
سوجون: بچه تا یچیزی از اونجا رد شد
ات: اون هیولای کوتوله خوره اومده جیمیتو ببره
جیمین: یجوری میزنمت بلند نشیاا
ات: بزن ببینم
جیمین: الان میزنم صبر کن...
ته: هیونگ اروم باش
جیمین: من ارومم
بعد از اینکه از تونل اومدیم بیرون میخواستیم با بچه ها بریم از مغازه ی شهر بازی بستنی بخزیم که دیدم کای با همون دختره پیش هم نشستن بستنی میخورن
جیمین ویو
دیدم ات به یه جایی خیره شده رد نگاهشو دنبال کردم که دیدم داره به کای و دوست دخترش نگاه می کنه منم از اونجایی که از کای متنفر بودم رفتمو
جیمین: میخوای حرصشو در بیاری؟
ات: ها؟ چی؟
جیمین: من نقش دوست پسرتو بازی میکنم تا حزصش در بیاد
ات: حالت خوبه جیمین؟
جیمین: خودمم دوست ندارم اما خب از کای بدم میاد میخوام عصبانی شه
ات: باشه
کای ویو
دیدم ات و جیمین و دوستاش با یه پسر دیگه یه جا دارن حرف میزنن رفتم سمتشون که دیدم دستشو کرد دور دست جیمینو جیمینم دستشو محکم گرفت
کای: ات این پسره کیه؟
ات: فکر نکنم یه ط ربط داشته باشه اما دوست پسرمه
کای: واقعا؟ یعنی به این زودی...
ات: خب مثل تو نیستم وسط رابطه عاشق شم
جیمین: عشقم این همون پیریه که گفتی؟
ات: اره چاگیا
ات ویو
دیدم پیشونیمو بوسید، نمیدونم چرا قلبم لرزید و تند زد... برای اینکهخجالت کشیدم
جیمین: پسره عوضی گمشو مزاحم نشو، ات منو ناراحت میکنی بعد مزاحمشم میشی
منم برای اینکه طبیعی تر به نظر بیاد لپ جیمینو بوسیدم
ات: دوستت دارم عشقم
کای رفت وقتی مطمئن شدیم رفته
ات و جیمین: تف تف تف
ات: چرا بوسیدی؟
جیمین: تا طبیعی بنظر بیاد
ته و کوک سوجون: وااات... چاگی؟ عشقم؟ بوس؟
جیمین: خفه شین برای اینبود که حرصش در بیاد و...
ات: ما از هم متنفریم
جیمین: وقتی لپمو بوسید یه حس عجیبی بهم داد... حتما... تنفر و خجالته... انتظار داشتی چی باشه جیمین هااا
ته: کای اکس اته؟
جیمین: اره، بهش خیانت کرده بهم زدن
کوک: اها... حالا واقعا چرا اینکارو کردب؟
جیمین: گمشو بابا برای اینکه عصبامی شه... ات حالا میدونه دشمنیم برای همین تعجب نکرد که چرا میخوام عصبانیش کنم
ته: هووم اصلا چیز دیگه ای نیست
جیمین: زبونتونو در مبارم میندازم جلو سگااا
کوک: باسه داش چرا عصاب نداری
ات ویو
(پرش زمانی به خونه)
رفتم لباسمو عوض کردمو و خودمو رو تخت پرت کردم... چرا وقتی جیمینو میبینم قلبم تند میزنه؟ ازش بدم میاد اما... ازش خوشم میاد... یجور عشقه؟
اونقدر خسته بودم که بعد چند مین خوابم برد
ادامه دارد
۱۹.۲k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.