دختری از جنس جاسوس(پارت21)
بالاخره فردا رسید یور مشغول بچه داری بود که یهو موبایلش زنگ خورد
ذهن یور:ینی کی میتونه باشه
یور بعد از اینکه گوشی رو نگا کرد دید که رئیسش زنگ زده(رئیس شغل ادم کشی)
یور گوشی رو برداشت…
یور:بله بفرمایید
رئیس:یور تو دیگه بچه دار شدی دیگه زیاد نمیتونی ادم بکشی پس ما ازت میخوایم یه داوطلب جدید بیاری… کسی رو میشناسی
یور:فک کنم اره
یور سریع زنگ زد به بکی…
یور:سلام بکی
بکی:سلام خانم فورجر کاری داشتین
یور:خب راستش اره میتونی بیای خونمون
بکی:حتما
(نیم ساعت بعد)
دینگ صدای در
یور:سلام بکی
بکی:سلام چکارم داشتین
یور:بکی همونطور که میدونی من شغل اصلیم ادم کشی ولی دیگه بچه دارم و صاحب یه خانوادم پس میخواستم ببینم اگه دوس داشته باشی اموزشت بدم تا یه ادمکش بشی
بکی:ینی میتونم قاتل بشم
یور:بله چرا که نه
بکی:خ…خب من که از خدامم هست
یور:پس باید به این ادرس بری رئیس من اموزشت میده
(دو روز بعد)
سیلویا:مأمور توایلایت تو دیگه باید بری سر زندگیت و یه نفر رو جای خودت بیاری(سیلویا رئیس لوید در زندگی جاسوسی میباشد)
لوید:چشم فرد مورد نظر رو از قبل در نظر گرفتم
و سریع زنگ زد به انیا
انیا جواب داد…
انیا:سلام بابا
لوید:سلام دخترم
انیا:بله بابا چیکارم داشتین
لوید:انیا تو دوست داری به جای من یه جاسوس بشی خب میدونی با اینکه صلح به وجود اومده اما هنوز کشورهایی یا ادمهایی هستن که چشمشون دنبال جنگه
انیا:ح…حتما(با ذوق)
بعدش انیا زنگ زد به یور
یور جواب داد
یور:سلام
انیا:سلام مامان بابا ازم خواست جاسوس بشم منم قبول کردم ولی میخوام از مهارتهای ادمکشی شما هم استفاده کنم م…میشه بهم اموزش بدین
یور:حتما
(هفته ی بعد)
رئیس یوری:یوری تو دیگه سی و هفت سالت شده و دیگه ازدواجت هم نزدیک من میگم چطوره یکی رو جای خودت بیاری و بری سر خونه زندگیت و یه شغل عادی پیدا کنی
یوری هم که خیلی وقت بود میخواست با این شغل خداحافظی کنه زنگ به دامیان و گفت…
یوری:سلام دوس پسر انیا میخوای به پلیس مخفی بشی
دامیان هم قبول کرد
(یه ساعت بعد)
دمتریوس:بچه ها خداحافظ من باید برم خونه ی داییم اخه داییم کارم داره
دایی دمتریوس:سلام پسرخواهر گلم بیا تو دم در بده
دمتریوس:سلام دایی چیکارم داشتی
دایی دمتریوس:همونطور که میدونی من یه کاراگاهم که برای دولت کار میکنم ولی چند وقتیه سرعت و قدرت قدیم رو ندارم البته تعجبیم نداره چون من چهل سالمه
دمتریوس:کمکی از دست من بر میاد براتون انجام بدم
دایی دمتریوس:خب میخواستم ببینم اگه دوست داشتی به جای من یه کاراگاه بشی
دمتریوس:حتما
ذهن یور:ینی کی میتونه باشه
یور بعد از اینکه گوشی رو نگا کرد دید که رئیسش زنگ زده(رئیس شغل ادم کشی)
یور گوشی رو برداشت…
یور:بله بفرمایید
رئیس:یور تو دیگه بچه دار شدی دیگه زیاد نمیتونی ادم بکشی پس ما ازت میخوایم یه داوطلب جدید بیاری… کسی رو میشناسی
یور:فک کنم اره
یور سریع زنگ زد به بکی…
یور:سلام بکی
بکی:سلام خانم فورجر کاری داشتین
یور:خب راستش اره میتونی بیای خونمون
بکی:حتما
(نیم ساعت بعد)
دینگ صدای در
یور:سلام بکی
بکی:سلام چکارم داشتین
یور:بکی همونطور که میدونی من شغل اصلیم ادم کشی ولی دیگه بچه دارم و صاحب یه خانوادم پس میخواستم ببینم اگه دوس داشته باشی اموزشت بدم تا یه ادمکش بشی
بکی:ینی میتونم قاتل بشم
یور:بله چرا که نه
بکی:خ…خب من که از خدامم هست
یور:پس باید به این ادرس بری رئیس من اموزشت میده
(دو روز بعد)
سیلویا:مأمور توایلایت تو دیگه باید بری سر زندگیت و یه نفر رو جای خودت بیاری(سیلویا رئیس لوید در زندگی جاسوسی میباشد)
لوید:چشم فرد مورد نظر رو از قبل در نظر گرفتم
و سریع زنگ زد به انیا
انیا جواب داد…
انیا:سلام بابا
لوید:سلام دخترم
انیا:بله بابا چیکارم داشتین
لوید:انیا تو دوست داری به جای من یه جاسوس بشی خب میدونی با اینکه صلح به وجود اومده اما هنوز کشورهایی یا ادمهایی هستن که چشمشون دنبال جنگه
انیا:ح…حتما(با ذوق)
بعدش انیا زنگ زد به یور
یور جواب داد
یور:سلام
انیا:سلام مامان بابا ازم خواست جاسوس بشم منم قبول کردم ولی میخوام از مهارتهای ادمکشی شما هم استفاده کنم م…میشه بهم اموزش بدین
یور:حتما
(هفته ی بعد)
رئیس یوری:یوری تو دیگه سی و هفت سالت شده و دیگه ازدواجت هم نزدیک من میگم چطوره یکی رو جای خودت بیاری و بری سر خونه زندگیت و یه شغل عادی پیدا کنی
یوری هم که خیلی وقت بود میخواست با این شغل خداحافظی کنه زنگ به دامیان و گفت…
یوری:سلام دوس پسر انیا میخوای به پلیس مخفی بشی
دامیان هم قبول کرد
(یه ساعت بعد)
دمتریوس:بچه ها خداحافظ من باید برم خونه ی داییم اخه داییم کارم داره
دایی دمتریوس:سلام پسرخواهر گلم بیا تو دم در بده
دمتریوس:سلام دایی چیکارم داشتی
دایی دمتریوس:همونطور که میدونی من یه کاراگاهم که برای دولت کار میکنم ولی چند وقتیه سرعت و قدرت قدیم رو ندارم البته تعجبیم نداره چون من چهل سالمه
دمتریوس:کمکی از دست من بر میاد براتون انجام بدم
دایی دمتریوس:خب میخواستم ببینم اگه دوست داشتی به جای من یه کاراگاه بشی
دمتریوس:حتما
۳.۸k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.