دیگه دوست نیستیم چون...
دیگه دوست نیستیم چون...
فیک جونگکوک
پارت ۵
ومامانم رفت بیرون
برش زمانی ب فردا صبح
بیدار شدم و با ها رفتیم کشو لباسام رو گشتیم اما هیچکدوم از لباسام ب دلم ننشست ب ها گفتم: بیا بریم خرید کلی لباس بخریم بعد بریم ارایشگاه و بعدشم بریم
میکاپ
رفتیم کل کار هامو نو انجام دادیم و ساعت نزدیکای هشت بود با ها اومدیم پایین که سوار ماشین بشیم که داداشم گفت: چقدر خوشگل شدین
بعد لبخندی زدم و رفتم داخل ماشین و نشستم
ما داخل مهمونی بودیم کهدختر بغل دستیم بهم گفت وای مافیا به این جذابی اخه
با ها برگشتیم و نگاهی کردیم برامون اشنا بودکه
یهواز بلندگو پخش شد بزرگ ترین مافیای جهان جونگکوک
جونگکوک؟
جونگکوک همون دوست صمیمیم بود
بعد از صحبتاش رفتیم سمتش
ویو کوک:
داشتم می رفتم پایین که می یونگ و هانااومدن سمتم می یونگ می خواست...
فیک جونگکوک
پارت ۵
ومامانم رفت بیرون
برش زمانی ب فردا صبح
بیدار شدم و با ها رفتیم کشو لباسام رو گشتیم اما هیچکدوم از لباسام ب دلم ننشست ب ها گفتم: بیا بریم خرید کلی لباس بخریم بعد بریم ارایشگاه و بعدشم بریم
میکاپ
رفتیم کل کار هامو نو انجام دادیم و ساعت نزدیکای هشت بود با ها اومدیم پایین که سوار ماشین بشیم که داداشم گفت: چقدر خوشگل شدین
بعد لبخندی زدم و رفتم داخل ماشین و نشستم
ما داخل مهمونی بودیم کهدختر بغل دستیم بهم گفت وای مافیا به این جذابی اخه
با ها برگشتیم و نگاهی کردیم برامون اشنا بودکه
یهواز بلندگو پخش شد بزرگ ترین مافیای جهان جونگکوک
جونگکوک؟
جونگکوک همون دوست صمیمیم بود
بعد از صحبتاش رفتیم سمتش
ویو کوک:
داشتم می رفتم پایین که می یونگ و هانااومدن سمتم می یونگ می خواست...
۱.۳k
۱۴ آبان ۱۴۰۳