بابایی جونم 💛 ▪︎Part 25▪︎
(یونا)
دو روز عین برق و باد گذشت و یک دقیقه مونده بود تا موزیک ویدیو جدید بی تی اس پخش بشه و منو جانا نشسته بودیم جلوی لپ تاپ و منتظر بودیم تا شمارش معکوس تموم بشه ، جیمین هم چون اجرا داشتن رفته بود کمپانی از صبح و منو جانا فقط تو خونه بودیم
جانا: مامانی من هم رقصشونو دیدم و هم آهنگشونو شنیدم وقتی با بابایی رفتم کمپانی
یونا: اووو پس خوشبحالت
شمارش معکوس تموم شد و موزیک ویدیو شروع شد باورم نمیشد این آهنگ و رقص واقعا فوق العاده عالی بود و خیلیم سخت بود ، واقعا به اعضا افتخار میکنم که انقدر عالین
جانا: ووویییی خیلی قشنگ بود
یونا: آره
من و جانا چند بار موزیک ویدیو رو دیدیم و هر دفعه ازش لذت میبردیم
جانا: اجرای بابا و عموها کی شروع میشه؟
یونا: یک ساعت دیگه عزیزم
جانا: چقدر زیاد
یونا: خیلی عجله داری اجراشونو ببینی؟
جانا: اوهوم
یونا: من همینطور
من و جانا منتظر موندیم تا بالاخره اجراشونم دیدیم و واقعا اجرای بدون نقصی رو به نمایش گذاشتن
جانا: مامانی بیا امشب برای بابا کیک مورد علاقشو درست کنیم خوشحال بشه
یونا: باشه بزن بریم
من و جانا رفتیم و شروع به پختن کیک کردیم و وقتی کارمون تموم شد شب شده بود
جانا: بابا کی میاد؟
یونا: نمیدونم عزیزم اونا الان سرشون شلوغه تو بیا بریم روی مبل بشینیم تا بیاد بابا
ساعت ۱۱ شب بود که بالاخره جیمین اومد و جانا با ورود جیمین خیلی خوشحال شد و دوید سمتش
جانا: باباییییی
جیمین یه لبخند خسته زد و جانارو بغل کرد
جیمین: تو چطوری این وقت شب انقدر انرژی داری اخه؟
جانا: همینجوری
جیمین: ماشالا برای هر چیزی جوابم داری
جانا: ووییی بابایی موزیک ویدیوتون خیلیییی خوشگل بود
جیمین: اووو واقعا! خوشت اومد ازش؟
جانا: خیلیییی
یونا: سلام
جیمین: سلام عزیزم
یونا: خسته نباشی
جیمین: ممنون
جانا: بابایی زود برو حموم بیا گشنمه
جبمین: چشم خانم خانما
کپی ممنوع ❌
دو روز عین برق و باد گذشت و یک دقیقه مونده بود تا موزیک ویدیو جدید بی تی اس پخش بشه و منو جانا نشسته بودیم جلوی لپ تاپ و منتظر بودیم تا شمارش معکوس تموم بشه ، جیمین هم چون اجرا داشتن رفته بود کمپانی از صبح و منو جانا فقط تو خونه بودیم
جانا: مامانی من هم رقصشونو دیدم و هم آهنگشونو شنیدم وقتی با بابایی رفتم کمپانی
یونا: اووو پس خوشبحالت
شمارش معکوس تموم شد و موزیک ویدیو شروع شد باورم نمیشد این آهنگ و رقص واقعا فوق العاده عالی بود و خیلیم سخت بود ، واقعا به اعضا افتخار میکنم که انقدر عالین
جانا: ووویییی خیلی قشنگ بود
یونا: آره
من و جانا چند بار موزیک ویدیو رو دیدیم و هر دفعه ازش لذت میبردیم
جانا: اجرای بابا و عموها کی شروع میشه؟
یونا: یک ساعت دیگه عزیزم
جانا: چقدر زیاد
یونا: خیلی عجله داری اجراشونو ببینی؟
جانا: اوهوم
یونا: من همینطور
من و جانا منتظر موندیم تا بالاخره اجراشونم دیدیم و واقعا اجرای بدون نقصی رو به نمایش گذاشتن
جانا: مامانی بیا امشب برای بابا کیک مورد علاقشو درست کنیم خوشحال بشه
یونا: باشه بزن بریم
من و جانا رفتیم و شروع به پختن کیک کردیم و وقتی کارمون تموم شد شب شده بود
جانا: بابا کی میاد؟
یونا: نمیدونم عزیزم اونا الان سرشون شلوغه تو بیا بریم روی مبل بشینیم تا بیاد بابا
ساعت ۱۱ شب بود که بالاخره جیمین اومد و جانا با ورود جیمین خیلی خوشحال شد و دوید سمتش
جانا: باباییییی
جیمین یه لبخند خسته زد و جانارو بغل کرد
جیمین: تو چطوری این وقت شب انقدر انرژی داری اخه؟
جانا: همینجوری
جیمین: ماشالا برای هر چیزی جوابم داری
جانا: ووییی بابایی موزیک ویدیوتون خیلیییی خوشگل بود
جیمین: اووو واقعا! خوشت اومد ازش؟
جانا: خیلیییی
یونا: سلام
جیمین: سلام عزیزم
یونا: خسته نباشی
جیمین: ممنون
جانا: بابایی زود برو حموم بیا گشنمه
جبمین: چشم خانم خانما
کپی ممنوع ❌
۵۶.۱k
۰۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.