trap
همینطور که با عصبانیت داشت فریاد میزد، چشمش به ماشین
اسپورت جونگکوک خورد. حتی چند تا دستهگل و خرس هم روی
کاپوت و صندوق عقب ماشینش بود.
ـ فاک یو جئون جونگکوک...
دوباره داد زد و فرمون رو بیشتر فشار داد. از عصبانیت نفس نفس میزد.
زندگیش خیلی تخمی و بیخود بود. اونم بخاطر کی؟... دوست عزیزش،
جئون جونگکوک.
ـ نمیتونم دیگه تحمل کنم. باید یه کاری کنم. باید از هم جداشون
کنم. باید...
.......................................
از اینجا اسمات داره هر کی دوست نداره نخونه بعد هم میگم کجا تمکن شده لطفا گزارش ندین چون من که اینا رو ننوشتم (تا اخر این قسمت نخونین قسمت بعد رو بخونین کسانی که اسمات دوست ندارن)
Start Part + 18
ـ امممم... اههه... یونگ... یونگیا.
جونگکوک یونگی رو که روش خیمه زده بود، جوری بغل کرد که انگار
زندگیش بهش وصله.
ـ کوکی... صداتو پایینتر بیار. مردم صداتو میشنون بیبی.
همینطور که بهش هشدار میداد، به حرکاتش داخل ورودی باز شدهی
جونگکوک ادامه داد. دیک بزرگش خوب میتونست از پس ورودی
تنگ کوک بر بیاد. جونگکوک برای اینکه نالههای بلندش به گوش
بقیه نرسه، شونهی یونگی رو گاز گرفت. اما وقتی یونگی ضرباتش رو
توی سوراخ تنگش محکمتر کرد، نتونست طاقت بیاره و دوباره ناله
بلندی کرد. یونگی همیشه دیوونهاش میکرد. شروع کرد به مارک
کردن گردن یونگی و تا وقتی که رنگ بنفش رو روی گردنش ندید، به
کارش ادامه داد.
وسط سالن کنفرانس بودن و اصال نمیتونستن برای لمس کردن
همدیگه صبر کنن. همهی لباساشون کف زمین ولو بود به جز
پیراهناشون که تا بازکردن دکمهها بیشتر نتونسته بودن پیش برن.
نالههای جونگکوک شدت گرفت.
ـ اههه... یونگی... من... من دارم... دارم میام...
ـ منم... اه لعنتی... بیبی، خیلی تنگی...
یونگی ضرباتش رو عمیقتر و سریعتر کرد. صدای نالههای جونگکوک
بیشتر شد. برای اینکه ضربههای یونگی رو عمیقتر حس کنه، محکم
تو بغلش فشارش داد. داشت دیوونه میشد.
ـ اههههه... یونگی...
با دادی که از لذت زد، با شدت روی شکمش اومد و کام سفید رنگش با
عرق قاطی شد.
ـ فاک...
یونگی ضربهی آخرشو محکمتر زد و باالخره جونگکوک تونست گرمی
رو داخلش حس کنه. یونگی خودشو روی جونگکوک انداخت و سعی
کرد نفساشو منظم کنه.
ـ عاشقتم یونگی.
جونگکوک همینطور که نفسنفس میزد، با آخرین جملهش لذتشون
رو تکمیل کرد.
ـ من بیشتر عاشقتم...
یونگی سرش رو بلند کرد تا جونگکوک رو زیرش ببینه. خواستنیتر از
موجود زیرش هیچ کجای دنیا وجود نداشت. محکم لباش رو روی لبای
جونگکوک کوبید و بوسهی عمیقی رو شروع کرد.
Finish Part +18
خب قسمت اسماتش تموم شد میتونیم از اینجا به بعد رو بخونین
اسپورت جونگکوک خورد. حتی چند تا دستهگل و خرس هم روی
کاپوت و صندوق عقب ماشینش بود.
ـ فاک یو جئون جونگکوک...
دوباره داد زد و فرمون رو بیشتر فشار داد. از عصبانیت نفس نفس میزد.
زندگیش خیلی تخمی و بیخود بود. اونم بخاطر کی؟... دوست عزیزش،
جئون جونگکوک.
ـ نمیتونم دیگه تحمل کنم. باید یه کاری کنم. باید از هم جداشون
کنم. باید...
.......................................
از اینجا اسمات داره هر کی دوست نداره نخونه بعد هم میگم کجا تمکن شده لطفا گزارش ندین چون من که اینا رو ننوشتم (تا اخر این قسمت نخونین قسمت بعد رو بخونین کسانی که اسمات دوست ندارن)
Start Part + 18
ـ امممم... اههه... یونگ... یونگیا.
جونگکوک یونگی رو که روش خیمه زده بود، جوری بغل کرد که انگار
زندگیش بهش وصله.
ـ کوکی... صداتو پایینتر بیار. مردم صداتو میشنون بیبی.
همینطور که بهش هشدار میداد، به حرکاتش داخل ورودی باز شدهی
جونگکوک ادامه داد. دیک بزرگش خوب میتونست از پس ورودی
تنگ کوک بر بیاد. جونگکوک برای اینکه نالههای بلندش به گوش
بقیه نرسه، شونهی یونگی رو گاز گرفت. اما وقتی یونگی ضرباتش رو
توی سوراخ تنگش محکمتر کرد، نتونست طاقت بیاره و دوباره ناله
بلندی کرد. یونگی همیشه دیوونهاش میکرد. شروع کرد به مارک
کردن گردن یونگی و تا وقتی که رنگ بنفش رو روی گردنش ندید، به
کارش ادامه داد.
وسط سالن کنفرانس بودن و اصال نمیتونستن برای لمس کردن
همدیگه صبر کنن. همهی لباساشون کف زمین ولو بود به جز
پیراهناشون که تا بازکردن دکمهها بیشتر نتونسته بودن پیش برن.
نالههای جونگکوک شدت گرفت.
ـ اههه... یونگی... من... من دارم... دارم میام...
ـ منم... اه لعنتی... بیبی، خیلی تنگی...
یونگی ضرباتش رو عمیقتر و سریعتر کرد. صدای نالههای جونگکوک
بیشتر شد. برای اینکه ضربههای یونگی رو عمیقتر حس کنه، محکم
تو بغلش فشارش داد. داشت دیوونه میشد.
ـ اههههه... یونگی...
با دادی که از لذت زد، با شدت روی شکمش اومد و کام سفید رنگش با
عرق قاطی شد.
ـ فاک...
یونگی ضربهی آخرشو محکمتر زد و باالخره جونگکوک تونست گرمی
رو داخلش حس کنه. یونگی خودشو روی جونگکوک انداخت و سعی
کرد نفساشو منظم کنه.
ـ عاشقتم یونگی.
جونگکوک همینطور که نفسنفس میزد، با آخرین جملهش لذتشون
رو تکمیل کرد.
ـ من بیشتر عاشقتم...
یونگی سرش رو بلند کرد تا جونگکوک رو زیرش ببینه. خواستنیتر از
موجود زیرش هیچ کجای دنیا وجود نداشت. محکم لباش رو روی لبای
جونگکوک کوبید و بوسهی عمیقی رو شروع کرد.
Finish Part +18
خب قسمت اسماتش تموم شد میتونیم از اینجا به بعد رو بخونین
۱۴.۱k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.