سرنوشت را میشود تغیر داد
(بچه ها تهیونگ لباسشو پوشیده )
ات : من لباس ندارم
تهیونگ : اینو بپوش تا بادیگارد م برات لباس و چیزایی که میخوای و بگیره
ات: اوکی
که تلفن تهیونگ زنگ زد
تهیونگ: ا گوشیم کو؟
ات: صداش از پایین میاد
تهیونگ: باشه من برم ببینم کیه
ات: اوکی
تا تهیونگ رفت شروع کردم به پوشیدن لباسا تهیونگ انقدر بزرگ بود گم شده بودم وقتی کارم تموم شد رفتم پایین
از زبون تهیونگ:
تلفنم و قط کردم که دیدم ات اومد انقدر خوشگل و کیوت شده بود که میتونستم بخورمش ( آقا یک بار به فاک دادیش بس نیست؟؟؟؟) ات: از پله ها داشتم میرفتم پایین ات: این زیادی بزرگ که یهو لباش و گزاشت رو لبام و میبوسیدتم ات: تو خسته نشدی؟؟ تهیونگ: مگه میزاری ؟
ات: من چی کارت دارم؟
تهیونگ : چه طوری میتونی همچین چیزی بگی در صورتی که انقدر کیوت و هاتی؟
ات: میگم بیخیال الان یک کار دستم میدی بیا غذا درست کنیم
تهیونگ: اوکی
از زبون ات:
رفتم تو آشپز خونه
ات: خب پیتزا فرانسوی درست کنم؟
تهیونگ: مگه بلدی؟
ات: بله من برای خودم یک پا آشپزم
تهیونگ: مخصوصا لبات و خیلی خوب درست کردی جوری که من ازش سیر نمیشم
ات: خدا بهم رحم کنه تو خیلی خوب مخ میزنی
تهیونگ: من فقط مخ تورو میخوام نه کسه دیگه ای قدر بدون
ات: چشم قربان
بعد هردو زدیم زیر خنده
تهیونگ: خب بیا درست کنیم
ات: اوکی
خب من فلفل دلمه ای و قارچ و خورد میکنم
تهیونگ: تو نه ما
ات: چی؟
که اومد و دستشو از زیر بغلم رد کرد و دستشو گزاشت رو دستام و شروع کرد به خورد کردن و منم همراهیش میکردم
بعد ازچند مین همه چی درست شد و پیتزا رو نزاشتیم تو فر و رفتی رو کاناپه خوابیدی تو بغل هم
تهیونگ: تو با همه فرق میکنی برام ات
ات: ولی تو هیچ فرقی نمیکنی
تهیونگ: هی
که از بغل م درومد و نشست رو اون یکی مبل
ات: شوخی کردم تهیونگ
تهیونگ:
ات: قهری؟
ات: اوکی پس
که پریدم تو بغلش که هولم داد و سرم محکم خورد به میز
تهیونگ: ات حالت خوبه(با نگرانی)
ات: باهام حرف نزن
تهیونگ: ات دارم میگم خوبی
ات: منم میگم باهام حرف نزن
تهیونگ: اتتتتتتتتتتتتتت
ات: آره خوبم خوبت شد حالا برو رو صندلی بشین و حرف نزن
که تهیونگ زیر پا هامو گرفت و بغلم کرد
و درد تو اتاق
ات: ولم کن کیم تهیونگ
تهیونگ: جرات داری یک بار دیگه بگو کیم تهیونگ ببین چی کار مکنم
ات :کیم تهیونگ
که رفت تو اتاق و انداختم رو تخت
ات: ایی
که اومد روم خیمه زد چند تا کیس مارک درد آورد شدید گزاشت رو گردنم و یکگاز محکم رو لبام گزاشت
ات: جرات داری بگو کیم تهیونگ
که دستام و دور گردنش حلقه کردم
ات: سند دلم به نام کیم تهیونگ اهل کره ی جنوبی شده مهر امضا و تمام
تهیونگ: سند دلم به نام کیم ات اهل ایران شد امضا و تمام و بوسه زد بر لبام
ات: وایی پیتزا
خداروشکر به موقع رسیدم
ات: خب بیا
پایان💜💜
ات : من لباس ندارم
تهیونگ : اینو بپوش تا بادیگارد م برات لباس و چیزایی که میخوای و بگیره
ات: اوکی
که تلفن تهیونگ زنگ زد
تهیونگ: ا گوشیم کو؟
ات: صداش از پایین میاد
تهیونگ: باشه من برم ببینم کیه
ات: اوکی
تا تهیونگ رفت شروع کردم به پوشیدن لباسا تهیونگ انقدر بزرگ بود گم شده بودم وقتی کارم تموم شد رفتم پایین
از زبون تهیونگ:
تلفنم و قط کردم که دیدم ات اومد انقدر خوشگل و کیوت شده بود که میتونستم بخورمش ( آقا یک بار به فاک دادیش بس نیست؟؟؟؟) ات: از پله ها داشتم میرفتم پایین ات: این زیادی بزرگ که یهو لباش و گزاشت رو لبام و میبوسیدتم ات: تو خسته نشدی؟؟ تهیونگ: مگه میزاری ؟
ات: من چی کارت دارم؟
تهیونگ : چه طوری میتونی همچین چیزی بگی در صورتی که انقدر کیوت و هاتی؟
ات: میگم بیخیال الان یک کار دستم میدی بیا غذا درست کنیم
تهیونگ: اوکی
از زبون ات:
رفتم تو آشپز خونه
ات: خب پیتزا فرانسوی درست کنم؟
تهیونگ: مگه بلدی؟
ات: بله من برای خودم یک پا آشپزم
تهیونگ: مخصوصا لبات و خیلی خوب درست کردی جوری که من ازش سیر نمیشم
ات: خدا بهم رحم کنه تو خیلی خوب مخ میزنی
تهیونگ: من فقط مخ تورو میخوام نه کسه دیگه ای قدر بدون
ات: چشم قربان
بعد هردو زدیم زیر خنده
تهیونگ: خب بیا درست کنیم
ات: اوکی
خب من فلفل دلمه ای و قارچ و خورد میکنم
تهیونگ: تو نه ما
ات: چی؟
که اومد و دستشو از زیر بغلم رد کرد و دستشو گزاشت رو دستام و شروع کرد به خورد کردن و منم همراهیش میکردم
بعد ازچند مین همه چی درست شد و پیتزا رو نزاشتیم تو فر و رفتی رو کاناپه خوابیدی تو بغل هم
تهیونگ: تو با همه فرق میکنی برام ات
ات: ولی تو هیچ فرقی نمیکنی
تهیونگ: هی
که از بغل م درومد و نشست رو اون یکی مبل
ات: شوخی کردم تهیونگ
تهیونگ:
ات: قهری؟
ات: اوکی پس
که پریدم تو بغلش که هولم داد و سرم محکم خورد به میز
تهیونگ: ات حالت خوبه(با نگرانی)
ات: باهام حرف نزن
تهیونگ: ات دارم میگم خوبی
ات: منم میگم باهام حرف نزن
تهیونگ: اتتتتتتتتتتتتتت
ات: آره خوبم خوبت شد حالا برو رو صندلی بشین و حرف نزن
که تهیونگ زیر پا هامو گرفت و بغلم کرد
و درد تو اتاق
ات: ولم کن کیم تهیونگ
تهیونگ: جرات داری یک بار دیگه بگو کیم تهیونگ ببین چی کار مکنم
ات :کیم تهیونگ
که رفت تو اتاق و انداختم رو تخت
ات: ایی
که اومد روم خیمه زد چند تا کیس مارک درد آورد شدید گزاشت رو گردنم و یکگاز محکم رو لبام گزاشت
ات: جرات داری بگو کیم تهیونگ
که دستام و دور گردنش حلقه کردم
ات: سند دلم به نام کیم تهیونگ اهل کره ی جنوبی شده مهر امضا و تمام
تهیونگ: سند دلم به نام کیم ات اهل ایران شد امضا و تمام و بوسه زد بر لبام
ات: وایی پیتزا
خداروشکر به موقع رسیدم
ات: خب بیا
پایان💜💜
۳۷.۸k
۰۴ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.