پارت هفتم خاطرات عشق پرپر شده
مطمئن بودم به خاطر اینکه مادرش رنجی که داره میکشه رو نبینه قبول کرد که از اون خونه بریم
چند ماهیگذشت حال جیمین بهتر از روزی بود که رفتم خونشون واین خیالم رو راحت میکرد
ا،ت : جیمین دوست داری بریم پیش یونجی ؟
جیمین : من هنوز نمیتونم رو پاهام وایستم
ا،ت : خودم کمکت میکنم
جیمین : ا،ت میشه یکم باهام حرف بزنیم
ا،ت : جانم من میشنوم
جیمین: اگه دوباره ازدواج کنم یونجی ناراحت میشه ؟
ا،ت : یونجی خودش بهت چی گفت ؟ گفت میتونی دوباره ازدواج کنی اون همیشه عاشقته
جیمین : من هنوز میترسم
ا،ت : حالا بریم ؟
جیمین: باشه
ا،ت :من میرم لباس بپوش
جیمین: صبر کن ا،ت
چهار زانو نشستم زیر پاش که روی تخت نشسته بود
جیمین: میخوام یه چیزی بهت بگم
ا،ت : من منتظرم
بلندم کرد نشستم روی تخت بغلم گرفت
جیمین : من خیلی فکر کردم ولی میخوام بگم
من عاشقتم ♡♡♡
ا،ت : جیمین شی ؟ چی گفتی
جیمین:دوستت دارم تو همیشه باعث آرامش من میشی من هنوزم ناراحت یونجی هستم ولی دوست دارم من و تو کنار هم باشیم ....
چند ماهیگذشت حال جیمین بهتر از روزی بود که رفتم خونشون واین خیالم رو راحت میکرد
ا،ت : جیمین دوست داری بریم پیش یونجی ؟
جیمین : من هنوز نمیتونم رو پاهام وایستم
ا،ت : خودم کمکت میکنم
جیمین : ا،ت میشه یکم باهام حرف بزنیم
ا،ت : جانم من میشنوم
جیمین: اگه دوباره ازدواج کنم یونجی ناراحت میشه ؟
ا،ت : یونجی خودش بهت چی گفت ؟ گفت میتونی دوباره ازدواج کنی اون همیشه عاشقته
جیمین : من هنوز میترسم
ا،ت : حالا بریم ؟
جیمین: باشه
ا،ت :من میرم لباس بپوش
جیمین: صبر کن ا،ت
چهار زانو نشستم زیر پاش که روی تخت نشسته بود
جیمین: میخوام یه چیزی بهت بگم
ا،ت : من منتظرم
بلندم کرد نشستم روی تخت بغلم گرفت
جیمین : من خیلی فکر کردم ولی میخوام بگم
من عاشقتم ♡♡♡
ا،ت : جیمین شی ؟ چی گفتی
جیمین:دوستت دارم تو همیشه باعث آرامش من میشی من هنوزم ناراحت یونجی هستم ولی دوست دارم من و تو کنار هم باشیم ....
۲۱۴.۹k
۲۵ مرداد ۱۴۰۱