پارت سههه اون کوفتیییییی

چیفی: هوممم... منونم خوبم
و خلاصه شما ها باهم گرم گرفتین•-•
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هاکای:
تو هاکای رفته بودین خرید اکسسوری کنین که تو یکی از دوستایه دبستانتو دیدی....
اوپ پسره از بچگی روت کراش بود...
پسره ازوناییی بود که ادمو تخریب میکنه بعد از دیدن تو و هاکای یه نیشخند میزنه*: ا.ت... داداشته؟(تو و هاکای چشماتون کپی هم بود)
هاکای که ازش خوشش نیومده
هاکای: متسفانه یا خوشبختانه رلشم
نیشخند پسره محو شدو چشاش هندونه شد
ا.پ: ا.ت.. تو رل داشتی؟
ا.ت: اره منو هاکای خیلی وقته باهمیم ولی خب چون شماره جدیدتو نداشتم نمیتونستم زنگ بزنم...
ا.پ که خیلی ناراحت بود*: اوم.... اسمت چیه گل پسر؟
هاکای: هاکای شیبا..
ا.پ: خوش بختم...
هاکای: منم بدبختم*اروم*همچنین
ا.پ بهت نزدیک شد*: منو ا.ت خیلی وقته باهم دوستیم
هاکای: اها... ولی ا.ت چیزی دربارت نگفته بود *نیشخند*(منظورش این بود که چون ارزش نداشتی نگفته بود)
ا.پ خواس یچی بگه که تو سریع گفتی: واییی هاکای دیر شدددد ا.پ باییییی *رفتن*
هاکای: دیگه سمتش نمیری، پسره پرو
ا. ت با خنده: باشه باشه
🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡🗡
از خواب دارم جون میدم اون سه تا بعدننننن