بعد خوردن غذا خواست بر که محکم بغلش کردم یه خورده ترسیده
بعد خوردن غذا خواست بر که محکم بغلش کردم یه خورده ترسیده بود پس اول باید آرومش میکردم
کوک هی نترس کوچولو بیا کنار هم بخوابیم باش
ات گزینه دوم دارم
کوک نه
ات پس چرا میپرسی
رو دشک خوابیده بودیم یه دستش توی موهام بود و دست دیگرش روی کمرم و پاهام تو پا هاش قلاب کرده بود منم دوتا دستام رو سینش بود البته گزینه دیگه ای هم نداشتم یه هو یه بوسه زد روی لبم و گفت چی تو فکری
ات نه تو فکر نیستم
کوک لبخندی زد و گفت العان از فکری که نمیدونم چی از سرت میندازم بیرون شروع کرد قلقلک دادنم از خنده قش کرده بودم که سرشو برد تو گردنم و خیس میبوسید
کوک باید تا یه هفته دیگه صبر کنم فکر کنم تو این مدت جون بدم
کوک هی نترس کوچولو بیا کنار هم بخوابیم باش
ات گزینه دوم دارم
کوک نه
ات پس چرا میپرسی
رو دشک خوابیده بودیم یه دستش توی موهام بود و دست دیگرش روی کمرم و پاهام تو پا هاش قلاب کرده بود منم دوتا دستام رو سینش بود البته گزینه دیگه ای هم نداشتم یه هو یه بوسه زد روی لبم و گفت چی تو فکری
ات نه تو فکر نیستم
کوک لبخندی زد و گفت العان از فکری که نمیدونم چی از سرت میندازم بیرون شروع کرد قلقلک دادنم از خنده قش کرده بودم که سرشو برد تو گردنم و خیس میبوسید
کوک باید تا یه هفته دیگه صبر کنم فکر کنم تو این مدت جون بدم
۴.۰k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.