فیک (??Why you)پارت(21)
نامجون از قدرتش استفاده کرد شاخه ها از هر طرف سمت گرگا هجوم میاوردن تقریبا موفق شده بودن از حمله گرگا جلوگیری کنن ولی .....
از اونورم به نامجون هجوم آورده بودن اونم زخمی شده بود
گرگ:فکر کردی میتونی دربرابر دووم بیاری؟؟هه تویه احمقی احمق
تهیونگ:سمتش بری..جونتو تضمین نمیکنم
دوباره اون ته با اون گرگا گلاویز شد
و همینطور تهیونگ داشت زخمیو زخمی تر می شد
وضعیت خیلی وحشتناکی بود
منم عینه چوب خشک فقط وایساده بودم نگاه میکردم .....
وضعیت نامجون ...تهیونگ.....همش تقصیر منه نباید می گفتم بیایم باید یکاری کنم اما ....منه یه انسان در برابر این موجودات چیکار میتونم بکنم؟؟؟
تهیونگ:آخ.........
گرگ:هه ...تو از اولشم یه حرومزاده بودی یه حرومزاده تمام عیار (پنشو گذاشت رو گردن تهیونگ)
تهیونگ:آخ..خ عو...ضی
گرگ:از همون اوّل تو فقط یه موجود اضافی یا بهتره بگم ....یه انگل مضر بودی که باید زود پاک می شدی ....بهت هشدار داده بودم که هیچوقت اینورا پیدات نشه ولی.....البته معلومه از یه کودن چه انتظاری میشه داشت. خنده*
ا/ت:چی اون....خدایا من چیکار کردم ........خدایا کمکم کن *
گرگ:وقته مردنت فرا رسیده کیم تهیونگ ..سلامه گرمه منو به اون خانواده حرومزادت برسون. لبخند خبیث*
پنجشو آورد بالا که کار تهیونگو تموم کنه
ا/ت:نه نباید این اتفاق بیوفته
ا/ت به خودت بیا اون لحظه کنار
جونگ کوک
اون نور *
ا/ت:ولش کنننننننننننننننننننننن
نیروی عجیبی از درون ا/ت بوجود اومد
میشه گفت نیرویی که میتونست هرکس بجز خودشو نابود کنه
نامجون که متوجه شد دور خودش و تهیونگ محافظ درست کرد
تهیونگ:هی..وک (همون گرگه) بمیر
هیونک:هان
تهیونگ با فشار پنجه هاش هیونکو از داخل محافظ بیرون انداخت
۱۰ مین بعد
همشون از بین رفته بودن
همه چیز به روال اولش برگشت اما حال تهیونگ خیلی بد بود گلم خونم دست
کمی نداشت از تهیونگ ولی بازم حالش از تهیونگ کمی بهتر بود
ا/ت: ته....نامجون
ا/ت:به سمت نامجون رفت ا نگرانی سرتا پای نامجونو آنالیز کرد * حالت خوبه
نامحون:آره من خوبم نگرانه من نباش
ا/ت که تازه یادش اومده بود
با نگرانی
رفتن پیش تهیونگ هنوز تو اون حالت تبدیلش بود بدنش به شکل وحشتناکی زخمی بود
ا/ت:با تردید صورتشو با دستام گرفتم *ته....ته...بیداری
تهیونگ:چشمای نمیه باز*
ا/ت:احمق
تهیونگ:تو همون حالت یه لبخند بی جوونی زد
از اون ور یه نفر با یه سبد که گیاه توش پر بود داشت میومد که ما رو دید داشت میومد نزدیکمون
نامجون:همونجا وایسا جلو نیا
اون شخص اومد جلوی ما
اون والا شنلشو انداخت پشت که چهرش معلوم شد یه خانم نه جوون و پیر بود
نامجون : خانم هیرو !
ا/ت:میشناسیش؟
هیرو: خیلی وقته گذشته اصلا عوض نشدی نامجون هنوز همون بچه کوچولوعه محتاطی .....
نامجون:لبخند*
ا/ت:تموم شد دلو قلوه گرفتناتون؟؟؟؟ته داره اینجا جوون میده
هیرو:آ.....تهیونگ!....آیگو این بچه چقدر کل شقه
بشکن
ا/ت:وات؟؟؟ما کجاییم
هیرو:خونه من
ا/ت:آجوما
هیرو:آجوما!ای دخترجون یعنی اینقدر بهم میخوره پیر باشم
ا/ت:میشه لطفا به تهیونگ کمک کنین.
تعظیم *
هیرو:آیگو...دخترجون این چه حرفیه معلومه که کمک میکنم
ا/ت: خیلی ممنون لبخند*
هیرو:دختر تو چقدر کیوتی خنده*
رفت تو اتاقی که ته توش بود
۱۰ مین بعد
ا/ت با وسایل پورد نیاز اومد نشست روی کاناپه ای که نامجون نشسته بود
ا/ت: پیراهنتو در بیار
نامجون:وات!!!!!دختر یکمی حیا چیزه خوبیه واقعا دخترم دخترای قدیم
ا/ت:ببین همون قدیمیاشم زیر زیرکی کاراشونم میکردن بعدشم ...
مغزت واقعا خیلی خرابه
میخوام زخماتو پانسمان کنم
نامجون:خنده* ممنون ا/ت ولی نیاز....
ا/ت:یدفعه ا/ت دکمه های پیراهنه نامجونو باز کرد
ا/ت: زیاد حرف میزنی
نامجون:تعجب *
۲۰ مین بعد
ا/ت:به معنای کامل پاره پاره شده بودی هوف. بلند شد و یه تعظیم کوتاهی کرد*
نامجون:ا/ت نیاز نیست که
ا/ت:ممنون نامجون اگه تو و تهیونگ اونجا نبودین الان مرده بودم و معذرت میخوام بابته همه چی ....من چیزی جز دردسر با خودم ندارم
نامجون:هی ا/ت این حرفو نزن دختر
بعدشم اینقدر به قول خودت زیاد حرف نزن
ا/ت:خنده*
نامجون:خنده* یدفعه چشمش به زخم بازوی ا/ت افتاد
نامجون:ا/ت دس که حرف نامجون با اومدم هیرو قطع شد
ا/ت:چی شد؟؟؟نگرانی*
هیرو زحمات خیلی بدخیم بودن ولی بزودی خوب میشه نگران نباش
آ..دستت...زخمی شده....اینقدر که نگران این دوتا بودی خودتو فراموش کردی
ا/ت: لازم نیست خوب می...
هیرو:آره با باد هوا درست میشه بیا بشین ببینم بچه
ا/ت: من نیم وجبی نیستم آجوما
هیرو:بازم که ...ولش .خنده*
از اونورم به نامجون هجوم آورده بودن اونم زخمی شده بود
گرگ:فکر کردی میتونی دربرابر دووم بیاری؟؟هه تویه احمقی احمق
تهیونگ:سمتش بری..جونتو تضمین نمیکنم
دوباره اون ته با اون گرگا گلاویز شد
و همینطور تهیونگ داشت زخمیو زخمی تر می شد
وضعیت خیلی وحشتناکی بود
منم عینه چوب خشک فقط وایساده بودم نگاه میکردم .....
وضعیت نامجون ...تهیونگ.....همش تقصیر منه نباید می گفتم بیایم باید یکاری کنم اما ....منه یه انسان در برابر این موجودات چیکار میتونم بکنم؟؟؟
تهیونگ:آخ.........
گرگ:هه ...تو از اولشم یه حرومزاده بودی یه حرومزاده تمام عیار (پنشو گذاشت رو گردن تهیونگ)
تهیونگ:آخ..خ عو...ضی
گرگ:از همون اوّل تو فقط یه موجود اضافی یا بهتره بگم ....یه انگل مضر بودی که باید زود پاک می شدی ....بهت هشدار داده بودم که هیچوقت اینورا پیدات نشه ولی.....البته معلومه از یه کودن چه انتظاری میشه داشت. خنده*
ا/ت:چی اون....خدایا من چیکار کردم ........خدایا کمکم کن *
گرگ:وقته مردنت فرا رسیده کیم تهیونگ ..سلامه گرمه منو به اون خانواده حرومزادت برسون. لبخند خبیث*
پنجشو آورد بالا که کار تهیونگو تموم کنه
ا/ت:نه نباید این اتفاق بیوفته
ا/ت به خودت بیا اون لحظه کنار
جونگ کوک
اون نور *
ا/ت:ولش کنننننننننننننننننننننن
نیروی عجیبی از درون ا/ت بوجود اومد
میشه گفت نیرویی که میتونست هرکس بجز خودشو نابود کنه
نامجون که متوجه شد دور خودش و تهیونگ محافظ درست کرد
تهیونگ:هی..وک (همون گرگه) بمیر
هیونک:هان
تهیونگ با فشار پنجه هاش هیونکو از داخل محافظ بیرون انداخت
۱۰ مین بعد
همشون از بین رفته بودن
همه چیز به روال اولش برگشت اما حال تهیونگ خیلی بد بود گلم خونم دست
کمی نداشت از تهیونگ ولی بازم حالش از تهیونگ کمی بهتر بود
ا/ت: ته....نامجون
ا/ت:به سمت نامجون رفت ا نگرانی سرتا پای نامجونو آنالیز کرد * حالت خوبه
نامحون:آره من خوبم نگرانه من نباش
ا/ت که تازه یادش اومده بود
با نگرانی
رفتن پیش تهیونگ هنوز تو اون حالت تبدیلش بود بدنش به شکل وحشتناکی زخمی بود
ا/ت:با تردید صورتشو با دستام گرفتم *ته....ته...بیداری
تهیونگ:چشمای نمیه باز*
ا/ت:احمق
تهیونگ:تو همون حالت یه لبخند بی جوونی زد
از اون ور یه نفر با یه سبد که گیاه توش پر بود داشت میومد که ما رو دید داشت میومد نزدیکمون
نامجون:همونجا وایسا جلو نیا
اون شخص اومد جلوی ما
اون والا شنلشو انداخت پشت که چهرش معلوم شد یه خانم نه جوون و پیر بود
نامجون : خانم هیرو !
ا/ت:میشناسیش؟
هیرو: خیلی وقته گذشته اصلا عوض نشدی نامجون هنوز همون بچه کوچولوعه محتاطی .....
نامجون:لبخند*
ا/ت:تموم شد دلو قلوه گرفتناتون؟؟؟؟ته داره اینجا جوون میده
هیرو:آ.....تهیونگ!....آیگو این بچه چقدر کل شقه
بشکن
ا/ت:وات؟؟؟ما کجاییم
هیرو:خونه من
ا/ت:آجوما
هیرو:آجوما!ای دخترجون یعنی اینقدر بهم میخوره پیر باشم
ا/ت:میشه لطفا به تهیونگ کمک کنین.
تعظیم *
هیرو:آیگو...دخترجون این چه حرفیه معلومه که کمک میکنم
ا/ت: خیلی ممنون لبخند*
هیرو:دختر تو چقدر کیوتی خنده*
رفت تو اتاقی که ته توش بود
۱۰ مین بعد
ا/ت با وسایل پورد نیاز اومد نشست روی کاناپه ای که نامجون نشسته بود
ا/ت: پیراهنتو در بیار
نامجون:وات!!!!!دختر یکمی حیا چیزه خوبیه واقعا دخترم دخترای قدیم
ا/ت:ببین همون قدیمیاشم زیر زیرکی کاراشونم میکردن بعدشم ...
مغزت واقعا خیلی خرابه
میخوام زخماتو پانسمان کنم
نامجون:خنده* ممنون ا/ت ولی نیاز....
ا/ت:یدفعه ا/ت دکمه های پیراهنه نامجونو باز کرد
ا/ت: زیاد حرف میزنی
نامجون:تعجب *
۲۰ مین بعد
ا/ت:به معنای کامل پاره پاره شده بودی هوف. بلند شد و یه تعظیم کوتاهی کرد*
نامجون:ا/ت نیاز نیست که
ا/ت:ممنون نامجون اگه تو و تهیونگ اونجا نبودین الان مرده بودم و معذرت میخوام بابته همه چی ....من چیزی جز دردسر با خودم ندارم
نامجون:هی ا/ت این حرفو نزن دختر
بعدشم اینقدر به قول خودت زیاد حرف نزن
ا/ت:خنده*
نامجون:خنده* یدفعه چشمش به زخم بازوی ا/ت افتاد
نامجون:ا/ت دس که حرف نامجون با اومدم هیرو قطع شد
ا/ت:چی شد؟؟؟نگرانی*
هیرو زحمات خیلی بدخیم بودن ولی بزودی خوب میشه نگران نباش
آ..دستت...زخمی شده....اینقدر که نگران این دوتا بودی خودتو فراموش کردی
ا/ت: لازم نیست خوب می...
هیرو:آره با باد هوا درست میشه بیا بشین ببینم بچه
ا/ت: من نیم وجبی نیستم آجوما
هیرو:بازم که ...ولش .خنده*
۳۱.۴k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.