🖤 بلک گرل 🖤 پارت ۳۲🩶🩶🩶🩶
🖤 بلک گرل 🖤 پارت ۳۲🩶🩶🩶🩶
بچه ها یه نکته من یادم نبود بهتون بگم اینجا میگم که توکا وقتی داشت میرفت به پاساژ کیو هم باهاش بود
ویو راوی
سانزو متوجه توکا میشه و میره به سمتشون
کیو : اوه شت داره میاد این طرفی
توکا : ضایه بازی درنیار ید
توکا : سلام سانزو
سانزو : سلام توکا چان و..
کیو : کیو هستم و هوش وقتم
شو : شو هستم
سانزو : همچنین و این هم خواهر کوچیک من سنجو هست
سنجو : سلامممم
(یه چیز خیلی عجیب الان من و من با هم آشنا شدیم 🤣🤣🤣)
کیو همون لحظه جر خورد
شو هم همین طور
توکا : ای خاک تو سرتون
کیو : 🤣🤣🤣🤣🤣جوری که توکا و شو بشنون
کیو : پس که پس دوست دختره شه 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
شو : نه سان دوست دختر خواهر کوچیکتر 🤣
توکا : کوفت آخه چطور باید بدونم 😑
کیو و شو : 🤣🤣🤣🤣
سانزو و سنجو : ؟؟؟
توکا : ببخشید اینا فکر کنم یه چی خوردن بهشون نساخته
سانزو در ذهن : اون پسره چه جذابه کنار توکا چان (کیو رو میگه و از اونجایی که سانزو گی هست جرررررررررررررررررررر 🤣🤣🤣)
سانزو : بریم یه چیزی بخوریم
سنجو : اره اره
توکا : ما مزاحمتون نمیشیم
سنجو : عه نه دیگه نمیشه
کیو : باش بریم
توکا : اوک
تویه کافه سانزو همش به کیو زل زده بود
کیو در ذهن : خدا من چه گوهی خوردم نباید به توکا میخندیدم این چرا همش به من نگاه میکنه به خدا توکا نفرینم کرده
توکا نگاه هایه شیطانی به کیو میندازه
کیو : او شت به خدا نفرین شدم
و سنجو هم همش از توکا سوال میپرسید
کیو : جررررر توکا خانوم خوش میگذره 🤣
توکا : اره کی داره نکات میکنه 🤣🤣🤣🤣
کیو : کوفت
شو سعی در فرار از بحث و حرف زدن
یکم میگذره و توکا با سنجو دوسته دوست میشه
کیو هم یکم با سانزو حرف میزنه
و میرید خونه خودتون
در راه
توکا : سنجو دختر بدی نبود اونم دعوت میکنم 😊
کیو : اره دقیقا مثل خودته 😵
توکا : مگه من چه مه 🤨
کیو : هیچی فقط زیادی حرف میزن...
کیو بخاطر نگاه هایه مرگبار توکا حرف شو ادامه نمیده
توکا : خب خب
کیو : من باید برم خداحافظ 😊
توکا فردا به همه زنگ میزنم و دعوتشون میکنه که امشب برن خونه توکا
خداحافظی 👋👋👋
گودرت دیدین نوشتم گودرتتتتت 💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪😂
بچه ها یه نکته من یادم نبود بهتون بگم اینجا میگم که توکا وقتی داشت میرفت به پاساژ کیو هم باهاش بود
ویو راوی
سانزو متوجه توکا میشه و میره به سمتشون
کیو : اوه شت داره میاد این طرفی
توکا : ضایه بازی درنیار ید
توکا : سلام سانزو
سانزو : سلام توکا چان و..
کیو : کیو هستم و هوش وقتم
شو : شو هستم
سانزو : همچنین و این هم خواهر کوچیک من سنجو هست
سنجو : سلامممم
(یه چیز خیلی عجیب الان من و من با هم آشنا شدیم 🤣🤣🤣)
کیو همون لحظه جر خورد
شو هم همین طور
توکا : ای خاک تو سرتون
کیو : 🤣🤣🤣🤣🤣جوری که توکا و شو بشنون
کیو : پس که پس دوست دختره شه 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
شو : نه سان دوست دختر خواهر کوچیکتر 🤣
توکا : کوفت آخه چطور باید بدونم 😑
کیو و شو : 🤣🤣🤣🤣
سانزو و سنجو : ؟؟؟
توکا : ببخشید اینا فکر کنم یه چی خوردن بهشون نساخته
سانزو در ذهن : اون پسره چه جذابه کنار توکا چان (کیو رو میگه و از اونجایی که سانزو گی هست جرررررررررررررررررررر 🤣🤣🤣)
سانزو : بریم یه چیزی بخوریم
سنجو : اره اره
توکا : ما مزاحمتون نمیشیم
سنجو : عه نه دیگه نمیشه
کیو : باش بریم
توکا : اوک
تویه کافه سانزو همش به کیو زل زده بود
کیو در ذهن : خدا من چه گوهی خوردم نباید به توکا میخندیدم این چرا همش به من نگاه میکنه به خدا توکا نفرینم کرده
توکا نگاه هایه شیطانی به کیو میندازه
کیو : او شت به خدا نفرین شدم
و سنجو هم همش از توکا سوال میپرسید
کیو : جررررر توکا خانوم خوش میگذره 🤣
توکا : اره کی داره نکات میکنه 🤣🤣🤣🤣
کیو : کوفت
شو سعی در فرار از بحث و حرف زدن
یکم میگذره و توکا با سنجو دوسته دوست میشه
کیو هم یکم با سانزو حرف میزنه
و میرید خونه خودتون
در راه
توکا : سنجو دختر بدی نبود اونم دعوت میکنم 😊
کیو : اره دقیقا مثل خودته 😵
توکا : مگه من چه مه 🤨
کیو : هیچی فقط زیادی حرف میزن...
کیو بخاطر نگاه هایه مرگبار توکا حرف شو ادامه نمیده
توکا : خب خب
کیو : من باید برم خداحافظ 😊
توکا فردا به همه زنگ میزنم و دعوتشون میکنه که امشب برن خونه توکا
خداحافظی 👋👋👋
گودرت دیدین نوشتم گودرتتتتت 💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪😂
۱۲.۶k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.