Part36
کوک:این هرزتو از اینجا گم و گور کن چشمش دنبال شوهر مردومه(عربده به طرف نامجون)
نامجون:متوجه حرفات هستی کوک؟(عصبی)
کالیسی:میدونستم این دختره کاسه ای زیر نیم کاسشه به سمت تخت رفتم و ملافه رو برداشتم روش انداختم
رو زانو نشستم و از فک دختره گرفتم خوب میشناختم گریه های ساختگی رو نامجون با دیدن این حرکتم سریع اومد و تو درو بست و کوک منتطر نگام میکرد عصبی به لارا گفتم
کالیسی:منو ببین زنیکه این که پشت سرت کیه نقشه چیه هنوز نمیدونم ولی بدون اگه بدونم هم تو هم آدمی که به اصطلاح اسپانسرته رو تکیه تکیه میکنم غذای سگام میکنمون از موهاش گرفتم و بلندش کردکه دادش رفت رو هوا با استرس بهم نگاه میکرد
کالیسی:کی تو رو به نامجون انداخته که توسط اون طعمت رو بدست بیاری؟(عصبی و دارک)
لارا:من ..من
کالیسی:تو چی؟
همون طور که موهاش دستم بود سرشو به زانوم کوبوندم که دماغش شکست و خون اومد
کوک:کالیسی!
کالیسی:تو دخالت نکن(نگاهی که کوک کنار بکشه)
لارا:از اول هم ازدواج شما اشتباه بوده ای کاش همون روز که پدرم و کشتی تو هم میمردی
کالیسی:نام(دستشو به طرف نامجون گرفت و نامجون اصلحه رو دستش گذاشت)
کالیسی:اگه اینقدر دلتنگ پدرتی بفرستمت پیشش(خونسرد اصلحه رو روی سر دختره گداشته بود)
کوک:هی هی اون هر چی باشه جئونه این کارتون باعث میشه همه چی خراب بشه بهتره تا وقتی که نقشمون تموم بشه نگهش داریم شاید نیازمون شد
کالیسی:نگاهشو از کوک گرفت و با غظب به دختره نگاه کرد و گفت
برو دعوا کن کنار اسمت جئون هست
نام ببرش وقتی رسیدیم نیکروپولیس خودت میدونی باید چی کارش کنی
نامجون:تموم شده فرض کن سیسی(پوزخند)
&نامجون دست دخترک رو گرفت و از اتاق خارج شد
کوک:اولین بار بود این حجم از خشم و هیولای درونش رو میدیدم حال میفهم که چرا گفتن حال که جون سالم بدر بردی خداتو شکر کن از همه مهم تر خیلی تیز تر از این حرفات اون خوب میدونه کسی پشت لاراست ولی نمیدونه که اون شخص....با حس دستش رو صورتم به خودم اومدم
کالیسی:خوبی؟(نگران)
کوک:باید دوش بگیرم حس میکنم کثیفم(سرد به طرف حموم رفت)
ویو فردا
نامجون:متوجه حرفات هستی کوک؟(عصبی)
کالیسی:میدونستم این دختره کاسه ای زیر نیم کاسشه به سمت تخت رفتم و ملافه رو برداشتم روش انداختم
رو زانو نشستم و از فک دختره گرفتم خوب میشناختم گریه های ساختگی رو نامجون با دیدن این حرکتم سریع اومد و تو درو بست و کوک منتطر نگام میکرد عصبی به لارا گفتم
کالیسی:منو ببین زنیکه این که پشت سرت کیه نقشه چیه هنوز نمیدونم ولی بدون اگه بدونم هم تو هم آدمی که به اصطلاح اسپانسرته رو تکیه تکیه میکنم غذای سگام میکنمون از موهاش گرفتم و بلندش کردکه دادش رفت رو هوا با استرس بهم نگاه میکرد
کالیسی:کی تو رو به نامجون انداخته که توسط اون طعمت رو بدست بیاری؟(عصبی و دارک)
لارا:من ..من
کالیسی:تو چی؟
همون طور که موهاش دستم بود سرشو به زانوم کوبوندم که دماغش شکست و خون اومد
کوک:کالیسی!
کالیسی:تو دخالت نکن(نگاهی که کوک کنار بکشه)
لارا:از اول هم ازدواج شما اشتباه بوده ای کاش همون روز که پدرم و کشتی تو هم میمردی
کالیسی:نام(دستشو به طرف نامجون گرفت و نامجون اصلحه رو دستش گذاشت)
کالیسی:اگه اینقدر دلتنگ پدرتی بفرستمت پیشش(خونسرد اصلحه رو روی سر دختره گداشته بود)
کوک:هی هی اون هر چی باشه جئونه این کارتون باعث میشه همه چی خراب بشه بهتره تا وقتی که نقشمون تموم بشه نگهش داریم شاید نیازمون شد
کالیسی:نگاهشو از کوک گرفت و با غظب به دختره نگاه کرد و گفت
برو دعوا کن کنار اسمت جئون هست
نام ببرش وقتی رسیدیم نیکروپولیس خودت میدونی باید چی کارش کنی
نامجون:تموم شده فرض کن سیسی(پوزخند)
&نامجون دست دخترک رو گرفت و از اتاق خارج شد
کوک:اولین بار بود این حجم از خشم و هیولای درونش رو میدیدم حال میفهم که چرا گفتن حال که جون سالم بدر بردی خداتو شکر کن از همه مهم تر خیلی تیز تر از این حرفات اون خوب میدونه کسی پشت لاراست ولی نمیدونه که اون شخص....با حس دستش رو صورتم به خودم اومدم
کالیسی:خوبی؟(نگران)
کوک:باید دوش بگیرم حس میکنم کثیفم(سرد به طرف حموم رفت)
ویو فردا
۱۰.۸k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.