پارت ۲۱
+چشام اندازه کاسه باز شده بودن اولین باری بود که انقدر به هم نزدیک بودیم و داشت لمسم میکرد اینجوری ذوق کرده بودم اصلا حواسم به چیزایی که میگفت نبود که یدفعه محکم گفت
_صدامو میشنوی
+چی ها بله بله
_خوب شد(اروم)
+ممنون ببخشید به زحمت افتادین(لبخند ناز)
_خواهش برو استراحت کن نمیخواد بیای پایین
+چشم ارباب
رفتم تو اتاقم حیلی خسته بودم ولی وقتی به چند دقیقه پیش فک میکردم اصلا خواب به چشمام نمی اومد به شدت ذوق داشتم و بی اراده لبخندی روی لبام بود تو رویاهام بودم که یه دفعه ساعت رو نگاه کردم تقریبا ۴۰ دقیقه ای بود که تو ابرا داشتم صید میکردم یه زره موندم چون گفت نیام ولی هم حوصلم سر رفت هم خیلی زشت بود اگه نمیرفتم پایین به هر حال یه زنی باید میبود تا وار ها رو انجام بده یا نه موهامو بستم و به ذره ریمل زدم به مژه هام و یهکم تینت هویجی زدم کاستومه اینجا رو هم پوشیدم و رفتم پایین داشتن حرف میزدن که یه دفعه یه پسری با یه لبخنده زشتی داشت نگام میکرد سریع چون دیگه تو دیدش نباشم رفتم زود جلوشون تعظیم کردم
_صدامو میشنوی
+چی ها بله بله
_خوب شد(اروم)
+ممنون ببخشید به زحمت افتادین(لبخند ناز)
_خواهش برو استراحت کن نمیخواد بیای پایین
+چشم ارباب
رفتم تو اتاقم حیلی خسته بودم ولی وقتی به چند دقیقه پیش فک میکردم اصلا خواب به چشمام نمی اومد به شدت ذوق داشتم و بی اراده لبخندی روی لبام بود تو رویاهام بودم که یه دفعه ساعت رو نگاه کردم تقریبا ۴۰ دقیقه ای بود که تو ابرا داشتم صید میکردم یه زره موندم چون گفت نیام ولی هم حوصلم سر رفت هم خیلی زشت بود اگه نمیرفتم پایین به هر حال یه زنی باید میبود تا وار ها رو انجام بده یا نه موهامو بستم و به ذره ریمل زدم به مژه هام و یهکم تینت هویجی زدم کاستومه اینجا رو هم پوشیدم و رفتم پایین داشتن حرف میزدن که یه دفعه یه پسری با یه لبخنده زشتی داشت نگام میکرد سریع چون دیگه تو دیدش نباشم رفتم زود جلوشون تعظیم کردم
۵.۰k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.