چالش جدید زندگیم. پارت 9
بالاخره اخرای کارمون
تهیونگ دیگه اینقدر موش و سوسک دیده بود براش عادی شده بود و مجبورم کرد هرچی حیوون دیدیم رو بندازیم تو یه قفس تا بعدا بریم تو جنگل ولشون کنیم
دیگه اینقدر کار کرده بودیم هر دوره گوشه از خونه ولو شده بودیم
گوشیم حدودا ۵۰ سانت جلو تر از خودم رو زمین شروع کرد زنگ خوردن
ولی اینقدر خسته بودم حال نداشتم برم برش دارم
گفتم: تهیونگ بیا این گوشی رو بهم بده
تهیونگ روی مبل ولو شده بود و منم پشت مبل رو زمین بودم
تهیونگ: ا/ت فلج که نیستی ،فقط یکم باهات فاصله داره
دستم رو یکم دراز کردم ولی بهش نرسید و باز بیشتر وا رفتم
گفتم: خیلی دوره ،ولش کن بزار اینقدر زنگ بخوره که خودش قطع شه
ولی هربار که قطع می شد دوباره زنگ می خورد
تهیونگ: ا/ت دیگه اون گوشی بی صاحاب رو بردار ،شهید شد اینقدر زنگ خورد
بالاخره تونستم به خودم نیرو بدم و خودم رو تا بالا سر گوشی رو زمین سرد سُر بدم
ولی به محض دیدن اسم روی گوشی نفسم یه ثانیه گرفت
تماس تصویری از مدیر برنامه ام بود
یه دستی سریع به موهام و صورتم کشیدم و خودم رو آماده داد و بیداد کردم
اون فقط زمان هایی زنگ می زنه که یه فاجعه رخ میده
پس خدا رحم کنه
نفس عمیقی کشیدم و جواب دادم
صورت تپلش اومد که با سکوت و اخم بدی بهم زل زده
اینقدر عصبانی بود که صورتش قرمز شده بود و حاله های دود داشت از سرش می زد بیرون
با آرامش گفتم: بله ، چی شده؟
و با همین حرف می دونستم قراره مثل بمب منفجر بشه
با حالت آرامش قبل طوفانی گفت: ا/ت تو با کیم تهیونگ قرار میزاری؟
گفتم: نه ، چطور؟
و اینجا بود که طوفان شروع شد
با کلی داد و بیداد شروع کرد حرف زدن راجب اینکه فن ها کلی عکس ازت گرفتن که نشون میده اون خونه تو اومده و از پشت پرده سایه تو با یه مرد افتاده در حالی که داری میبوسیش و یسری عکس و فیلم چرت و پرت رو با کلی داد و بیداد بهم نشون داد
مجبور شدم صدای گوشی رو کم کنم تا کر نشم
با حالت این که یعنی خفه شو بهش نگاه کردم و اون ازم ترسید و ساکت شد
گفتم: اول اینکه ، اره تهیونگ خونه منه
بعد گوشیرو به سمتش گرفتم و تهیونگ دست تکون داد
دوم اینکه ، من به خاطر آسیبی که فن ها بهم زدن تهیونگ اومده چند روز بهم کمک کنه
سوم اینکه ما فقط دوستیم و نه چیز دیگه و اون عکس ها فقط در زاویه ی بدی و بد زمانی گرفته شدن و همشون فیک ان و بقیه ی عکس ها هم ادیت ان
حالا هم دهنت رو ببند شتر مغزی که فرق ادیت رو با واقعیت نمی فهمی
و قبل از اینکه دهنش رو باز کنه و باز داد و بیداد کنه تماس رو قطع کردم
تهیونگ: وای ،من اصلا قدرت ندارم با مدیر برنامه ها و اینام اینجوری حرف بزنم ، واقعا عاشق اینقدرتت ام ا/ت ، واقعا عاشق این کار هاتم
گفتم: تهیونگ من فقط دهنش رو بستم نه چیز دیگه ای که اینقدر تعریف داشته باشه
تهیونگ دیگه اینقدر موش و سوسک دیده بود براش عادی شده بود و مجبورم کرد هرچی حیوون دیدیم رو بندازیم تو یه قفس تا بعدا بریم تو جنگل ولشون کنیم
دیگه اینقدر کار کرده بودیم هر دوره گوشه از خونه ولو شده بودیم
گوشیم حدودا ۵۰ سانت جلو تر از خودم رو زمین شروع کرد زنگ خوردن
ولی اینقدر خسته بودم حال نداشتم برم برش دارم
گفتم: تهیونگ بیا این گوشی رو بهم بده
تهیونگ روی مبل ولو شده بود و منم پشت مبل رو زمین بودم
تهیونگ: ا/ت فلج که نیستی ،فقط یکم باهات فاصله داره
دستم رو یکم دراز کردم ولی بهش نرسید و باز بیشتر وا رفتم
گفتم: خیلی دوره ،ولش کن بزار اینقدر زنگ بخوره که خودش قطع شه
ولی هربار که قطع می شد دوباره زنگ می خورد
تهیونگ: ا/ت دیگه اون گوشی بی صاحاب رو بردار ،شهید شد اینقدر زنگ خورد
بالاخره تونستم به خودم نیرو بدم و خودم رو تا بالا سر گوشی رو زمین سرد سُر بدم
ولی به محض دیدن اسم روی گوشی نفسم یه ثانیه گرفت
تماس تصویری از مدیر برنامه ام بود
یه دستی سریع به موهام و صورتم کشیدم و خودم رو آماده داد و بیداد کردم
اون فقط زمان هایی زنگ می زنه که یه فاجعه رخ میده
پس خدا رحم کنه
نفس عمیقی کشیدم و جواب دادم
صورت تپلش اومد که با سکوت و اخم بدی بهم زل زده
اینقدر عصبانی بود که صورتش قرمز شده بود و حاله های دود داشت از سرش می زد بیرون
با آرامش گفتم: بله ، چی شده؟
و با همین حرف می دونستم قراره مثل بمب منفجر بشه
با حالت آرامش قبل طوفانی گفت: ا/ت تو با کیم تهیونگ قرار میزاری؟
گفتم: نه ، چطور؟
و اینجا بود که طوفان شروع شد
با کلی داد و بیداد شروع کرد حرف زدن راجب اینکه فن ها کلی عکس ازت گرفتن که نشون میده اون خونه تو اومده و از پشت پرده سایه تو با یه مرد افتاده در حالی که داری میبوسیش و یسری عکس و فیلم چرت و پرت رو با کلی داد و بیداد بهم نشون داد
مجبور شدم صدای گوشی رو کم کنم تا کر نشم
با حالت این که یعنی خفه شو بهش نگاه کردم و اون ازم ترسید و ساکت شد
گفتم: اول اینکه ، اره تهیونگ خونه منه
بعد گوشیرو به سمتش گرفتم و تهیونگ دست تکون داد
دوم اینکه ، من به خاطر آسیبی که فن ها بهم زدن تهیونگ اومده چند روز بهم کمک کنه
سوم اینکه ما فقط دوستیم و نه چیز دیگه و اون عکس ها فقط در زاویه ی بدی و بد زمانی گرفته شدن و همشون فیک ان و بقیه ی عکس ها هم ادیت ان
حالا هم دهنت رو ببند شتر مغزی که فرق ادیت رو با واقعیت نمی فهمی
و قبل از اینکه دهنش رو باز کنه و باز داد و بیداد کنه تماس رو قطع کردم
تهیونگ: وای ،من اصلا قدرت ندارم با مدیر برنامه ها و اینام اینجوری حرف بزنم ، واقعا عاشق اینقدرتت ام ا/ت ، واقعا عاشق این کار هاتم
گفتم: تهیونگ من فقط دهنش رو بستم نه چیز دیگه ای که اینقدر تعریف داشته باشه
۸.۳k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.