ارباب سختگیر!
فصل دوم!
part ⁵
که کوک آروم نیشگونی ازش گرفتو خندید.
ساعت ۷ قرار داشتم ولی تاحالا به هیچکس نگفته بودم.
سعی کردم که بدون اینکه کسی بفهمه از زیر دستشون در برم و موفقم شدم.
اونا مشغول حرف زدن بودن و حواسشون به من نبود.
به سمت اتاقم رفتمو تیپ اسپرتی زدم و کلاهم سرم گذاشتم و از حیاط بیرون رفتم.
تقریبا چند قدم از عمارت دور شده بودم که صدای کوک که میگفت:ات کجاست؟!
منو ترسوند که یه دفعه در عمارت از پشت سرم باز شد و کوکو توی چهارچوب در دیدم.
به سمتم اومدو با عصبانیت دستمو گرفتو به سمت داخل کشیدو روی صندلی داخل عمارت نشستو به بغل دستش اشاره کرد تا برمو بشینم.
با تردید قوبل کردمو رفتم پیشش که....
ادامه دارد.......
part ⁵
که کوک آروم نیشگونی ازش گرفتو خندید.
ساعت ۷ قرار داشتم ولی تاحالا به هیچکس نگفته بودم.
سعی کردم که بدون اینکه کسی بفهمه از زیر دستشون در برم و موفقم شدم.
اونا مشغول حرف زدن بودن و حواسشون به من نبود.
به سمت اتاقم رفتمو تیپ اسپرتی زدم و کلاهم سرم گذاشتم و از حیاط بیرون رفتم.
تقریبا چند قدم از عمارت دور شده بودم که صدای کوک که میگفت:ات کجاست؟!
منو ترسوند که یه دفعه در عمارت از پشت سرم باز شد و کوکو توی چهارچوب در دیدم.
به سمتم اومدو با عصبانیت دستمو گرفتو به سمت داخل کشیدو روی صندلی داخل عمارت نشستو به بغل دستش اشاره کرد تا برمو بشینم.
با تردید قوبل کردمو رفتم پیشش که....
ادامه دارد.......
۱۶.۶k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.