پارت ۹ گل پژمرده من🥀
یه مشت وسط صورت یه مرده که اونم مثل بقیه داشت پشت سرم زرزر میکرد زد و مرده از بینیش خون میومد فکر کنم بینی شکست آخییی
( هانیا قبلاً بوکسور بود دیگه مشتاش خیلی قویه )
هانیا با داد خیلی خیلی بلند : فیلم بگیرین فیلم بگیرین آشغالااااااا از من فیلم بگیرن و پشت سرم زرزر کنین نه پشت سر یه آدم بیگناه که فقط از اسکوتر افتادهههههه اینو تو مغز کوچیکتون فرو کنین شماها فقط یه مشت آشغال بیکارِ بیعقلینننننننننننننن!!!!!!!!!!
الانم برین عین سگ پشت سرم زرزر کنین و همه جا پخش کنین که هانیا مدل معروف و بوکسور قدیمی یه مرد بیگناهو به باد کتک گرفت فهمیدین بی عرضههااااااا؟؟؟
از زبون یونگی : پشمام ریخته برگامممممم
اصلاً نمیدونستم باید چیکار کنم همین طوری بهش نگاه میکردم چقدر من خرم و اون چقدر به فکر منِ خره!!!
دیدم داره میره بیرون از کافه پشت سرش دوییدم و دستش رو گرفتم .
از دید هانیا : یکی دیتم رو گرفففتتت ؟؟؟
چطور جرعت کردههه!!!!
بدون نگاه کردن به طرف دستش رو خیلییی مهکم
از بازوش پیچوندم که بلند داد زد .
ب طرف نگاه کردم و سریع دستش رو ول کردم
هانیا : ی ی یونگی ! یونگیا !!! خ خ خوبی ببخشید م من معذرت میخوام وای اون بازوت که بعد از تصادف درد میکنه هم هستتتتت .
یونگی : آآا اییی خ خوبم اوخخخ
نه اصلاً خوب نیستی من خیلی محکم دستتو پیچوندم آیییی بمیرممممم آ آ چیزه یعنی منظورم ببخشید بود
از دید یونگی هانیا منو یه گوشه نشوند و چون لباسم آستین کوتاه بود یکم از آستینشو داد بالا و آروم ماهیچههاشو ماساژ داد.
مغز هانیا اووووو چقدر بازوهاش قویهههه🤩
ولی دوست ندارم حتی چند ثانیهام پیشش باشم اونم مثل بقیه هست و منو طرد کرد دیگه هیشکیو ندارم که بتونم جلوش بخندم با ید با اونم سرد رفتار کنم :)
دستش رو ول کردم و یه چند قدم دور شدم و سرد گفتم : خب دیگه خداحافظ 😒
یونگی : و واسا میگم چیزه داس....
من: هانیا بدون گوش کردن به حرف های یونگی رفت
سوار موتورم شدم و از اونجا دور شدم
داشتم میروندم که نا خودآگاه یدفه دیدم دارم گریه میکنم واسه چیییی ؟ برا اون عوضی؟ ایششش هانیا خاک تو سَرِت دختره ی اضافی !
تو خودتم نمیتونی خودتو تحمل کنی چه برسه به برقی همیشه اضافی و بیعرضه و عوضی بودی :)))
من : ( بچه ها هانیا این هارو تو ذهنش نمیگه بلکه بلند به خودش میگه خیلی بلندم ولی اگه کسی کنارش باشه میشنوه و هم زمان با گفتن این حرف ها گریه میکنه یاااا راستی میخوام یکم ماستیش کنمممم برو پایین 😂 )
یونگی : حالی داشت میرفت که یواشکی با ماشینم دنبالش کردم که مطمئن شم سالم به خونه میرسه چون معلوم بود یکم عصبیه میترسیدم کاری با خودش بکنه!
و خب چون ماشین جدید گرفته بودم کلاً توی اون ترافیک نمیفهمید که من تو ماشین بغلیشم یاه یاه یاه😆😂
وایسا چی ؟ اضافیو بیعرضه و عوضی ؟ پوففف خدامن رو لعنت کنه من باید بگم به خودم اضافیو بیعرضه و عوضی که تو رو به این روز انداختم چون مثل تو قوی نبودم که بگم دوست دارم !!!! (همه رو با صدای بلند میگه😑🙄 )
هانیا : هااااااا؟؟؟؟؟ تو اینجا چیکار میکن..چ..چیییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
د دوسم داری ؟ هاااااااااانننننننننننننن؟؟؟؟؟
یونگی : شیبالللللللللللللللللللللللللللللل ( × - × )
میگم برای این که گزارش ندن زیر فیک هامیزنم
#جمهوری-اسلامی-ایران
سبزی پلو با ماهی اِهِم اِهِم سپاهی🤡
( هانیا قبلاً بوکسور بود دیگه مشتاش خیلی قویه )
هانیا با داد خیلی خیلی بلند : فیلم بگیرین فیلم بگیرین آشغالااااااا از من فیلم بگیرن و پشت سرم زرزر کنین نه پشت سر یه آدم بیگناه که فقط از اسکوتر افتادهههههه اینو تو مغز کوچیکتون فرو کنین شماها فقط یه مشت آشغال بیکارِ بیعقلینننننننننننننن!!!!!!!!!!
الانم برین عین سگ پشت سرم زرزر کنین و همه جا پخش کنین که هانیا مدل معروف و بوکسور قدیمی یه مرد بیگناهو به باد کتک گرفت فهمیدین بی عرضههااااااا؟؟؟
از زبون یونگی : پشمام ریخته برگامممممم
اصلاً نمیدونستم باید چیکار کنم همین طوری بهش نگاه میکردم چقدر من خرم و اون چقدر به فکر منِ خره!!!
دیدم داره میره بیرون از کافه پشت سرش دوییدم و دستش رو گرفتم .
از دید هانیا : یکی دیتم رو گرفففتتت ؟؟؟
چطور جرعت کردههه!!!!
بدون نگاه کردن به طرف دستش رو خیلییی مهکم
از بازوش پیچوندم که بلند داد زد .
ب طرف نگاه کردم و سریع دستش رو ول کردم
هانیا : ی ی یونگی ! یونگیا !!! خ خ خوبی ببخشید م من معذرت میخوام وای اون بازوت که بعد از تصادف درد میکنه هم هستتتتت .
یونگی : آآا اییی خ خوبم اوخخخ
نه اصلاً خوب نیستی من خیلی محکم دستتو پیچوندم آیییی بمیرممممم آ آ چیزه یعنی منظورم ببخشید بود
از دید یونگی هانیا منو یه گوشه نشوند و چون لباسم آستین کوتاه بود یکم از آستینشو داد بالا و آروم ماهیچههاشو ماساژ داد.
مغز هانیا اووووو چقدر بازوهاش قویهههه🤩
ولی دوست ندارم حتی چند ثانیهام پیشش باشم اونم مثل بقیه هست و منو طرد کرد دیگه هیشکیو ندارم که بتونم جلوش بخندم با ید با اونم سرد رفتار کنم :)
دستش رو ول کردم و یه چند قدم دور شدم و سرد گفتم : خب دیگه خداحافظ 😒
یونگی : و واسا میگم چیزه داس....
من: هانیا بدون گوش کردن به حرف های یونگی رفت
سوار موتورم شدم و از اونجا دور شدم
داشتم میروندم که نا خودآگاه یدفه دیدم دارم گریه میکنم واسه چیییی ؟ برا اون عوضی؟ ایششش هانیا خاک تو سَرِت دختره ی اضافی !
تو خودتم نمیتونی خودتو تحمل کنی چه برسه به برقی همیشه اضافی و بیعرضه و عوضی بودی :)))
من : ( بچه ها هانیا این هارو تو ذهنش نمیگه بلکه بلند به خودش میگه خیلی بلندم ولی اگه کسی کنارش باشه میشنوه و هم زمان با گفتن این حرف ها گریه میکنه یاااا راستی میخوام یکم ماستیش کنمممم برو پایین 😂 )
یونگی : حالی داشت میرفت که یواشکی با ماشینم دنبالش کردم که مطمئن شم سالم به خونه میرسه چون معلوم بود یکم عصبیه میترسیدم کاری با خودش بکنه!
و خب چون ماشین جدید گرفته بودم کلاً توی اون ترافیک نمیفهمید که من تو ماشین بغلیشم یاه یاه یاه😆😂
وایسا چی ؟ اضافیو بیعرضه و عوضی ؟ پوففف خدامن رو لعنت کنه من باید بگم به خودم اضافیو بیعرضه و عوضی که تو رو به این روز انداختم چون مثل تو قوی نبودم که بگم دوست دارم !!!! (همه رو با صدای بلند میگه😑🙄 )
هانیا : هااااااا؟؟؟؟؟ تو اینجا چیکار میکن..چ..چیییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
د دوسم داری ؟ هاااااااااانننننننننننننن؟؟؟؟؟
یونگی : شیبالللللللللللللللللللللللللللللل ( × - × )
میگم برای این که گزارش ندن زیر فیک هامیزنم
#جمهوری-اسلامی-ایران
سبزی پلو با ماهی اِهِم اِهِم سپاهی🤡
۲.۹k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.