part 28
part 28
جونکوک
صبح از خواب بیدار شدم دوش گرفتم لباسامو پوشیدم و موهامو درست کردم و رفتم پایین همه سره میز صبحانه نشسته بودن منم رفتم نشستم
پ/ج: پسرم هواست به این نیسانگ باشه از اون روزی که بهمون حمله کرد بعدش گمشده حتما کلکی تو کارشه
جونکوک: نگران چیزی نباشید پدر
پ/ج: امروز به جه چانگ بگو بیاد پیشم کارش دارم
جونکوک: باشه پدر
صبحانه مو خوردم و از سر میز صبحانه بلند شدم و رفتم سوار ماشین شدم و به سمته شرکت حرکت کردم
مینسو: پدر مادر نوش جان من سیر شدم
از سر میز صبحانه بلند شدم
م/ج: تو که چیزی نخوردی دخترم
مینسو: من رفتم
م/ج: عزیزم نمیخوای فکری برای زندگی جونکوک بکنی (روبه پدره جونکوک)
پ/ج: مگه زندگیش چشه
م/ج: تو زندگی پسرمو نابود کردی چرا خودت باندو اداره نکردی از همون بچگی تاحالا تو مجبورش کردی که یه مافیا بشه و خوشحالی رو ازش گرفتی
پ/ج: اون پسره منم هست و سلاحشو میخوام و به فکرشم
م/ج: نه تو از اینکه به فکره پسرت باشی بیشتر بهت فکره جه چانگی
پ/ج: کافیه جه چانگ داره میاد حرف نزن
م/ج: ببین بازم به فکره اونی تو کی میخوای به فکره پسرت باشی تو حتا یه دفعه هم تو صورته پسرت یه لبخندم نزدی
پ/ج: گفتم کافیه جه چانگ داره میاد
جه چانگ: صبح بخیر به اهالی خونه
پ/ج: صبح توهم بخیر (با لبخند)
جه چانگ: باهام کاری داشتین آقای جئون آخه جونکوک گفت بیام پیشتون
پ/ج: اره باهات کار داشتم بیا بریم اتاق کارم درضمن چند دفعه بهت بگم بهم بگو عمو
جه چانگ: باشه عمو جان بریم
جونکوک
رسیدم شرکت امروز قراره پارک جیمین بیاد یعنی برای چی میاد
با هزارتا فکر و گم راهی رفتم اتاقم و رویه صندلی نشستم یکم گذشت که با صدای تق در از افکارم اومدم بیرون خانم کو پشته در بود اجازه ورود دادم و اون اومد داخل اتاقم
(نکته خانم کو منشی شرکت جه چانگه )
خانم کو: رئیس مهمونتون اومدن
جونکوک: میتونه بیاد تو
از رویه صندلی بلند شدم و رویه مبلی که کناره پنجره بود نشستم
جیمین: منتظرم بودی
جونکوک: بشین
جیمین
رفتم روبه روش رویه مبل نشستم
جونکوک: چی میخواستی بگی
جیمین: میخوام نیسانگو بگیرم
جونکوک: مگه میدونی که کجا قایم شده
جیمین: نه اما فکر کنم تو بدونی
جونکوک: قصدت چیه
جیمین: میخوام نیسانگو بگیرم و میخوام در این کار شریک باشیم میخوام چیزی رو متوجه بشم اگه کسی که دنبالش بودم یعنی قاتل پدرو مادرم اون بوده که میتونم راحت بکشمش ولی اگه اون نبود تو میتونی کارشو بسازی بخاطر اینکه محمولت رو گرفت
ادامه دارد ^^^^^
💜💜💜💜
💜💜💜
💜💜
💜
jk
جونکوک
صبح از خواب بیدار شدم دوش گرفتم لباسامو پوشیدم و موهامو درست کردم و رفتم پایین همه سره میز صبحانه نشسته بودن منم رفتم نشستم
پ/ج: پسرم هواست به این نیسانگ باشه از اون روزی که بهمون حمله کرد بعدش گمشده حتما کلکی تو کارشه
جونکوک: نگران چیزی نباشید پدر
پ/ج: امروز به جه چانگ بگو بیاد پیشم کارش دارم
جونکوک: باشه پدر
صبحانه مو خوردم و از سر میز صبحانه بلند شدم و رفتم سوار ماشین شدم و به سمته شرکت حرکت کردم
مینسو: پدر مادر نوش جان من سیر شدم
از سر میز صبحانه بلند شدم
م/ج: تو که چیزی نخوردی دخترم
مینسو: من رفتم
م/ج: عزیزم نمیخوای فکری برای زندگی جونکوک بکنی (روبه پدره جونکوک)
پ/ج: مگه زندگیش چشه
م/ج: تو زندگی پسرمو نابود کردی چرا خودت باندو اداره نکردی از همون بچگی تاحالا تو مجبورش کردی که یه مافیا بشه و خوشحالی رو ازش گرفتی
پ/ج: اون پسره منم هست و سلاحشو میخوام و به فکرشم
م/ج: نه تو از اینکه به فکره پسرت باشی بیشتر بهت فکره جه چانگی
پ/ج: کافیه جه چانگ داره میاد حرف نزن
م/ج: ببین بازم به فکره اونی تو کی میخوای به فکره پسرت باشی تو حتا یه دفعه هم تو صورته پسرت یه لبخندم نزدی
پ/ج: گفتم کافیه جه چانگ داره میاد
جه چانگ: صبح بخیر به اهالی خونه
پ/ج: صبح توهم بخیر (با لبخند)
جه چانگ: باهام کاری داشتین آقای جئون آخه جونکوک گفت بیام پیشتون
پ/ج: اره باهات کار داشتم بیا بریم اتاق کارم درضمن چند دفعه بهت بگم بهم بگو عمو
جه چانگ: باشه عمو جان بریم
جونکوک
رسیدم شرکت امروز قراره پارک جیمین بیاد یعنی برای چی میاد
با هزارتا فکر و گم راهی رفتم اتاقم و رویه صندلی نشستم یکم گذشت که با صدای تق در از افکارم اومدم بیرون خانم کو پشته در بود اجازه ورود دادم و اون اومد داخل اتاقم
(نکته خانم کو منشی شرکت جه چانگه )
خانم کو: رئیس مهمونتون اومدن
جونکوک: میتونه بیاد تو
از رویه صندلی بلند شدم و رویه مبلی که کناره پنجره بود نشستم
جیمین: منتظرم بودی
جونکوک: بشین
جیمین
رفتم روبه روش رویه مبل نشستم
جونکوک: چی میخواستی بگی
جیمین: میخوام نیسانگو بگیرم
جونکوک: مگه میدونی که کجا قایم شده
جیمین: نه اما فکر کنم تو بدونی
جونکوک: قصدت چیه
جیمین: میخوام نیسانگو بگیرم و میخوام در این کار شریک باشیم میخوام چیزی رو متوجه بشم اگه کسی که دنبالش بودم یعنی قاتل پدرو مادرم اون بوده که میتونم راحت بکشمش ولی اگه اون نبود تو میتونی کارشو بسازی بخاطر اینکه محمولت رو گرفت
ادامه دارد ^^^^^
💜💜💜💜
💜💜💜
💜💜
💜
jk
۵.۵k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.