مافیای جذاب من
پارت ۱۲
ا/ت ویو
ا/ت: جیمین ولم کن
جیمین: نمیکنم هر چقدر میخوای غر بزن
ا/ت: ولم کن جیمین اگه باهام کاری کنی به خدا خودکشی میکنم
زدم زیر گریه
همینطور گریه میکردم
جیمین از روم بلند شد
جیمین: باهات کاری نمیکنم ولی چرا اینقدر میترسی
ا/ت: چون میترسم
جیمین: ای خدا اخه این شد دلیل ای اصلا ولش بیا بریم پایین
پشت سرت اومدم پایین
یهو وایستادی که محکم خوردم تو کمرت
ا/ت: آی صورتم درد گرفت. جیمین....
جیمین: چیه
ا/ت: تو چرا اینقدر صفتی مثل دیوار میمونی صورتم درد گرفت
جیمین: اینقدر حرف نزن برو پایین
ا/ت: باشه
سریع از جلو رد شدم رفتم پایین
برگشتم سمتش دیدم داره میخنده
ا/ت: چرا میخندی
جیمین: چون شبیه بچه ها دو ساله میمونی منو به خنده میندازی
ا/ت: کی گفته من بچم ها
جیمین: خیلی کوتاهی
ا/ت: اصلا هم کوتاه نیستم
جیمین: تا زانومی
ا/ت: نه من تا نوک سینه هاتم
جیمین: تا کجا؟
متوجه حرفم شدم
دستم و گرفتم جلو دهنم
ا/ت: هیچی زر زدم
جیمین: تا نوک سینه هام؟
زد زیر خنده
ا/ت: اصلا خم خنده دار نیست حالا یه چیزی از دهنم در رفت تا باید اینطوری بخندی
جیمین: تا نوک سینه هامی... باشه باشه بریم
سرم رو ناز کرد
این هم حس خوبی داشت هم باعث شد حالم بد شه
جیمین: چرا وایستادی
ا/ت: دیگه به سر من دست نزن
جیمین: چرا
ا/ت: اخه این حالمو بد میکنه چون تام همیشه این کاری میکرد
زدم زیر گریه
جیمین: هی ا/ت چرا گریه میکنی عهه
ا/ت: همش تقصیر توئه اگه تو منو نمیدزدیدی من اونو تو اون مهمونی نمیدیدم و این اتفاق ها نمیفتاد
جیمین: گریه نکن باشه
اشکام رو پاک کردم
ا/ت: باشه گریه نمیکنم
جیمین: ا/ت چرا اونو فراموش نمیکنی
ا/ت: نمیتونم اخه من دوسش داشتم
جیمین: اینو نگو
ا/ت: من دوسش داشتم
دوباره زدم زیر گریه 😭
جیمین: هی میگم اینو نگو
جیمین ویو
این حرفش حالمو بد میکرد
نمتوجه شدم که دوسش دارم ولی ازش خوشم اومده کلی زن جذاب تر از این دیدم حالا چرا تز این خوشم اومده
اشکاشو پاک کردم
جیمین: ا/ت گریه نکن ببخشید دیگه اینکاری نمیکنم
اولین باری بود از کسی معذرت خواهی میکردم حس عجیبی داشت
برای اینکه حالش بهتر شه بغلش کردم
جیمین: خواهش میکنم برای یه پسر دیگه گریه نکن چرا نمیتونی منو دوست داشته باشی منو اینجا نمیبینی وایستادم..... اونو فراموش کن و بیا پیش من قل میدم خیلی از اون بهتر باشم
اینو که گفتم سرتو اوردی بالا و به من نگاه کردی
ا/ت: چرا از من خوشت اومده؟ فقط فراموشم کن و برو با یکی دیگه من هیچوقت نمیتونم با یه مافیا باشم اینو بفهم
ازم جدا شدی و کیفتو برداشتی و میخواستی بری
بادیگاردام جلوت و گرفتن ولی بهشون اجازه دادم بری
بعد اینکه رفتی زدم از خونه بیرون
نصف شب برگشتم خونه و دم در بخاطر خوردن الکل زیاد از هوش رفتم
ادامه توی پارت بعد....
ا/ت ویو
ا/ت: جیمین ولم کن
جیمین: نمیکنم هر چقدر میخوای غر بزن
ا/ت: ولم کن جیمین اگه باهام کاری کنی به خدا خودکشی میکنم
زدم زیر گریه
همینطور گریه میکردم
جیمین از روم بلند شد
جیمین: باهات کاری نمیکنم ولی چرا اینقدر میترسی
ا/ت: چون میترسم
جیمین: ای خدا اخه این شد دلیل ای اصلا ولش بیا بریم پایین
پشت سرت اومدم پایین
یهو وایستادی که محکم خوردم تو کمرت
ا/ت: آی صورتم درد گرفت. جیمین....
جیمین: چیه
ا/ت: تو چرا اینقدر صفتی مثل دیوار میمونی صورتم درد گرفت
جیمین: اینقدر حرف نزن برو پایین
ا/ت: باشه
سریع از جلو رد شدم رفتم پایین
برگشتم سمتش دیدم داره میخنده
ا/ت: چرا میخندی
جیمین: چون شبیه بچه ها دو ساله میمونی منو به خنده میندازی
ا/ت: کی گفته من بچم ها
جیمین: خیلی کوتاهی
ا/ت: اصلا هم کوتاه نیستم
جیمین: تا زانومی
ا/ت: نه من تا نوک سینه هاتم
جیمین: تا کجا؟
متوجه حرفم شدم
دستم و گرفتم جلو دهنم
ا/ت: هیچی زر زدم
جیمین: تا نوک سینه هام؟
زد زیر خنده
ا/ت: اصلا خم خنده دار نیست حالا یه چیزی از دهنم در رفت تا باید اینطوری بخندی
جیمین: تا نوک سینه هامی... باشه باشه بریم
سرم رو ناز کرد
این هم حس خوبی داشت هم باعث شد حالم بد شه
جیمین: چرا وایستادی
ا/ت: دیگه به سر من دست نزن
جیمین: چرا
ا/ت: اخه این حالمو بد میکنه چون تام همیشه این کاری میکرد
زدم زیر گریه
جیمین: هی ا/ت چرا گریه میکنی عهه
ا/ت: همش تقصیر توئه اگه تو منو نمیدزدیدی من اونو تو اون مهمونی نمیدیدم و این اتفاق ها نمیفتاد
جیمین: گریه نکن باشه
اشکام رو پاک کردم
ا/ت: باشه گریه نمیکنم
جیمین: ا/ت چرا اونو فراموش نمیکنی
ا/ت: نمیتونم اخه من دوسش داشتم
جیمین: اینو نگو
ا/ت: من دوسش داشتم
دوباره زدم زیر گریه 😭
جیمین: هی میگم اینو نگو
جیمین ویو
این حرفش حالمو بد میکرد
نمتوجه شدم که دوسش دارم ولی ازش خوشم اومده کلی زن جذاب تر از این دیدم حالا چرا تز این خوشم اومده
اشکاشو پاک کردم
جیمین: ا/ت گریه نکن ببخشید دیگه اینکاری نمیکنم
اولین باری بود از کسی معذرت خواهی میکردم حس عجیبی داشت
برای اینکه حالش بهتر شه بغلش کردم
جیمین: خواهش میکنم برای یه پسر دیگه گریه نکن چرا نمیتونی منو دوست داشته باشی منو اینجا نمیبینی وایستادم..... اونو فراموش کن و بیا پیش من قل میدم خیلی از اون بهتر باشم
اینو که گفتم سرتو اوردی بالا و به من نگاه کردی
ا/ت: چرا از من خوشت اومده؟ فقط فراموشم کن و برو با یکی دیگه من هیچوقت نمیتونم با یه مافیا باشم اینو بفهم
ازم جدا شدی و کیفتو برداشتی و میخواستی بری
بادیگاردام جلوت و گرفتن ولی بهشون اجازه دادم بری
بعد اینکه رفتی زدم از خونه بیرون
نصف شب برگشتم خونه و دم در بخاطر خوردن الکل زیاد از هوش رفتم
ادامه توی پارت بعد....
۱۵.۹k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.