فیک عشق دوتا دوست(part2)
آقای جئون و جیمین داشتن حرف میزدن
یهو گوشیم زنگ خورد و دوتاشون تمام کردن
+:ببخشید
نگاه گوشی کردم شماره بود
بلند شدم و رفتم دم در و جواب دادم
+:بفرمائید
...:ا/ت دخترم خودتی
یه لحضه رفتم تو شک
+:با.. با..بابا
...:دختر خوشکلم
+:بابا تو کجا بودی میدونی چقدر دنبالت گشتم(گریه)
ویو جیمین
داشتم با کوک حرف میزدم صدای هق هقق های کسی رو شنیدم
صداش شبیه ا/ت بود
=:کوک یه لحضه صبر کن
رفتم بیرون رفتم بیرون دیدم بله ا/ت بود داشت گریه میکرد
=:ا/ت خوبی
+:جیمین بابامه (گریه)
رفتم تو شک
=:باشه باشه آروم باش
+:بابا کجایی ؟هق
...:ادرس میفرستم بیا ...راستی کی پیشته
+:هق دوستم
...:دوستت؟
+:هق اره
...:خوب خشکلم بعد میبینمت
قطع کرد
+:جیمین شیی(گریه)
=:آروم باش اکی
+:هققق
=:بیا بریم داخل
ویو کوک
جیمین آمد داخل و گفت
=ببخشید کوک جلسه رو بزاریم یه روز دیگه
_:باشه پس میبینمت
رونا بریم
÷:چشم
رفتم رونا رو برسونم
که باباش آمد بیرون
...:اقای جئون خوش آمدید بیاید داخل پدرتون هم
هستن
_:ممنون ...اکی
رفتم داخل خونه به همه سلام کردم و نشستم
ب کوک:پسرم یه قرار دادی به آقای کیم بستم خاستم
با خبر شی
_:چه قرار دادی
ب کوک :با دخترشون ازدواج کنی
هان؟ اینا چی میگن من با رونا
_:چیی پدر ولی من نمیخوام ازدواج کنم
ب کوک:نظرتو نخواستم
_:ولی پدر
که یهو....
لایک و کامنت یادتون نره💫♥️
یهو گوشیم زنگ خورد و دوتاشون تمام کردن
+:ببخشید
نگاه گوشی کردم شماره بود
بلند شدم و رفتم دم در و جواب دادم
+:بفرمائید
...:ا/ت دخترم خودتی
یه لحضه رفتم تو شک
+:با.. با..بابا
...:دختر خوشکلم
+:بابا تو کجا بودی میدونی چقدر دنبالت گشتم(گریه)
ویو جیمین
داشتم با کوک حرف میزدم صدای هق هقق های کسی رو شنیدم
صداش شبیه ا/ت بود
=:کوک یه لحضه صبر کن
رفتم بیرون رفتم بیرون دیدم بله ا/ت بود داشت گریه میکرد
=:ا/ت خوبی
+:جیمین بابامه (گریه)
رفتم تو شک
=:باشه باشه آروم باش
+:بابا کجایی ؟هق
...:ادرس میفرستم بیا ...راستی کی پیشته
+:هق دوستم
...:دوستت؟
+:هق اره
...:خوب خشکلم بعد میبینمت
قطع کرد
+:جیمین شیی(گریه)
=:آروم باش اکی
+:هققق
=:بیا بریم داخل
ویو کوک
جیمین آمد داخل و گفت
=ببخشید کوک جلسه رو بزاریم یه روز دیگه
_:باشه پس میبینمت
رونا بریم
÷:چشم
رفتم رونا رو برسونم
که باباش آمد بیرون
...:اقای جئون خوش آمدید بیاید داخل پدرتون هم
هستن
_:ممنون ...اکی
رفتم داخل خونه به همه سلام کردم و نشستم
ب کوک:پسرم یه قرار دادی به آقای کیم بستم خاستم
با خبر شی
_:چه قرار دادی
ب کوک :با دخترشون ازدواج کنی
هان؟ اینا چی میگن من با رونا
_:چیی پدر ولی من نمیخوام ازدواج کنم
ب کوک:نظرتو نخواستم
_:ولی پدر
که یهو....
لایک و کامنت یادتون نره💫♥️
۱۰.۷k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.