جادوگر سفید و سیاه پارت۴
_____________
ویو ا/ت
ان پسر واقعا مهربان بود جادوگران سفید واقعا خوب هستند ولی برایم عجیب بود شنیده بودم که جادوگران سیاه همیشه به شخصی که وارد جنگل شود آسیب میزنند یا میکشنشون ولی او گفت من را آزاد کنند شاید مردم اشتباه کرده اند نمیدانم ان مرد مرا به یک ساختمان بزرگ برد و برایم اتاق گرفت وارد اتاقم شدم خیلی زیبا بود سبک کلاسیکی داشت بسیار زیبا ولی ساده سبک موردعلاقه ی من بود روی تخت دراز کشیدم و کم کم خوابم برد
ویو جین
من درحال پرواز در جنگل بودم که فریاد کمک کسی را شنیدم به سمت صدا رفتم باز هم برادرم بود من هیچ وقت نفهمیدم چرا تهیونگ طرف بدی را انتخاب کرد و به خاندانمان پشت کرد جلویش رو گرفتم ولی تا دختر را دیدم حس عجیبی گرفتم از دختره خیلی خوشم آمد به دل مینشست رفتم به سمت ساختمانی که تمام انسان ها را به اونجا میبردم و برایش یک اتاق گرفتم دختری بسیار مهربان و دوست داشتنی بود بعد از آن به قصر برگشتم
.....: سرورم شما باز کجا رفته بودید
جین: نگران نباشید در جنگل بودم و یک دختری که به کمک نیاز داشت پیدا کردم
.... : ولی شما میدانید که پادشاه هستید و ممکن است جادوگران سیاه شما را بگیریند و بکشند
جین: تهیونگ بارها فرصت کشتن من را داشت ولی انجام نداد پس نگران نباشید او برادرم است
.... : باشد در اتاقتان وزیر منتظر شماست میخواهد چیز مهمی به شما بگوید
جین: باشد
به اتاقم رفتم که وزیر را دیدم
جین:سلام
وزیر:درود بر سرورم
جین: چه شده است نگهبان ها میگویند موضوع مهمی را باید بگویید
وزیر:بله درست است*جین نشست رو صندلی* سرورم شما باید ازدواج کنید و وارثی بدنیا بیاورید اگر خدایی نکرده اتفاقی برای شما بیفتد ما چه کار باید کنیم؟
جین:وزیر ما بارها در این باره صحبت کرده ایم من اگر عاشق کسی بشوم و این عشق دو طرفه باشد بدون صبر مراسم ازدواج را انجام میدهم من نمیتوانم با کسی که دوسم ندارد و دوسش ندارم ازدواج کنم اگر موضوع دیگری نیست میتوانی بروی
وزیر:چشم سرورم با اجازتون
ویو تهیونگ
درجنگل با چندتا از نگهبان در حال قدم زدن بودیم که یک دختری را دیدم به آنها دستور دادم بگیریدنش به دختر نزدیک شدم و محو زیبایی او شدم به خاطر وردی که خوانده بودم و در خودم عبدی کردم میتوانستم ذات او را تشخیص دهم او هم در ظاهر و هم در باطن بسیار زیبا بود میخواستم او زنم شود تا اینکه برادرم آمد و او را با خودش برد درست مانند خانواده ام لعنتت کنن کیم سوک جین من میدانم با تو چه کار کنم به نگهبان ها دستور دادم که آن دختر را برایم پیدا کنند و خودم هم به سمت قصر رفتم و با فکر آن دختر به خواب عمیقی فرو رفتم
شرط ۱۰ لایک
۱۵ کامنت
اسلاید ۲ اتاق ا/ت
۳ قصر جین ۴ قصر تهیونگ
۵ بخشی از اتاق جین ۶ بخشی از اتاق تهیونگ (تمش رو سیاه تصور کنید عکس دیگه ای پیدا نکردم )
من موندم من که آدم رکی هستم و خیلی ف.ح.ش میدم چرا باید بیام اینجوری بنویسم
بعد درباره ی کسایی که جون عشقم جیهوپ رو قسممیخورن جان جیهوپ بزار خارج از شوخی اگه ببینم کسی جون جیهوپ رو قسم بخوره تا دو روز پارت اپ نمیکنم شوخی هم ندارم یه نفر قسم بده اوکی ولی اگه بشه دو نفر تا دوروز خبری از پارت جدید نیست😊
ویو ا/ت
ان پسر واقعا مهربان بود جادوگران سفید واقعا خوب هستند ولی برایم عجیب بود شنیده بودم که جادوگران سیاه همیشه به شخصی که وارد جنگل شود آسیب میزنند یا میکشنشون ولی او گفت من را آزاد کنند شاید مردم اشتباه کرده اند نمیدانم ان مرد مرا به یک ساختمان بزرگ برد و برایم اتاق گرفت وارد اتاقم شدم خیلی زیبا بود سبک کلاسیکی داشت بسیار زیبا ولی ساده سبک موردعلاقه ی من بود روی تخت دراز کشیدم و کم کم خوابم برد
ویو جین
من درحال پرواز در جنگل بودم که فریاد کمک کسی را شنیدم به سمت صدا رفتم باز هم برادرم بود من هیچ وقت نفهمیدم چرا تهیونگ طرف بدی را انتخاب کرد و به خاندانمان پشت کرد جلویش رو گرفتم ولی تا دختر را دیدم حس عجیبی گرفتم از دختره خیلی خوشم آمد به دل مینشست رفتم به سمت ساختمانی که تمام انسان ها را به اونجا میبردم و برایش یک اتاق گرفتم دختری بسیار مهربان و دوست داشتنی بود بعد از آن به قصر برگشتم
.....: سرورم شما باز کجا رفته بودید
جین: نگران نباشید در جنگل بودم و یک دختری که به کمک نیاز داشت پیدا کردم
.... : ولی شما میدانید که پادشاه هستید و ممکن است جادوگران سیاه شما را بگیریند و بکشند
جین: تهیونگ بارها فرصت کشتن من را داشت ولی انجام نداد پس نگران نباشید او برادرم است
.... : باشد در اتاقتان وزیر منتظر شماست میخواهد چیز مهمی به شما بگوید
جین: باشد
به اتاقم رفتم که وزیر را دیدم
جین:سلام
وزیر:درود بر سرورم
جین: چه شده است نگهبان ها میگویند موضوع مهمی را باید بگویید
وزیر:بله درست است*جین نشست رو صندلی* سرورم شما باید ازدواج کنید و وارثی بدنیا بیاورید اگر خدایی نکرده اتفاقی برای شما بیفتد ما چه کار باید کنیم؟
جین:وزیر ما بارها در این باره صحبت کرده ایم من اگر عاشق کسی بشوم و این عشق دو طرفه باشد بدون صبر مراسم ازدواج را انجام میدهم من نمیتوانم با کسی که دوسم ندارد و دوسش ندارم ازدواج کنم اگر موضوع دیگری نیست میتوانی بروی
وزیر:چشم سرورم با اجازتون
ویو تهیونگ
درجنگل با چندتا از نگهبان در حال قدم زدن بودیم که یک دختری را دیدم به آنها دستور دادم بگیریدنش به دختر نزدیک شدم و محو زیبایی او شدم به خاطر وردی که خوانده بودم و در خودم عبدی کردم میتوانستم ذات او را تشخیص دهم او هم در ظاهر و هم در باطن بسیار زیبا بود میخواستم او زنم شود تا اینکه برادرم آمد و او را با خودش برد درست مانند خانواده ام لعنتت کنن کیم سوک جین من میدانم با تو چه کار کنم به نگهبان ها دستور دادم که آن دختر را برایم پیدا کنند و خودم هم به سمت قصر رفتم و با فکر آن دختر به خواب عمیقی فرو رفتم
شرط ۱۰ لایک
۱۵ کامنت
اسلاید ۲ اتاق ا/ت
۳ قصر جین ۴ قصر تهیونگ
۵ بخشی از اتاق جین ۶ بخشی از اتاق تهیونگ (تمش رو سیاه تصور کنید عکس دیگه ای پیدا نکردم )
من موندم من که آدم رکی هستم و خیلی ف.ح.ش میدم چرا باید بیام اینجوری بنویسم
بعد درباره ی کسایی که جون عشقم جیهوپ رو قسممیخورن جان جیهوپ بزار خارج از شوخی اگه ببینم کسی جون جیهوپ رو قسم بخوره تا دو روز پارت اپ نمیکنم شوخی هم ندارم یه نفر قسم بده اوکی ولی اگه بشه دو نفر تا دوروز خبری از پارت جدید نیست😊
۲۴.۸k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.