یه دیوونه دنبالم کرده!!!(part18)
اینطوری میشه، الان از کارم پشیمونم و می خوام به دینا بگم که فردا نیاد پولی هم که دادم هم برای خودش.
رفتم از حموم بیرون گوشی رو برداشتم زنگ زدم به دینا، با اینکه ۳ نصف شبه ولی آنلاین بود.
√الو؟
+سلام دینا.
√سلام، چه خبر؟!
+هیچی فقط می خواستم قرار داد لغو بشه.
√اها اوکی، می خوای پولت رو برگردونم؟(چه آدم با شرفی)
+نه بمونه برای خودت برید با جیهون خرج کنید( جیهون شوهر دیناعه)
√آآآممم لازم نیس، ولی قبوله بابای.
+خدافظ.
گوشی رو قطع کردم و رفتم داخل حموم ا.ت رو دیدم که یه تیغ برداشته و نزدیک رگش کرده و...
(ویو ا.ت)
دیگه خسته شده بودم، رفتم سمت کمد حموم و یه تیغ برداشتم و نزدیک شاهرگ ام کردم خواستم رگم رو بزنم کوک از پشت حمله کرد بهم و تیغ رو ازم گرفت و تو دستش خورد کرد، دستش کلا خونی شده بود و داشت گریه می کرد.
+ا.ت بسه، بسه، نقاشی مو پاره کردی، همش طرف بقیه رو میگیری، داشتی منو به خاطر یه خودکشی ترک می کردی، ا.ت ا.ت من می خوام می خوام...(نفسش بالا نمی یومد)
+می خوام یه زندگیه ساده داشته باشم.(اشک هاشو پاک می کنه)
کوک با اینکه اذیتم کرده بود ولی حرف هاش خیلی خیلی واقعی بود.
رفتم سمتش و دستای زخمیش رو گرفتم دستم ناز کردمش.
+منو بابت امروز ببخش خیلی اذیتت کردم.......میشه زخمت رو ببینم؟
سرم رو به نشونه ی مثبت تکون دادم، کوک منو گذاشت رو پاش و دستش رو آروم روی دستم کشید و دستم رو آوورد جلوی صورتش و بوس کرد.
+هنوزم دوست دارم، می خوام یه نقاشی تازه بکشم.
_کوک قول بده دیگه اذیتم نکنی!!!!؟؟؟
_دیگه خسته شدم کوک(اشک هاش سرازیر میشن)
اومد نزدیک صورتم و آروم لبم رو بوسید.
(سه سال بعد...)
داشتم می رفتم سمت خونه ی رزی دیدم که جیمین دوست بچگیام داره با رزی از خیابون رد میشه، من تو ماشین نشسته بودم و داشتم به اون دوتا زوج خوشحال نگاه می کردم.
_راننده، بریم پاساژ........دیگه نمی خوام برم پیش رزی.
راننده: چشم خانم.
گوشیم رو برداشتم و به رزی زنگ زدم، دیدم سر دوتا بوق جواب داد:
✓سلام خر.
_سلام گاو.
✓چطوری، چیشد بهم زنگ زدی؟!
_هیچی خواستم تبریک بگم.
✓چیرو؟!
_اینکه الان دوست پسر داری.
✓از کجا فهمیدی.
_فهمیدم دیگه، قدرشو بدون جیمین آدم خوبیه.
✓از کجا می دونی اسمش جیمینه؟؟؟
_اون همکلاسیه بچگیام بود، از کلاس پنجم به بعد ندیدمش.
✓اآآاااااااا تو الان کجایی؟!
_تو راه خونه ی تو بودم، شما دوتا زوج رو دیدم رفتم سمت مرکز خرید.
✓مارو تو کجا دیدی؟!
_کنار پیاده رو.
✓من سخنی ندارم دیگه.
_خوب بابای.
✓بابای.
(فلش بک بعد از اینکه خرید کرد و رفت سمت خونه پیش جونگکوک)
رفتم در خونه رو باز کردم دیدم جونگکوک...............رگش رو زده، یعنی چیشده؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
_کوککککککککککککک!
سریع زنگ زدم به اورژانس، بعد از 10 دقیقه اومدن، کوک رو بلند کردن و بردن گذاشتن روی برانکارد، کوک هنوز چشماش باز بود با دیدن من با اون وضعیت اش خندید و آروم گفت:
+سعی نکن فرار کنی، خودم پیدات می کنم.
چیشده؟؟؟ چی می گفت، برای چی باید فرار کنم؟؟؟
نکنه اتفاقی افتاده؟؟؟
رفتم سوار ماشین شدم و به راننده گفتم بره سمت بیمارستان..........
کوک رو بردن سریع اتاق عمل، منم جلوی در اتاق عمل نشستم تا دکتر بیاد بیرون...
(4 ساعت بعد...)
از خواب بلند شدم دیدم دکتر اومدن از اتاق عمل بیرون سریع رفتم سمتش..
_اقای دکتر همسرم حالشون خوبع؟!
دکتر: زیاد رگش رو نزده، فردا هم مرخص میشه، فقط این چند روز مواظبشون باشید.
_اها ممنون.......می تونم برم پیشش؟
دکتر: بله می تونید.
رفتم سمت اتاقش و درو باز کردم، مثل یه بانی خوابیده بود با اینکه رگش رو زده بود.
رفتم دستش رو گرفتم که دستم رو فشار داد، یه اشک از چشماش پایین رفت...
#بی_تی_اس.
#وی.
#جونگکوک.
#کیوت.
#جیمین.
رفتم از حموم بیرون گوشی رو برداشتم زنگ زدم به دینا، با اینکه ۳ نصف شبه ولی آنلاین بود.
√الو؟
+سلام دینا.
√سلام، چه خبر؟!
+هیچی فقط می خواستم قرار داد لغو بشه.
√اها اوکی، می خوای پولت رو برگردونم؟(چه آدم با شرفی)
+نه بمونه برای خودت برید با جیهون خرج کنید( جیهون شوهر دیناعه)
√آآآممم لازم نیس، ولی قبوله بابای.
+خدافظ.
گوشی رو قطع کردم و رفتم داخل حموم ا.ت رو دیدم که یه تیغ برداشته و نزدیک رگش کرده و...
(ویو ا.ت)
دیگه خسته شده بودم، رفتم سمت کمد حموم و یه تیغ برداشتم و نزدیک شاهرگ ام کردم خواستم رگم رو بزنم کوک از پشت حمله کرد بهم و تیغ رو ازم گرفت و تو دستش خورد کرد، دستش کلا خونی شده بود و داشت گریه می کرد.
+ا.ت بسه، بسه، نقاشی مو پاره کردی، همش طرف بقیه رو میگیری، داشتی منو به خاطر یه خودکشی ترک می کردی، ا.ت ا.ت من می خوام می خوام...(نفسش بالا نمی یومد)
+می خوام یه زندگیه ساده داشته باشم.(اشک هاشو پاک می کنه)
کوک با اینکه اذیتم کرده بود ولی حرف هاش خیلی خیلی واقعی بود.
رفتم سمتش و دستای زخمیش رو گرفتم دستم ناز کردمش.
+منو بابت امروز ببخش خیلی اذیتت کردم.......میشه زخمت رو ببینم؟
سرم رو به نشونه ی مثبت تکون دادم، کوک منو گذاشت رو پاش و دستش رو آروم روی دستم کشید و دستم رو آوورد جلوی صورتش و بوس کرد.
+هنوزم دوست دارم، می خوام یه نقاشی تازه بکشم.
_کوک قول بده دیگه اذیتم نکنی!!!!؟؟؟
_دیگه خسته شدم کوک(اشک هاش سرازیر میشن)
اومد نزدیک صورتم و آروم لبم رو بوسید.
(سه سال بعد...)
داشتم می رفتم سمت خونه ی رزی دیدم که جیمین دوست بچگیام داره با رزی از خیابون رد میشه، من تو ماشین نشسته بودم و داشتم به اون دوتا زوج خوشحال نگاه می کردم.
_راننده، بریم پاساژ........دیگه نمی خوام برم پیش رزی.
راننده: چشم خانم.
گوشیم رو برداشتم و به رزی زنگ زدم، دیدم سر دوتا بوق جواب داد:
✓سلام خر.
_سلام گاو.
✓چطوری، چیشد بهم زنگ زدی؟!
_هیچی خواستم تبریک بگم.
✓چیرو؟!
_اینکه الان دوست پسر داری.
✓از کجا فهمیدی.
_فهمیدم دیگه، قدرشو بدون جیمین آدم خوبیه.
✓از کجا می دونی اسمش جیمینه؟؟؟
_اون همکلاسیه بچگیام بود، از کلاس پنجم به بعد ندیدمش.
✓اآآاااااااا تو الان کجایی؟!
_تو راه خونه ی تو بودم، شما دوتا زوج رو دیدم رفتم سمت مرکز خرید.
✓مارو تو کجا دیدی؟!
_کنار پیاده رو.
✓من سخنی ندارم دیگه.
_خوب بابای.
✓بابای.
(فلش بک بعد از اینکه خرید کرد و رفت سمت خونه پیش جونگکوک)
رفتم در خونه رو باز کردم دیدم جونگکوک...............رگش رو زده، یعنی چیشده؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
_کوککککککککککککک!
سریع زنگ زدم به اورژانس، بعد از 10 دقیقه اومدن، کوک رو بلند کردن و بردن گذاشتن روی برانکارد، کوک هنوز چشماش باز بود با دیدن من با اون وضعیت اش خندید و آروم گفت:
+سعی نکن فرار کنی، خودم پیدات می کنم.
چیشده؟؟؟ چی می گفت، برای چی باید فرار کنم؟؟؟
نکنه اتفاقی افتاده؟؟؟
رفتم سوار ماشین شدم و به راننده گفتم بره سمت بیمارستان..........
کوک رو بردن سریع اتاق عمل، منم جلوی در اتاق عمل نشستم تا دکتر بیاد بیرون...
(4 ساعت بعد...)
از خواب بلند شدم دیدم دکتر اومدن از اتاق عمل بیرون سریع رفتم سمتش..
_اقای دکتر همسرم حالشون خوبع؟!
دکتر: زیاد رگش رو نزده، فردا هم مرخص میشه، فقط این چند روز مواظبشون باشید.
_اها ممنون.......می تونم برم پیشش؟
دکتر: بله می تونید.
رفتم سمت اتاقش و درو باز کردم، مثل یه بانی خوابیده بود با اینکه رگش رو زده بود.
رفتم دستش رو گرفتم که دستم رو فشار داد، یه اشک از چشماش پایین رفت...
#بی_تی_اس.
#وی.
#جونگکوک.
#کیوت.
#جیمین.
۱۲.۱k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.