تک پارتی فلیکس:)
وقتی بهت خیانت می کنه و تو... 🩷
پیراهن و شلوار سرمه ای پوشید و سوار ماشین سرمه ای درخشانش شد و دوستش هم سوار شد و با هم به بار رسیدن.
وارد بار شدن و هر دو به سمت بارمن رفتن و سفارش هاشونو دادن و بعد از گرفتن نوشیدنی هاشون مشغول راه رفتن توی فضای بار شدن. هر از گاهی به افراد نگاهی می کردن و راهشونو کج می کردند. در حال قدم زدن بودن که دوست فلیکس گفت: من میرم دوباره نوشیدنی بگیرم. باهام میای؟
فلیکس نه گفت و راهشو کج کرد.
در حال راه رفتن بود که تو رو دیدی. دقیقه ی اول تو رو نشناخت. نزدیکت شد که با دیدن صورتت تعجب کرد.
لباسی کوتاه پوشیده بودی که تتو های بدنت مشخص بود.
بوی الکل رو از فاصله ی زیاد ازت احساس می کرد که معلوم بود چقدر نوشیدی.
فلیکس نگاهی به وضعیتت کرد و گفت: حالت خوبه؟
نگاهی بهش انداختی و گفتی: من شمارو نمی شناسم.
فلیکس گفت: نه، ولی فکر کنم حالتون خوب نیست نه؟ کمک می خواید؟
گفتی: من خوبم فقط یکم مستم.
خواستی بلند بشی که تعادلت رو از دست دادی و توی بغل فلیکس افتادی.
متعجب ازش فاصله گرفتی و گفتی : تو منو یه شخص آشنا می اندازی.
فلیکس با لبخند گفت : یاد کی؟
ادامه دادی: دوست پسر سابقم. خیلی خوب بود. به خاطر اینکه بهم خیانت کرد این شده وضعیتم.
فلیکس هیچ وقت فکرشو نمی کرد همچین بلایی سرت آورده باشه.
لبخندی غمگین زد و گفت: ببینم می خوای برات نوشیدنی بخرم؟
لبخندی زدی و گفتی: خیلی ممنون. تو واقعا شبیهشی.
فلیکس گفت: خوشحالم شبیهشم
پیراهن و شلوار سرمه ای پوشید و سوار ماشین سرمه ای درخشانش شد و دوستش هم سوار شد و با هم به بار رسیدن.
وارد بار شدن و هر دو به سمت بارمن رفتن و سفارش هاشونو دادن و بعد از گرفتن نوشیدنی هاشون مشغول راه رفتن توی فضای بار شدن. هر از گاهی به افراد نگاهی می کردن و راهشونو کج می کردند. در حال قدم زدن بودن که دوست فلیکس گفت: من میرم دوباره نوشیدنی بگیرم. باهام میای؟
فلیکس نه گفت و راهشو کج کرد.
در حال راه رفتن بود که تو رو دیدی. دقیقه ی اول تو رو نشناخت. نزدیکت شد که با دیدن صورتت تعجب کرد.
لباسی کوتاه پوشیده بودی که تتو های بدنت مشخص بود.
بوی الکل رو از فاصله ی زیاد ازت احساس می کرد که معلوم بود چقدر نوشیدی.
فلیکس نگاهی به وضعیتت کرد و گفت: حالت خوبه؟
نگاهی بهش انداختی و گفتی: من شمارو نمی شناسم.
فلیکس گفت: نه، ولی فکر کنم حالتون خوب نیست نه؟ کمک می خواید؟
گفتی: من خوبم فقط یکم مستم.
خواستی بلند بشی که تعادلت رو از دست دادی و توی بغل فلیکس افتادی.
متعجب ازش فاصله گرفتی و گفتی : تو منو یه شخص آشنا می اندازی.
فلیکس با لبخند گفت : یاد کی؟
ادامه دادی: دوست پسر سابقم. خیلی خوب بود. به خاطر اینکه بهم خیانت کرد این شده وضعیتم.
فلیکس هیچ وقت فکرشو نمی کرد همچین بلایی سرت آورده باشه.
لبخندی غمگین زد و گفت: ببینم می خوای برات نوشیدنی بخرم؟
لبخندی زدی و گفتی: خیلی ممنون. تو واقعا شبیهشی.
فلیکس گفت: خوشحالم شبیهشم
۱۱.۳k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.