باد جن توی خانه میپیچید..
باد جن توی خانه میپیچید..
وردها در سرم اثر کردند..
از ته یک دریچه ی مسدود..
پیرزن ها ب من نظر کردند..
توی خوابم کسی خبر میداد..
از خروش دوباره ی چنگیز..
صبح آن روز خودکشی کردند..
جوجه هامان اوایل پاییز..
بال پروانه های در آتش..
کوچ اجباری پرستوها..
وقت تلفیق زندگی با مرگ..
ضربه خوردن در عمق پستوها..
مثل یک پادشاه بی قلعه..
با دو دست بریده از آرنج..
ظرف یک لحظه کودتا کردند..
مهره های روی صفحه ی شطرنج...
ماه از قلب آسمان افتاد..
از ته یک دریچه ی مسدود..
پیرمردی مرا صدا میکرد..
توی دستش ستاره ی داوود ..
رقص اشباح کلبه ی وحشت..
عکس چشمان دختری در جام..
روی موهای من حنا بستند ..
کل جن های داخل حمام..
روح یک مرد منحرف در من..
یا الاغی ک کشته شد در گل..
برق اغفال آخرین کودک..
توی چشمان اصغر قاتل..
من ب ساز کسی نمی رقصم..
میبرندم ب جشن اجباری..
دختری زیر دامنی کوتاه ..
مثل رقاصه های درباری..
نو عروس فرانکنشتاینم..
دختری زیر دامنی کوتاه..
قسمت این بوده منتظر باشم..
تا بیاید مسافری از ماه..
مادرم زیر زندگی زایید..
دختری را ک استرس دارد ..
آسمان روی سینه اش رمبید ..
وحشت از کاسه های مس دارد ..
مثل رفتار شیزوفرنی ها..
وقت سردرد های سریالی..
خاطراتی ک گم شد و پیداست..
توی آثار سالوادور دالی..
من گرفتار مردنم بودم..
روی بوم سیاه هر نقاش..
پر کشیدم ب شهر تاریکی..
خوو گرفتم ب جلد یک خفاش..
من نشستم و خودکشی کردم..
رو ب رخت عزای هر انسان..
تا بفهمم چرا نمیترسند..
مرده ها از سکوت قبرستان..
از سکوت دوباره میترسم..
وحشت از سرزمین بی حومه..
زندگی اتفاق مشکوکی ست ..
لای پرونده های مختومه..
پیرزن ها ب من نظر کردند..
پا نهادم ب کشور تبعید..
بعد مرگم ب مادرم گفتند:
روح او را کسی نیامرزید..
وردها در سرم اثر کردند..
از ته یک دریچه ی مسدود..
پیرزن ها ب من نظر کردند..
توی خوابم کسی خبر میداد..
از خروش دوباره ی چنگیز..
صبح آن روز خودکشی کردند..
جوجه هامان اوایل پاییز..
بال پروانه های در آتش..
کوچ اجباری پرستوها..
وقت تلفیق زندگی با مرگ..
ضربه خوردن در عمق پستوها..
مثل یک پادشاه بی قلعه..
با دو دست بریده از آرنج..
ظرف یک لحظه کودتا کردند..
مهره های روی صفحه ی شطرنج...
ماه از قلب آسمان افتاد..
از ته یک دریچه ی مسدود..
پیرمردی مرا صدا میکرد..
توی دستش ستاره ی داوود ..
رقص اشباح کلبه ی وحشت..
عکس چشمان دختری در جام..
روی موهای من حنا بستند ..
کل جن های داخل حمام..
روح یک مرد منحرف در من..
یا الاغی ک کشته شد در گل..
برق اغفال آخرین کودک..
توی چشمان اصغر قاتل..
من ب ساز کسی نمی رقصم..
میبرندم ب جشن اجباری..
دختری زیر دامنی کوتاه ..
مثل رقاصه های درباری..
نو عروس فرانکنشتاینم..
دختری زیر دامنی کوتاه..
قسمت این بوده منتظر باشم..
تا بیاید مسافری از ماه..
مادرم زیر زندگی زایید..
دختری را ک استرس دارد ..
آسمان روی سینه اش رمبید ..
وحشت از کاسه های مس دارد ..
مثل رفتار شیزوفرنی ها..
وقت سردرد های سریالی..
خاطراتی ک گم شد و پیداست..
توی آثار سالوادور دالی..
من گرفتار مردنم بودم..
روی بوم سیاه هر نقاش..
پر کشیدم ب شهر تاریکی..
خوو گرفتم ب جلد یک خفاش..
من نشستم و خودکشی کردم..
رو ب رخت عزای هر انسان..
تا بفهمم چرا نمیترسند..
مرده ها از سکوت قبرستان..
از سکوت دوباره میترسم..
وحشت از سرزمین بی حومه..
زندگی اتفاق مشکوکی ست ..
لای پرونده های مختومه..
پیرزن ها ب من نظر کردند..
پا نهادم ب کشور تبعید..
بعد مرگم ب مادرم گفتند:
روح او را کسی نیامرزید..
۳.۲k
۰۹ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.