گردنبند جادویی قسمت ۱۶
یه شب که جمعه بود و کار نداشتیم توی خونه نشسته بودیم
+ میشه بری خوراکی بخری باهم فیلم ببنیم
_ باش . ( الهی دورت بگردم دلش خوراکی میخواد)
سوهو رفت منم نشسته بودم که یهو درو زدن متعجب مونده بودم که چقد زود سوهو برگشت وقتی درو باز کردم سیاهی دیدم و بیهوش شدم
♡ برگشتم دیدم در خونه بازه سریع رفتم توی خونه دیدم یونا نیست . همه جا رو گشتم زنگ ملیس زدم مطمئن بودم کار اون هس برای همین با ماشین رفتم دنبال یونا میدونستم کجاست همیشه ملیس هروقت کسی رو پیدا میکرد همشون رو بهم میگفت ببرم یجا
☆ اصن نمیدونستم قضیه چیه فک کنم زیر سر همین سوهو هس پسر ه ی عوضی فک کرده کیه من خر رو باش دوسش داشتم ؛ ماشین ایست کرد جلوی چشمم رو بسته بودن وقتی رفتم تو صدای ملیس رو شنیدم دوباره کار اونه اصن منو ول نمیکنهههههههه [ گریه ]
× به به یونا خانم
+ چی میگی چی از جونم میخوای تو که گفتی دیگه بهم کار نداری
× من !؟. اصن همچین چیزی یادم نیست
ملیس دوباره یونا رو گیر انداخته بود ملیس انقدر یونا رو کتک زده بود که بدن یونا شده بود پر از کبودی یونا هم از شدت درد و گریه بیهوش شده بود ملیس یونا رو بلند کرد و انداخت روی میز جراحی داشت قیچی و چاقو رو آماده میکرد که تا خواست به یونا چاقو رو بزنه که .....
ادامه دارد ...
+ میشه بری خوراکی بخری باهم فیلم ببنیم
_ باش . ( الهی دورت بگردم دلش خوراکی میخواد)
سوهو رفت منم نشسته بودم که یهو درو زدن متعجب مونده بودم که چقد زود سوهو برگشت وقتی درو باز کردم سیاهی دیدم و بیهوش شدم
♡ برگشتم دیدم در خونه بازه سریع رفتم توی خونه دیدم یونا نیست . همه جا رو گشتم زنگ ملیس زدم مطمئن بودم کار اون هس برای همین با ماشین رفتم دنبال یونا میدونستم کجاست همیشه ملیس هروقت کسی رو پیدا میکرد همشون رو بهم میگفت ببرم یجا
☆ اصن نمیدونستم قضیه چیه فک کنم زیر سر همین سوهو هس پسر ه ی عوضی فک کرده کیه من خر رو باش دوسش داشتم ؛ ماشین ایست کرد جلوی چشمم رو بسته بودن وقتی رفتم تو صدای ملیس رو شنیدم دوباره کار اونه اصن منو ول نمیکنهههههههه [ گریه ]
× به به یونا خانم
+ چی میگی چی از جونم میخوای تو که گفتی دیگه بهم کار نداری
× من !؟. اصن همچین چیزی یادم نیست
ملیس دوباره یونا رو گیر انداخته بود ملیس انقدر یونا رو کتک زده بود که بدن یونا شده بود پر از کبودی یونا هم از شدت درد و گریه بیهوش شده بود ملیس یونا رو بلند کرد و انداخت روی میز جراحی داشت قیچی و چاقو رو آماده میکرد که تا خواست به یونا چاقو رو بزنه که .....
ادامه دارد ...
۱۱.۲k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.