-دلم میخواست برایت بنویسم
-دلم میخواست برایت بنویسم
برای داشتنت قیدِ خنده هایم را زدم.
یک دختر وقتی چشمهایش نمیخندد
یعنی روزگارش خوب نیست . . .
یعنی دنیایش سیاه است و حال و هوایش ابری!
خواستم برایت بنویسم،
من برای داشتنت خودم را از دست دادم.
وکاش تو وسطِ تمامِ این دویدن ها روبرویم نمی ایستادی . . .
کاش نمیگذاشتی زانوهایم خم شوند،
زخمی شوند،
خسته شوند . . .
دلم میخواست برایت بنویسم.
من برای داشتنت قیدِ چشمهایم را زدم!
حالا تمام جهانم تیره و تار است.
و اما تو...
کاش برای چشمهایم یک قدم برمیداشتی . . .
آخر برایت نوشته بودم:
چشمهایم خانه ی امن توست
برای داشتنت قیدِ خنده هایم را زدم.
یک دختر وقتی چشمهایش نمیخندد
یعنی روزگارش خوب نیست . . .
یعنی دنیایش سیاه است و حال و هوایش ابری!
خواستم برایت بنویسم،
من برای داشتنت خودم را از دست دادم.
وکاش تو وسطِ تمامِ این دویدن ها روبرویم نمی ایستادی . . .
کاش نمیگذاشتی زانوهایم خم شوند،
زخمی شوند،
خسته شوند . . .
دلم میخواست برایت بنویسم.
من برای داشتنت قیدِ چشمهایم را زدم!
حالا تمام جهانم تیره و تار است.
و اما تو...
کاش برای چشمهایم یک قدم برمیداشتی . . .
آخر برایت نوشته بودم:
چشمهایم خانه ی امن توست
۱۲.۸k
۱۷ آبان ۱۴۰۰