معشوقه ی مافیا پارت ۵
+ بیا باهم بازی کنیم ...
× واقعا ؟ اونوقت این بازی چجوریه ؟
+ تو که از اینجا نمی تونی فرار کنی ... تازه خوشگلم که هستی ...
× نه نه نه نه من از اون بازیا نمی کنم .
+ دست خودت نیست .... می خواستی بدون اجازه وارد عمارتم نشی
× خواهش میکنم ولم کن.
+ بازی اینطوریه ..... تو ۵ دقیقه وقت داری که فرار کنی و یه جا قایم بشی ..... اگه من تو کمتر از یک دقیقه پیدات کردم ......
تو مال من میشی ..... ولی اگر نتونستم بهت کاری ندارم ...... اما آزادم نمی شی ...
× پس در هر صورت من اینجا حبس شدم نه ؟
+شاید .......
از زبان ا/ت
دوتا مرد اومدن و پنج دقیقه زمان گذاشتن . منو باز کرد، منم با سرعت تمام به بیرون از اتاق دویدم ... نمی دونستم دارم کجا می رم فقط به فکر فرار بودم ... پله هارو بالا می رفتم پیچ هارو می پیچیدم و از این اتاق به اون اتاق می رفتم . تا اینکه ساعت به صدا در اومد .... دینگ .... دینگ
+ بیبی گرل دارم میام ..
بدون ذره ای فکر کردن داخل کمد اتاق پریدم نفس هامو حبس
کردم و ثانیه ها رو میشماردم .
واقعا نمی دونم چرا می ترسیدم .. من ...منی که با بقیه فرق داشتم و از هیچی نمی ترسیدم چطور از پسری برام شرط میزاره می ترسم ؟
همین طور با خودم کلنجار می رفتم که صدای پاهاش به گوشم خورد .
قلبم داشت می اومد تو دهنم ...
+ بهتر نیست خودت بیای بیرون ؟ چون می دونم کجایی ! شاید بهت آسون تر گرفتم !
ا/ت : .........
تا دیداری دیگر بدرود .......
× واقعا ؟ اونوقت این بازی چجوریه ؟
+ تو که از اینجا نمی تونی فرار کنی ... تازه خوشگلم که هستی ...
× نه نه نه نه من از اون بازیا نمی کنم .
+ دست خودت نیست .... می خواستی بدون اجازه وارد عمارتم نشی
× خواهش میکنم ولم کن.
+ بازی اینطوریه ..... تو ۵ دقیقه وقت داری که فرار کنی و یه جا قایم بشی ..... اگه من تو کمتر از یک دقیقه پیدات کردم ......
تو مال من میشی ..... ولی اگر نتونستم بهت کاری ندارم ...... اما آزادم نمی شی ...
× پس در هر صورت من اینجا حبس شدم نه ؟
+شاید .......
از زبان ا/ت
دوتا مرد اومدن و پنج دقیقه زمان گذاشتن . منو باز کرد، منم با سرعت تمام به بیرون از اتاق دویدم ... نمی دونستم دارم کجا می رم فقط به فکر فرار بودم ... پله هارو بالا می رفتم پیچ هارو می پیچیدم و از این اتاق به اون اتاق می رفتم . تا اینکه ساعت به صدا در اومد .... دینگ .... دینگ
+ بیبی گرل دارم میام ..
بدون ذره ای فکر کردن داخل کمد اتاق پریدم نفس هامو حبس
کردم و ثانیه ها رو میشماردم .
واقعا نمی دونم چرا می ترسیدم .. من ...منی که با بقیه فرق داشتم و از هیچی نمی ترسیدم چطور از پسری برام شرط میزاره می ترسم ؟
همین طور با خودم کلنجار می رفتم که صدای پاهاش به گوشم خورد .
قلبم داشت می اومد تو دهنم ...
+ بهتر نیست خودت بیای بیرون ؟ چون می دونم کجایی ! شاید بهت آسون تر گرفتم !
ا/ت : .........
تا دیداری دیگر بدرود .......
۳۰.۱k
۰۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.