خاستگاری از کوک 😁
خاستگاری از کوک 😁
پارت اول 😄
-عینکمو روی چشمام تنظیم کردم و دسته گل قرمز توی دستمو بالا گرفتم و اروم زنگ درو فشار دادم چند دقیقه نگذشته بود که جونگ کوک رو توی چهار چوب در دیدم درحالی که موهاش پریشون روبه بالا حالت گرفته بودن و چشماش حسابی پف کرده بودن گفت.پیژامه مامان دوزشم پاش کرده بچم -آه کیه این وقت صبح. که با دیدنم حسابی متعجب شد و به دسته گل توی دستم خیره شد. لبخند دندون نمایی زدم😁 و گفتم -صبح دل انگیزت بخیر مستر جئون. و پشت بند این حرفم با یه هدف گیری دقیق و حساب شده دسته گل رو توی بغلش پرت کردم و وارد خونه شدم.
پارت اول 😄
-عینکمو روی چشمام تنظیم کردم و دسته گل قرمز توی دستمو بالا گرفتم و اروم زنگ درو فشار دادم چند دقیقه نگذشته بود که جونگ کوک رو توی چهار چوب در دیدم درحالی که موهاش پریشون روبه بالا حالت گرفته بودن و چشماش حسابی پف کرده بودن گفت.پیژامه مامان دوزشم پاش کرده بچم -آه کیه این وقت صبح. که با دیدنم حسابی متعجب شد و به دسته گل توی دستم خیره شد. لبخند دندون نمایی زدم😁 و گفتم -صبح دل انگیزت بخیر مستر جئون. و پشت بند این حرفم با یه هدف گیری دقیق و حساب شده دسته گل رو توی بغلش پرت کردم و وارد خونه شدم.
۱۳.۵k
۱۸ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.