عشق دردسر ساز``
ا/ت: باشه ده قهر نمیکنم...
بعد خوابیدیم کنار همدیگه...
پرش زمانی به صبح
بلند شدمو خودمو از زیر دست تهیونگ رد کردم... و بعد بلند شدمو گونشو ناز کردمو بهش گفتم...
ا/ت: تهیونگا
تهیونگ: اوم؟
ا/ت: تو بیدار بودی؟ چرا بلند نشدی؟
تهیونگ: باز... خوابم میاد(خوابالو)
ا/ت: پاشوو بچه پاشوو
تهیونگ: نههه
ا/ت: میگم پاشوو
تهیونگ: خیر...
ا/ت:پاشووو
تهیونگ: خب شرطش اینه یه بوس بهم بدی...
ا/ت: پاشو بچه خودتو لوس نکن...
تهیونگ: یا بوسو میدی یا من تا شب همینجا میخوابم...
ا/ت: اصن بخواب ب من چه!!
تهیونگ:.....
رفتم دستشویی کارامو کردمو اومدم بیرون دیدم تعیونگ هنوز خوابه ولی تا منو دید پاشد رفت دستشویی.. منم لباسامو پوشیدمو موهامو مرتب کردو تا دیدم تهیونگ اومد سریع رفتم پایین برای خوردن صبحونه...
ویو تهیونگ
رفتم دستشویی و اومدم بیرون دیدم ا/ت نیست فهمیدم رفته پایین...احساس کردم با این کاری ک میکنه اصن منو دوست نداره... باشه منم همون تهیونگ سابق میشم براش... لباس پوشیدمو موهامو یه دستی کشیدمو رفتم پایینو دیدم دارع صبحونه میخوره.. تا منو دید پاشد رفت خواستم همچیو براش منع کنم ولی اون دیگه رفته بود و صداش میکردم فایده نداشت
ویو ا/ت
راستش من فقط خواستم براش ناز بکنم ولی اون زودی پیشرفت و قهر کرد.. دیدم تهیونگ اومدزود پاشدم... برنامه داشتم زود رفتم بیرون تا با خریدن یه کادو براش قهر کردنشو بزاره اونور و باهام اشتی کنه و یه بوس بهش بدم...
ویو تهیونگ
دیدم رفت.. منم از عصبانیت دستمو کوبیدم به میز و بلند و با عصبانیت زیاد گفتم...
تهیونگ: به درک... هرجا میخوای برو(دادو عصبانی)
ویو ا/ت
رفتم بیرون و سوار ماشین شدمو حرکت کردم به سمت سوپر مارکت و براش خوراکی های مورد علاقشو بخرم و بعدش دیدم دوستمم با دوست پسرش اومده اینجا همدیگرو دیدیم و بعد نزدیک هم شدیم...
ا/ت: لونااا
لونا: ا/تتتت
و همدیگرو بغل کردیم..
ا/ت: دختر تو چرا مدل موهات شبیه من شده؟
لونا: دوست داشتم موهاتو رفتم اینشکلی کردم..
ا/ت: نمیخوای پسری که کنارترو بهمون معرفی کنی؟
لونا: ا/ت.. لوکاس... لوکاس... ا/ت
باهم دست میدن
لوکاس : خوش بختم...
ا/ت: منم همینطور..
لوکاس: شما اسمتون ا/تس؟ میشناسمتون دیروز نه پیروز تهیونگ اومدو گفت عاشق یه دختر شده...
ا/ت: عاشق یه دختر...؟
لوکاس: بله و اسم شمارو اورد...
ا/ت: و.. واقعا؟
لوکاس: بله...
ویو ا/ت
خیلی خوشحال شدم.. یعنی جوری که من دوسش دارم اونم منو دوست داره... سعی کردم به غیر از اینکه براش کادو خوراکیای مورد علاقشو بگیرم کل امشبو باهاش بگذرونم...
خداحافظی کردیم با دوستم و من رفتم حساب کنم خوراکی هارو و حتی گذاشتم که برام خوراکی هارو کادو بگیرن... و براش عطر مورد علاقشم گرفتم..
کامنت: ۱۸٠
بعد خوابیدیم کنار همدیگه...
پرش زمانی به صبح
بلند شدمو خودمو از زیر دست تهیونگ رد کردم... و بعد بلند شدمو گونشو ناز کردمو بهش گفتم...
ا/ت: تهیونگا
تهیونگ: اوم؟
ا/ت: تو بیدار بودی؟ چرا بلند نشدی؟
تهیونگ: باز... خوابم میاد(خوابالو)
ا/ت: پاشوو بچه پاشوو
تهیونگ: نههه
ا/ت: میگم پاشوو
تهیونگ: خیر...
ا/ت:پاشووو
تهیونگ: خب شرطش اینه یه بوس بهم بدی...
ا/ت: پاشو بچه خودتو لوس نکن...
تهیونگ: یا بوسو میدی یا من تا شب همینجا میخوابم...
ا/ت: اصن بخواب ب من چه!!
تهیونگ:.....
رفتم دستشویی کارامو کردمو اومدم بیرون دیدم تعیونگ هنوز خوابه ولی تا منو دید پاشد رفت دستشویی.. منم لباسامو پوشیدمو موهامو مرتب کردو تا دیدم تهیونگ اومد سریع رفتم پایین برای خوردن صبحونه...
ویو تهیونگ
رفتم دستشویی و اومدم بیرون دیدم ا/ت نیست فهمیدم رفته پایین...احساس کردم با این کاری ک میکنه اصن منو دوست نداره... باشه منم همون تهیونگ سابق میشم براش... لباس پوشیدمو موهامو یه دستی کشیدمو رفتم پایینو دیدم دارع صبحونه میخوره.. تا منو دید پاشد رفت خواستم همچیو براش منع کنم ولی اون دیگه رفته بود و صداش میکردم فایده نداشت
ویو ا/ت
راستش من فقط خواستم براش ناز بکنم ولی اون زودی پیشرفت و قهر کرد.. دیدم تهیونگ اومدزود پاشدم... برنامه داشتم زود رفتم بیرون تا با خریدن یه کادو براش قهر کردنشو بزاره اونور و باهام اشتی کنه و یه بوس بهش بدم...
ویو تهیونگ
دیدم رفت.. منم از عصبانیت دستمو کوبیدم به میز و بلند و با عصبانیت زیاد گفتم...
تهیونگ: به درک... هرجا میخوای برو(دادو عصبانی)
ویو ا/ت
رفتم بیرون و سوار ماشین شدمو حرکت کردم به سمت سوپر مارکت و براش خوراکی های مورد علاقشو بخرم و بعدش دیدم دوستمم با دوست پسرش اومده اینجا همدیگرو دیدیم و بعد نزدیک هم شدیم...
ا/ت: لونااا
لونا: ا/تتتت
و همدیگرو بغل کردیم..
ا/ت: دختر تو چرا مدل موهات شبیه من شده؟
لونا: دوست داشتم موهاتو رفتم اینشکلی کردم..
ا/ت: نمیخوای پسری که کنارترو بهمون معرفی کنی؟
لونا: ا/ت.. لوکاس... لوکاس... ا/ت
باهم دست میدن
لوکاس : خوش بختم...
ا/ت: منم همینطور..
لوکاس: شما اسمتون ا/تس؟ میشناسمتون دیروز نه پیروز تهیونگ اومدو گفت عاشق یه دختر شده...
ا/ت: عاشق یه دختر...؟
لوکاس: بله و اسم شمارو اورد...
ا/ت: و.. واقعا؟
لوکاس: بله...
ویو ا/ت
خیلی خوشحال شدم.. یعنی جوری که من دوسش دارم اونم منو دوست داره... سعی کردم به غیر از اینکه براش کادو خوراکیای مورد علاقشو بگیرم کل امشبو باهاش بگذرونم...
خداحافظی کردیم با دوستم و من رفتم حساب کنم خوراکی هارو و حتی گذاشتم که برام خوراکی هارو کادو بگیرن... و براش عطر مورد علاقشم گرفتم..
کامنت: ۱۸٠
۳۵.۰k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.