تک پارتی تهیونگ
وقتی عضوهشتمبودیتهیونگعاشقتمیشه
ا/ ت: با اعضا دم در کمپانی وایستاده بودیم قرار بود ماشین بیاد تا بریم جایی.
هوا خیلی سرد بود منم لباس گرم برنداشته بودم دستامو دور خودم حلقه کرده بودم لپام دستام قرمز شده بود.نگاه های تهیونگ از روم برداشته نمیشد داشت با استرس بهم نگا میکرد دیگ دلش طاقت نیاورد امد سمتم پالتوشو از تنش دراورد گرفت طرفم
تهیونگ: بیا... بپوش هوا سرده مریض میشی
ا/ ت: نه ممنون اینو ک گفتم عطسه کردم
تهیونگ: بپوش نمیخوام سرمابخوری
ا/ ت: اما خودت چی؟ تهیونگ: من ..یه کاریش میکنم
ا/ ت: پالتو ازش گرفتم و پوشیدم آستین هاش خیلی واسم بلند بود لبخند شیرینی زد آستین هاشو واسم تا زد بعد مثل اینکه خجالت بکشه سرشو پایین انداخت کنار کوک ایستاد
یهو نامجون آمد جلو دم گوشم گفت: مثل اینکه تهیونگا عاشق شده هوم!؟
ا/ ت: کی... تهیونگ؟ عاشق ...من! نه باو
نامی: پس الان چرا پالتوشو بهت داد من اگ اینجا از سرما یخ میزدم میمیردم این پالتوشو بهم نمیداد اصلا.... نگا چجوری نگاهت میکنه. ا/ ت: نگاهی به تهیونگ انداختم همین ک چشممون بهم خورد تهیونگ خجالت کشید سرشو پایین. انداخت لبخند قشنگی زد.با خودم گفتم شاید نامی درست میگه!
ماشین امد سوار شدیم بعد از اینکه کارمون انجام دادیم تصمیم گرفتیم بریم کافه .به کافه ک رسیدیم پالتو تهیونگ بهش پس دادم ازش تشکر کردم .یهو کوک صدام زد منو برد یه جای خلوت از کافه . مشغول صحبت با کوک بودم ک کوک دسته گل بزرگی سمتم گرفت . یهو چشمم خورد به تهیونگ ک داره از بیرون مارو نگاه میکنه با بغض از کافه زد بیرون .
منم خواستم برم دنبالش ک کوک گفت: وایستا کارت دارم هنو . ا/ ت: یه.... یه کار فوری پیش امده الان .. میام . کیفمو برداشتم از کافه زدم بیرون اطراف نگاه کردم ک چشمم به تهیونگ خورد شلوغی جمعیت باعث میشد نتونم خوب ببینمش هرچی هم صداش میکردم جواب نمیداد از قصد
بلاخره بهش رسیدم از مچ دستش. گرفتم نفس نفس میزدم . تهیونگ.... وایستا..... چته ...
تهیونگ: دستشو از تو دستم پس زد گفت برو برو پیش کوک دسته کم اون از من بهتره مثل من دست و پا چلفتی نیست ک نتونه عشقشو ابراز کنه شاید اگ زود تر بهت گفته بودم .... الان احساس گناه پشیمانی نداشتم اونم میتونه خوشبختت کنه
ا/ ت: تهیونگ همین جوری ک صحبت میکرد اشکاش میریخت با دستم اشکای صورتشو پاک کردم .
تهیونگ: حتما.... حتما بهت گل داد تا بهت پیشنهاد. بده اره!
ا/ ت: نه جناب کیم کوک گل واسه من نگرفته بود فقط داشت راجب یه چیزی باهام مشورت میکرد اون گل واسه یکی دیگ بود.
تهیونگ: یعنی..
ا/ ت: اره اون به من پیشنهاد نداد
تهیونگ ک انگار دنیا رو بهش داده بودم محکم بغلم کرد گفت: دوست دارم!♡
ببخش اگ چرت شد. ادمینتون پوکیده با حال بدم واستون سناریو گذاشتم لطفا لایک کنینن انرژی بگیرم .درخواستی سناریو . تک پارتی داشتین بگین❤
#بی_تی_اس
#کیم_تهیونگ
ا/ ت: با اعضا دم در کمپانی وایستاده بودیم قرار بود ماشین بیاد تا بریم جایی.
هوا خیلی سرد بود منم لباس گرم برنداشته بودم دستامو دور خودم حلقه کرده بودم لپام دستام قرمز شده بود.نگاه های تهیونگ از روم برداشته نمیشد داشت با استرس بهم نگا میکرد دیگ دلش طاقت نیاورد امد سمتم پالتوشو از تنش دراورد گرفت طرفم
تهیونگ: بیا... بپوش هوا سرده مریض میشی
ا/ ت: نه ممنون اینو ک گفتم عطسه کردم
تهیونگ: بپوش نمیخوام سرمابخوری
ا/ ت: اما خودت چی؟ تهیونگ: من ..یه کاریش میکنم
ا/ ت: پالتو ازش گرفتم و پوشیدم آستین هاش خیلی واسم بلند بود لبخند شیرینی زد آستین هاشو واسم تا زد بعد مثل اینکه خجالت بکشه سرشو پایین انداخت کنار کوک ایستاد
یهو نامجون آمد جلو دم گوشم گفت: مثل اینکه تهیونگا عاشق شده هوم!؟
ا/ ت: کی... تهیونگ؟ عاشق ...من! نه باو
نامی: پس الان چرا پالتوشو بهت داد من اگ اینجا از سرما یخ میزدم میمیردم این پالتوشو بهم نمیداد اصلا.... نگا چجوری نگاهت میکنه. ا/ ت: نگاهی به تهیونگ انداختم همین ک چشممون بهم خورد تهیونگ خجالت کشید سرشو پایین. انداخت لبخند قشنگی زد.با خودم گفتم شاید نامی درست میگه!
ماشین امد سوار شدیم بعد از اینکه کارمون انجام دادیم تصمیم گرفتیم بریم کافه .به کافه ک رسیدیم پالتو تهیونگ بهش پس دادم ازش تشکر کردم .یهو کوک صدام زد منو برد یه جای خلوت از کافه . مشغول صحبت با کوک بودم ک کوک دسته گل بزرگی سمتم گرفت . یهو چشمم خورد به تهیونگ ک داره از بیرون مارو نگاه میکنه با بغض از کافه زد بیرون .
منم خواستم برم دنبالش ک کوک گفت: وایستا کارت دارم هنو . ا/ ت: یه.... یه کار فوری پیش امده الان .. میام . کیفمو برداشتم از کافه زدم بیرون اطراف نگاه کردم ک چشمم به تهیونگ خورد شلوغی جمعیت باعث میشد نتونم خوب ببینمش هرچی هم صداش میکردم جواب نمیداد از قصد
بلاخره بهش رسیدم از مچ دستش. گرفتم نفس نفس میزدم . تهیونگ.... وایستا..... چته ...
تهیونگ: دستشو از تو دستم پس زد گفت برو برو پیش کوک دسته کم اون از من بهتره مثل من دست و پا چلفتی نیست ک نتونه عشقشو ابراز کنه شاید اگ زود تر بهت گفته بودم .... الان احساس گناه پشیمانی نداشتم اونم میتونه خوشبختت کنه
ا/ ت: تهیونگ همین جوری ک صحبت میکرد اشکاش میریخت با دستم اشکای صورتشو پاک کردم .
تهیونگ: حتما.... حتما بهت گل داد تا بهت پیشنهاد. بده اره!
ا/ ت: نه جناب کیم کوک گل واسه من نگرفته بود فقط داشت راجب یه چیزی باهام مشورت میکرد اون گل واسه یکی دیگ بود.
تهیونگ: یعنی..
ا/ ت: اره اون به من پیشنهاد نداد
تهیونگ ک انگار دنیا رو بهش داده بودم محکم بغلم کرد گفت: دوست دارم!♡
ببخش اگ چرت شد. ادمینتون پوکیده با حال بدم واستون سناریو گذاشتم لطفا لایک کنینن انرژی بگیرم .درخواستی سناریو . تک پارتی داشتین بگین❤
#بی_تی_اس
#کیم_تهیونگ
۳۲.۴k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.