part 39
part 39
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
تینا:سلام سارا خره ی خودم چیشده چرا گریه میکردی پشت گوشی تو؟!
سارا:تینا نمیدونم چیکار کنم واقعن.سعید تقریبن دو ساعت پیش زنگ زد گفت اگه قانونی خارج بشیم همه از جمله بابابزرگم میفهمن و نمیزارن بریم و این یعنی مجبوریم قاچاقی فرار کنیم.!
تینا:خب
سارا:خب که خب. قاچاقی فرار کردن ممکنه حتی به قیمت جونمونم تموم شه نمیدونم چیکار کنم واقعن...
تو میگی چیکار کنم تینا؟!
تینا:خب ببین تو واقعن سعیدو دوست داری مگه نه؟
سارا:...
دیدم سارا جواب نداد سرمو که خم بود آوردم بالا دیدم با دقت به یه جا زل زده برگشتم دیدم یه دختره داره میاد سمتمون!
دختره:سلام سارا خوبی؟
سارا:سلام ممنونم.
دختره:خیلی وقته همو ندیدیم ولی فکر نمیکنم نشناخته باشی مگه نه؟!
سارا:چرا اتفاقن شناختم...!
دوستان این انصافه که از دیروز تا الان دو پارت قبلی کلا ۶ تا لایک خورده بدون حتی یه کامنت؟!
یعنی بین این ۴۰ نفر فقط ۶ نفر زحمت یه لایک رو میکشن؟
ماام برای ادامه دادن نیاز به انگیزه داریم دوستان داریم زحمت میکشیم براتون انصاف داشته باشید لطفا
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
تینا:سلام سارا خره ی خودم چیشده چرا گریه میکردی پشت گوشی تو؟!
سارا:تینا نمیدونم چیکار کنم واقعن.سعید تقریبن دو ساعت پیش زنگ زد گفت اگه قانونی خارج بشیم همه از جمله بابابزرگم میفهمن و نمیزارن بریم و این یعنی مجبوریم قاچاقی فرار کنیم.!
تینا:خب
سارا:خب که خب. قاچاقی فرار کردن ممکنه حتی به قیمت جونمونم تموم شه نمیدونم چیکار کنم واقعن...
تو میگی چیکار کنم تینا؟!
تینا:خب ببین تو واقعن سعیدو دوست داری مگه نه؟
سارا:...
دیدم سارا جواب نداد سرمو که خم بود آوردم بالا دیدم با دقت به یه جا زل زده برگشتم دیدم یه دختره داره میاد سمتمون!
دختره:سلام سارا خوبی؟
سارا:سلام ممنونم.
دختره:خیلی وقته همو ندیدیم ولی فکر نمیکنم نشناخته باشی مگه نه؟!
سارا:چرا اتفاقن شناختم...!
دوستان این انصافه که از دیروز تا الان دو پارت قبلی کلا ۶ تا لایک خورده بدون حتی یه کامنت؟!
یعنی بین این ۴۰ نفر فقط ۶ نفر زحمت یه لایک رو میکشن؟
ماام برای ادامه دادن نیاز به انگیزه داریم دوستان داریم زحمت میکشیم براتون انصاف داشته باشید لطفا
۱.۳k
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.