رمان عاشقم باش🫀🙃
Part 6
صبح بیدار شدم نگام افتاد به دیانا همینطوری که سرش بین زانو هاش بود خوابش برده بود
رفتم بیدارش کنم
لگد زدم به پهلوش
دیانا:اییییییی چرا میزنیم چیکارت دارم
من:برو گمشو پایین گرفتی خوابیدی
با حرص پاشد رفت پایین
دیانا
رفتم پایین کارامو کنم
تو این دوروز با یه دختره واکی شده بودم اینجا اسمش ساراس خیلی خوبه
من:واییییی خسته شدم سارا
سارا:نرسیده خسته شدی😐
من:خیلی رو مخمه دیشب...
سارا:نمیخواد بگی خودم میدونم چی شده
من:بعد با وجود این تازه دو قورت و نیمش هم باقیه
سارا:حالا اینا رو جلو خودش نگی
من:وا چرا
سارا:دیوووونه این وقتی میگه میکشمت یعنی میکشتت یه بار یه دختره تخس عین تو اومد اینجا
من:خو چش شد
سارا:هیچی با ارباب دعواش شد و بهش فحش داد اربابم کشتش
من:کشت؟ 😐
سارا:اره کشتش یعنی خودش نه ولی داد دست ادماش اونا کشتنش
من:چه وحشتناک
سارا:هوم
من:ولی خیلی ازش بدم میاد پسره ی ایکبیری وای خدا کثافت هوس باز
ارسلان:خب میگفتی
من:یا حضرت جن تو از کجا پیدات شد
ارسلان:پشت من حرف میزنید؟
سارا:ببخشید ارباب
ارسلان:تو چی
من:من اصلا پشیمون نیستم تو روتم میگم
ارسلان:تو گوه خوردی
من:تورو نمیخورم
ارسلان
اعصابم خورد شد دختره رو چسبوندم به دیوار ولی نزدمش
نیاز نبود به اندازه کافی ترسیده بود
من:بار اخرت باشه این طوری باهام میحرفی اوکی؟
دیانا:چشم
من:افرین دختر خوب حالام برو سرکارت
دیانا:چشم
من:کاش همیشه اینقدر حرف گوش کن باشی و بگی چشم حالام برو
اون رفت سرکارش و منم رفتم شرکت تا ساعت 7 بعد از ظهر و اومدم بعدش عمارت
ماشینو پارک کردم و درو که باز کردم با چهره نحس شقایق رو به رو شدم
من:ها؟
شقایق:جریان این دختره چیه؟
من:کدوم
شقایق:همین که صبح باهاش دعوات شد
من:ب ت چ
شقایق:درست بحرف ببینم
من:یادته چند ماه پیش اردلان تصادف کرد مرد؟
شقایق:هوم
من:دختره اون یاروعه که زده به اردلان اومده به جای باباش خونبس
شقایق:اون دیشب پیش تو خوابید بعد ما 20 ساله اسم امون رو همه بعد یه بارم دستمو نگرفتی
من:فقط اسم امون رو همه اونم به خاطر یه دین خانوادگی نه علاقه ای هست نه چیزی توهم که ماشالله خودتو ثابت کردی چقدر جنده ای کاش حداقل به پاکی همین دختره بودی
شقایق:ولی من دوستت دارم
من:من نداشتم و ندارم و نخواهم داشت
شقایق:از کجا میدونی شاید در اینده خواهی دا....
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
صبح بیدار شدم نگام افتاد به دیانا همینطوری که سرش بین زانو هاش بود خوابش برده بود
رفتم بیدارش کنم
لگد زدم به پهلوش
دیانا:اییییییی چرا میزنیم چیکارت دارم
من:برو گمشو پایین گرفتی خوابیدی
با حرص پاشد رفت پایین
دیانا
رفتم پایین کارامو کنم
تو این دوروز با یه دختره واکی شده بودم اینجا اسمش ساراس خیلی خوبه
من:واییییی خسته شدم سارا
سارا:نرسیده خسته شدی😐
من:خیلی رو مخمه دیشب...
سارا:نمیخواد بگی خودم میدونم چی شده
من:بعد با وجود این تازه دو قورت و نیمش هم باقیه
سارا:حالا اینا رو جلو خودش نگی
من:وا چرا
سارا:دیوووونه این وقتی میگه میکشمت یعنی میکشتت یه بار یه دختره تخس عین تو اومد اینجا
من:خو چش شد
سارا:هیچی با ارباب دعواش شد و بهش فحش داد اربابم کشتش
من:کشت؟ 😐
سارا:اره کشتش یعنی خودش نه ولی داد دست ادماش اونا کشتنش
من:چه وحشتناک
سارا:هوم
من:ولی خیلی ازش بدم میاد پسره ی ایکبیری وای خدا کثافت هوس باز
ارسلان:خب میگفتی
من:یا حضرت جن تو از کجا پیدات شد
ارسلان:پشت من حرف میزنید؟
سارا:ببخشید ارباب
ارسلان:تو چی
من:من اصلا پشیمون نیستم تو روتم میگم
ارسلان:تو گوه خوردی
من:تورو نمیخورم
ارسلان
اعصابم خورد شد دختره رو چسبوندم به دیوار ولی نزدمش
نیاز نبود به اندازه کافی ترسیده بود
من:بار اخرت باشه این طوری باهام میحرفی اوکی؟
دیانا:چشم
من:افرین دختر خوب حالام برو سرکارت
دیانا:چشم
من:کاش همیشه اینقدر حرف گوش کن باشی و بگی چشم حالام برو
اون رفت سرکارش و منم رفتم شرکت تا ساعت 7 بعد از ظهر و اومدم بعدش عمارت
ماشینو پارک کردم و درو که باز کردم با چهره نحس شقایق رو به رو شدم
من:ها؟
شقایق:جریان این دختره چیه؟
من:کدوم
شقایق:همین که صبح باهاش دعوات شد
من:ب ت چ
شقایق:درست بحرف ببینم
من:یادته چند ماه پیش اردلان تصادف کرد مرد؟
شقایق:هوم
من:دختره اون یاروعه که زده به اردلان اومده به جای باباش خونبس
شقایق:اون دیشب پیش تو خوابید بعد ما 20 ساله اسم امون رو همه بعد یه بارم دستمو نگرفتی
من:فقط اسم امون رو همه اونم به خاطر یه دین خانوادگی نه علاقه ای هست نه چیزی توهم که ماشالله خودتو ثابت کردی چقدر جنده ای کاش حداقل به پاکی همین دختره بودی
شقایق:ولی من دوستت دارم
من:من نداشتم و ندارم و نخواهم داشت
شقایق:از کجا میدونی شاید در اینده خواهی دا....
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
۳۴.۰k
۱۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.