بلک رز part 53
رزی : یعنی این همه خونسردیش چه دلیلی میتونست داشته باشه؟!
دستمو توی پیشونیم کوبیدم .
رزی: جیمین ، جیمین ، جیمین ... اخیرا همش تو مغزم پرسه میزنی ...
نفسمو با حرص بیرون دادم
رزی : رزی احمق
از ماشین پیاده شدم ، لیسا فکر همه جا رو کرده بود
حتی ماشینشم برامون گذاشته بود یکم بهش نگاه کردم
یه پلیموث همی کودا مشکی ، یکم عجیب بود .
چون لیسا هیچ وقت علاقه ای به ماشینای کلاسیک نداشت
قبلنا که واسم تعریف میکرد ماشینای مدرن رو بیشتر ترجیح میداد
ولی خب ممکنه علاقش تغییر کرده باشه ، آدما همیشه در حال تغییرن
البته چیزی که فکرمو بیشتر از این مشغول کرده بود پدر لیسا بود ...
یعنی شغل جدید پدر لیسا چی میتونست باشه که انقدر پولدار شدن ؟
چطور ممکن که توی چند سال این همه پول به دست بیارن
جوری که همچین ویلای لوکس و همچین ماشینی زیر پاشون باشه
به معنای واقعی از فرش به عرش رسیدن ...
در ماشین رو بستم و بهش تکیه دادم ، عینکمو روی چشمام زدم و روبه روی فرودگاه ایستادم
ساعتمو چک کروم ...
اخیرا اتفاق های عجیبی داشت می اوفتاد ، چطور
ممکنه جونگکوک پاشه بیاد کره ؟!
اون معمولأ جای نمیره ، حتی خارج از شهر ،چه اتفاقی افتاده که
خیلی یهویی تصمیم گرفته که بیاد کره ؟
اطرافو یکم زیر نظر گرفتم و دوباره به در فرودگاه نگاه کردم
بالاخره سر و کلش پیدا شد ، مثل همیشه
مثل همیشه یه تیشرت خیلی گشاد
و یک شلوار کارگو مشکی پوشیده بود
موهای موج دارش که توی صورتش ریخته بود.
براش از دور وست تکون دادم اونم متقابل لبخند
دختر کُشش رو تحویلم داد ، سمتش رفتم و پریدم بغلش
رزی :چطوری خوبی پسرررر
خندید و سفت بغلم کرد
جونگکوک: خوبم رزی کوچولو
ازش جدا شدم و آروم کوبیدم تو سرش .
رزی: کجایی من کوچولوعه مرتیکه یکم چشماتو باز کن ...
از نوک پا تا نوک سرمو یه دید کوتاهی زد بعدش با حالت تمسخر آمیزی نگام کرد .
جونگکوک: باشه حالا چرا عصبی میشی لنگ دراز
پسر عوضی چرا همیشه دلش میخواست منو مسخره کنه
چمدون لباساشو از دستش کشیدم و عصبی غریردم ،
رزی : بده کمکت کنم مستر جعون
اونم از خدا خواسته چمدونو تحویلم داد ...
سمت ماشین رفتم ، در عقبو باز کردم و چمدونو گذاشتم داخل
کوک نزدیک ماشین شد و دستی رو کاپوتش کشید ...
جونگکوک: عجب عروسکی ، مال کیه ؟
رزی : دوستم
جونگکوک: خوشم میاد همه دوستاتم مثل خودت خر پولن ،
البته منو فاکتور بگیر ...
رزی : حرف اضافی نزن سوار شو
خندید و سریع سوار شد ، همزمان منم سوار شدم و ماشینو روشن کردم .
جونگکوک: جندوکی کجاست ؟ چرا نیومده پیشواز این بنده حقیر ؟
رزی : اتفاقا به افتخار اومدنت مشغول فراهم کردنه یه شام درست و حسابیه
جونگکوک: به به چه دختر مهمون نوازی
هر دو زدیم زیر خنده .
ادامه پارت بعد ... 😍😘
دستمو توی پیشونیم کوبیدم .
رزی: جیمین ، جیمین ، جیمین ... اخیرا همش تو مغزم پرسه میزنی ...
نفسمو با حرص بیرون دادم
رزی : رزی احمق
از ماشین پیاده شدم ، لیسا فکر همه جا رو کرده بود
حتی ماشینشم برامون گذاشته بود یکم بهش نگاه کردم
یه پلیموث همی کودا مشکی ، یکم عجیب بود .
چون لیسا هیچ وقت علاقه ای به ماشینای کلاسیک نداشت
قبلنا که واسم تعریف میکرد ماشینای مدرن رو بیشتر ترجیح میداد
ولی خب ممکنه علاقش تغییر کرده باشه ، آدما همیشه در حال تغییرن
البته چیزی که فکرمو بیشتر از این مشغول کرده بود پدر لیسا بود ...
یعنی شغل جدید پدر لیسا چی میتونست باشه که انقدر پولدار شدن ؟
چطور ممکن که توی چند سال این همه پول به دست بیارن
جوری که همچین ویلای لوکس و همچین ماشینی زیر پاشون باشه
به معنای واقعی از فرش به عرش رسیدن ...
در ماشین رو بستم و بهش تکیه دادم ، عینکمو روی چشمام زدم و روبه روی فرودگاه ایستادم
ساعتمو چک کروم ...
اخیرا اتفاق های عجیبی داشت می اوفتاد ، چطور
ممکنه جونگکوک پاشه بیاد کره ؟!
اون معمولأ جای نمیره ، حتی خارج از شهر ،چه اتفاقی افتاده که
خیلی یهویی تصمیم گرفته که بیاد کره ؟
اطرافو یکم زیر نظر گرفتم و دوباره به در فرودگاه نگاه کردم
بالاخره سر و کلش پیدا شد ، مثل همیشه
مثل همیشه یه تیشرت خیلی گشاد
و یک شلوار کارگو مشکی پوشیده بود
موهای موج دارش که توی صورتش ریخته بود.
براش از دور وست تکون دادم اونم متقابل لبخند
دختر کُشش رو تحویلم داد ، سمتش رفتم و پریدم بغلش
رزی :چطوری خوبی پسرررر
خندید و سفت بغلم کرد
جونگکوک: خوبم رزی کوچولو
ازش جدا شدم و آروم کوبیدم تو سرش .
رزی: کجایی من کوچولوعه مرتیکه یکم چشماتو باز کن ...
از نوک پا تا نوک سرمو یه دید کوتاهی زد بعدش با حالت تمسخر آمیزی نگام کرد .
جونگکوک: باشه حالا چرا عصبی میشی لنگ دراز
پسر عوضی چرا همیشه دلش میخواست منو مسخره کنه
چمدون لباساشو از دستش کشیدم و عصبی غریردم ،
رزی : بده کمکت کنم مستر جعون
اونم از خدا خواسته چمدونو تحویلم داد ...
سمت ماشین رفتم ، در عقبو باز کردم و چمدونو گذاشتم داخل
کوک نزدیک ماشین شد و دستی رو کاپوتش کشید ...
جونگکوک: عجب عروسکی ، مال کیه ؟
رزی : دوستم
جونگکوک: خوشم میاد همه دوستاتم مثل خودت خر پولن ،
البته منو فاکتور بگیر ...
رزی : حرف اضافی نزن سوار شو
خندید و سریع سوار شد ، همزمان منم سوار شدم و ماشینو روشن کردم .
جونگکوک: جندوکی کجاست ؟ چرا نیومده پیشواز این بنده حقیر ؟
رزی : اتفاقا به افتخار اومدنت مشغول فراهم کردنه یه شام درست و حسابیه
جونگکوک: به به چه دختر مهمون نوازی
هر دو زدیم زیر خنده .
ادامه پارت بعد ... 😍😘
۶.۸k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.