عشق دنباله دار 《☆》پارت۱۰
عشق دنباله دار 《☆》پارت۱۰
کوک:چیشده
ته:هیچ
جیمین: خوبی
ته:ععهههه خوبم بابا
کوک و جیمین:.......
راننده اومد دنبالم و رفتم خونه در رو باز کردم مث همیشه مامان و بابام دعوا میکردن
بابا:اهههههههه چرا انقد گیر میدی/داد
مامان:دیشب کجا بودی هاااا چرا باید انقد دیر بیای اخههه/داد
بابا:اصلا دلم خواست به تو چه/داد
مامان:من زنتمااااا /داد
بابا:ببین حواست باشه کاری دستت ندماااا/داد
مامان:میخوای چیکار کنی هاااا چیکاررر دیگه چیکار میکنی هااااا/داد
ته:مامان بابا
دوتاشون نگام کردن
بابا:اینم یه دیوونه مث خودت
بابام از پله ها داشت میرفت بالا
مامان:منو ببین به کی میگی دیوونهههه/داد
که مامانم رفت رو پله و بابامو کشید پایین که بابام افتاد
ته:بابااااا/داد
نبضش آروم میزد
ته:ب.ببا با
ماما/گریه میکنه
گوشیمو در اوردم زنگ زدم آمبولانس بعد ۱۵ مین اومدن بابامو بردن بیمارستان منو مامانمم رفتیم پشت در ای سی یو منتظر بودیم
ته:مامان نگران نباش بابا خوب میشه/بقض
مامان:اگه ب.بمیره چیییی/گریه
مامان:هق هق همش تقصیر منه هق/گریهههه
ته:مامان مامان اروم باش
بغلش کردم که بعد چند دیقه دکترا از ای سی یو اومدن بیرون
ته:آقای دکتر حال بابام چطوره
دکتر:راستش خونه زیادی از دست دادن و متاسفانه نتونستم عمل لازم رو انجام بدیم و فردا دوباره باید عمل بشن الانم بیهوشن
ته:باشه ممنون
مامان:ای وای /گریهههه
ته:مامان بیا بریم خونه من دستیار بابا رو میزارم
مامان:/گریه
با مامان رفتیم بالا که بزور با کمک اجوما خوابوندیمش
ته:اجوما حواست به مامانم باشه خب
اجوما: باشه پسرم خیالت راحت
رفتم اتاقم که گریم گرفت من الان چیکار کنم عکس دختره بچه ای که روی میز تحریم بود برداشتم
ته:کجایی..دلم برات تنگه کاش..ایکاش زودتر پیدات کنم فرشته من/با بقض
فلش بک به ۶ سالگی تهیونگ:
مامان بابام دیشب دعوا کرده بودن منم خیلی ناراحت بودم ساعت ۱۰ صبح بود رفتم پارک تو سرسره نشستم و گریه میکردم که یه دختر اومد پیشم
*سلام
ته:س.لام
*چرا گریه میکنی
ته:هیچی
*ناراحت نباش
ته:هق هق هق
دستشو کشید رو سرم
*گریه نکن
همون لحظه قلبم لرزید و عاشق شدم
*/لبخند
بغلم کرو و جدا شد
*بیا اینو بگیر
یه مهر لبخند بهم داد
*هروقت ناراحت شدی اینو ببین و همیشه بخند/با لبخند
ته:باشه/لبخند
انگار تمام دردامو فراموش کردم اون مث یه فرشته بدون بال بود...داشت میرفت که متوجه کبودی ستاره شکل روی کتفش شدم فرشته کوچولوم پیدات میکنم....
پایان فلش بک.
زمان حال:
عکس رو بغل کردم و رفتم تو تخت و خوابم برد
.
.
.
چشمام رو باز کردم ساعت ۶و نیم بود تختم خیس خالی بود انقد گریه کرده بودم رفتم یه دوش گرفتم حاظر شدم و رفتم مدرسه
...............
کوک:چیشده
ته:هیچ
جیمین: خوبی
ته:ععهههه خوبم بابا
کوک و جیمین:.......
راننده اومد دنبالم و رفتم خونه در رو باز کردم مث همیشه مامان و بابام دعوا میکردن
بابا:اهههههههه چرا انقد گیر میدی/داد
مامان:دیشب کجا بودی هاااا چرا باید انقد دیر بیای اخههه/داد
بابا:اصلا دلم خواست به تو چه/داد
مامان:من زنتمااااا /داد
بابا:ببین حواست باشه کاری دستت ندماااا/داد
مامان:میخوای چیکار کنی هاااا چیکاررر دیگه چیکار میکنی هااااا/داد
ته:مامان بابا
دوتاشون نگام کردن
بابا:اینم یه دیوونه مث خودت
بابام از پله ها داشت میرفت بالا
مامان:منو ببین به کی میگی دیوونهههه/داد
که مامانم رفت رو پله و بابامو کشید پایین که بابام افتاد
ته:بابااااا/داد
نبضش آروم میزد
ته:ب.ببا با
ماما/گریه میکنه
گوشیمو در اوردم زنگ زدم آمبولانس بعد ۱۵ مین اومدن بابامو بردن بیمارستان منو مامانمم رفتیم پشت در ای سی یو منتظر بودیم
ته:مامان نگران نباش بابا خوب میشه/بقض
مامان:اگه ب.بمیره چیییی/گریه
مامان:هق هق همش تقصیر منه هق/گریهههه
ته:مامان مامان اروم باش
بغلش کردم که بعد چند دیقه دکترا از ای سی یو اومدن بیرون
ته:آقای دکتر حال بابام چطوره
دکتر:راستش خونه زیادی از دست دادن و متاسفانه نتونستم عمل لازم رو انجام بدیم و فردا دوباره باید عمل بشن الانم بیهوشن
ته:باشه ممنون
مامان:ای وای /گریهههه
ته:مامان بیا بریم خونه من دستیار بابا رو میزارم
مامان:/گریه
با مامان رفتیم بالا که بزور با کمک اجوما خوابوندیمش
ته:اجوما حواست به مامانم باشه خب
اجوما: باشه پسرم خیالت راحت
رفتم اتاقم که گریم گرفت من الان چیکار کنم عکس دختره بچه ای که روی میز تحریم بود برداشتم
ته:کجایی..دلم برات تنگه کاش..ایکاش زودتر پیدات کنم فرشته من/با بقض
فلش بک به ۶ سالگی تهیونگ:
مامان بابام دیشب دعوا کرده بودن منم خیلی ناراحت بودم ساعت ۱۰ صبح بود رفتم پارک تو سرسره نشستم و گریه میکردم که یه دختر اومد پیشم
*سلام
ته:س.لام
*چرا گریه میکنی
ته:هیچی
*ناراحت نباش
ته:هق هق هق
دستشو کشید رو سرم
*گریه نکن
همون لحظه قلبم لرزید و عاشق شدم
*/لبخند
بغلم کرو و جدا شد
*بیا اینو بگیر
یه مهر لبخند بهم داد
*هروقت ناراحت شدی اینو ببین و همیشه بخند/با لبخند
ته:باشه/لبخند
انگار تمام دردامو فراموش کردم اون مث یه فرشته بدون بال بود...داشت میرفت که متوجه کبودی ستاره شکل روی کتفش شدم فرشته کوچولوم پیدات میکنم....
پایان فلش بک.
زمان حال:
عکس رو بغل کردم و رفتم تو تخت و خوابم برد
.
.
.
چشمام رو باز کردم ساعت ۶و نیم بود تختم خیس خالی بود انقد گریه کرده بودم رفتم یه دوش گرفتم حاظر شدم و رفتم مدرسه
...............
۲.۰k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.