p35 من جزو خاطرات بدت بودم؟
پارت 35
من جزو خاطرات بدت بودم؟
-------------------------
یوری با خوشحالی در حالی ک کیلدا توی دستش جیرینگ جیرینگ میکردن ب سمت انبار رفت و با جین ک ب دیوار تکیه داده بود مواجه شد
+سوکجین شی....کلیدا رو برداشتم
با شنیدن صداش سرشو بالا اورد ...ب کلیدای توی دست یوری نگاه کرد و لبخند زد ....
یوری سریع ب سمت در رفت و شروع کرد ب امتحان کردن کلیدا...تعداد کلیدا زیاد بود و معلوم نبود کدوم کلید مال اتاق انباریه....چند دقیقه گذشت و یوری هنوز در حال تلاش برای پیدا کردن کلید بود ک از راهرو صدای پا اومد
-یوری شی ...یجنب یکی داره میاد
یوری با صدای پا وحشت زده در حال تلاش بود ک کلیدا از دستش افتاد و با صدای وحشتناک بلندی روی راهرو طنین انداخت....صداهای پاها لحظه ای قطع شد و بعد دوباره شروع شد ....در حالی ک صداش داشت ب سرعت ب جین و یوری نزدیک میشد و معلوم بود ک داره ب سمتشون میاد....
جین وحشت کرد و سریع کلیدا رو از روی زمین برداشت و شانسی یکی رو امتحان کرد....ک از شانس خوبشون کلید ب راحتی وارد قفل شد و در با صدای ارومی باز شد
-بجنب....
سریع در رو باز کرد و جفتشون وارد شدن....از پشت در میتونست سایه ی فردی رو ببینه ک مقابل در ایستاده ...جفتشون با وحشت نفس هاشون رو حبس کرده بودن و کوچکترین تکونی نمیخوردن....تا اینکه بعد از چند لحظه ی نفس گیر بلاخرع سایه ی پشت در رفت و جین و یوری نفش عمیقی کشیدن...(من چمه استرس گرفتم)
جین; عجب هیجانی....هوفف
یوری دستشو روی زانوهاش گذاشت و بلند شد
+باید با توجه ی تاریخ بستری شدن پرونده ی سوا رو پیدا کنیم....هر لحظه ممکنه رئیس برسه
بعد از چند لحظه گشتن بین پرونده ها و اینور اونور کردنشون تونستن پرونده ی لی سوا رو پیدا کنن....جین خوشحال شد ک پیداش کردن چون میتونستن زودتر از اون مکان لعنتی برن بیرون ...اون مکان جوری بود ک انگار تموم ارواحی ک اونجا مرده بودن داشتن توش نفس میکشیدن و این حسی نبود ک بخوای تجربش کنی....
مثل این میمونه ک بین قبر ادمایی ک زنده ب گور شده بودن راه بری و یوری و جین در حال حاضر همچین فکری راجب سوا داشتن ....درسته ک جین از دیدن پرونده خوشحال شد ولی حال یوری دقیقا برعکس اون بود....دیدن گواهی مرگ کسی ک تموم عمرت پیشت نفس میکشی برای ادمی سخته...مگه اینکه قلبت از سنگ باشه...یوری شکننده بود....ب شدت شکننده بود ولی الان باید ب خاطر دوستش اون پرونده ی کوفتی رو باز میکرد ...تا بفهمه واقعا دوستش ترکش کرده یا نه....
-اروم باش اگ دوس نداری میتونی بازش نکنی....
+من باید بفهمم...
نفس عمقی کشید و اروم پرونده ی مرگ بهترین دوستشو باز کرد...
----------------------------
اروم در حالی ک کلاه مشکیشو پایین تر کشید ب ماشین پشت سرش تکیه داد تا توی دیدشون نباشه....میدونست ک اون شک میکنه ...بیشتر از هر کسی اون و هوش بی اندازشو میشناخت و اینم میدونست ک میتونه باعث بشه جفتشون توی دردسر بزرگی بیوفتن....
زیرلب زمزمه کرد; بس کن دختر ...
دید ک همراه سوکجین وارد بیمارستان شد....معلوم بود هدف مهمی داره و از این چند روز ک در تعقیبش بود بلاخره توی صورتش امید رو دیده بود ....
+فراموشم کن لنتی....داری خودتو توی دردسر بزرگی میندازی..
دید ک بهترین دوستش توی پیچ و خم راهروو های بیمارستان همراه با سوکجین محو شد...سرش رو بالا اورد ....
سوا زیرلب زمزمه کرد; من مردم...فراموشم کن...
من جزو خاطرات بدت بودم؟
-------------------------
یوری با خوشحالی در حالی ک کیلدا توی دستش جیرینگ جیرینگ میکردن ب سمت انبار رفت و با جین ک ب دیوار تکیه داده بود مواجه شد
+سوکجین شی....کلیدا رو برداشتم
با شنیدن صداش سرشو بالا اورد ...ب کلیدای توی دست یوری نگاه کرد و لبخند زد ....
یوری سریع ب سمت در رفت و شروع کرد ب امتحان کردن کلیدا...تعداد کلیدا زیاد بود و معلوم نبود کدوم کلید مال اتاق انباریه....چند دقیقه گذشت و یوری هنوز در حال تلاش برای پیدا کردن کلید بود ک از راهرو صدای پا اومد
-یوری شی ...یجنب یکی داره میاد
یوری با صدای پا وحشت زده در حال تلاش بود ک کلیدا از دستش افتاد و با صدای وحشتناک بلندی روی راهرو طنین انداخت....صداهای پاها لحظه ای قطع شد و بعد دوباره شروع شد ....در حالی ک صداش داشت ب سرعت ب جین و یوری نزدیک میشد و معلوم بود ک داره ب سمتشون میاد....
جین وحشت کرد و سریع کلیدا رو از روی زمین برداشت و شانسی یکی رو امتحان کرد....ک از شانس خوبشون کلید ب راحتی وارد قفل شد و در با صدای ارومی باز شد
-بجنب....
سریع در رو باز کرد و جفتشون وارد شدن....از پشت در میتونست سایه ی فردی رو ببینه ک مقابل در ایستاده ...جفتشون با وحشت نفس هاشون رو حبس کرده بودن و کوچکترین تکونی نمیخوردن....تا اینکه بعد از چند لحظه ی نفس گیر بلاخرع سایه ی پشت در رفت و جین و یوری نفش عمیقی کشیدن...(من چمه استرس گرفتم)
جین; عجب هیجانی....هوفف
یوری دستشو روی زانوهاش گذاشت و بلند شد
+باید با توجه ی تاریخ بستری شدن پرونده ی سوا رو پیدا کنیم....هر لحظه ممکنه رئیس برسه
بعد از چند لحظه گشتن بین پرونده ها و اینور اونور کردنشون تونستن پرونده ی لی سوا رو پیدا کنن....جین خوشحال شد ک پیداش کردن چون میتونستن زودتر از اون مکان لعنتی برن بیرون ...اون مکان جوری بود ک انگار تموم ارواحی ک اونجا مرده بودن داشتن توش نفس میکشیدن و این حسی نبود ک بخوای تجربش کنی....
مثل این میمونه ک بین قبر ادمایی ک زنده ب گور شده بودن راه بری و یوری و جین در حال حاضر همچین فکری راجب سوا داشتن ....درسته ک جین از دیدن پرونده خوشحال شد ولی حال یوری دقیقا برعکس اون بود....دیدن گواهی مرگ کسی ک تموم عمرت پیشت نفس میکشی برای ادمی سخته...مگه اینکه قلبت از سنگ باشه...یوری شکننده بود....ب شدت شکننده بود ولی الان باید ب خاطر دوستش اون پرونده ی کوفتی رو باز میکرد ...تا بفهمه واقعا دوستش ترکش کرده یا نه....
-اروم باش اگ دوس نداری میتونی بازش نکنی....
+من باید بفهمم...
نفس عمقی کشید و اروم پرونده ی مرگ بهترین دوستشو باز کرد...
----------------------------
اروم در حالی ک کلاه مشکیشو پایین تر کشید ب ماشین پشت سرش تکیه داد تا توی دیدشون نباشه....میدونست ک اون شک میکنه ...بیشتر از هر کسی اون و هوش بی اندازشو میشناخت و اینم میدونست ک میتونه باعث بشه جفتشون توی دردسر بزرگی بیوفتن....
زیرلب زمزمه کرد; بس کن دختر ...
دید ک همراه سوکجین وارد بیمارستان شد....معلوم بود هدف مهمی داره و از این چند روز ک در تعقیبش بود بلاخره توی صورتش امید رو دیده بود ....
+فراموشم کن لنتی....داری خودتو توی دردسر بزرگی میندازی..
دید ک بهترین دوستش توی پیچ و خم راهروو های بیمارستان همراه با سوکجین محو شد...سرش رو بالا اورد ....
سوا زیرلب زمزمه کرد; من مردم...فراموشم کن...
۱۵.۶k
۱۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.